كشتن مجسمهها
سيد علي ميرفتاح
اينقدري كه شكستن آثار هنري توسط داعش اعصاب ملت را خرد كرده، كشتوكشتارشان سروصدا نكرده و اعتراض كسي را برنينگيخته. سرِ بوداهاي باميان هم يادم هست كه اعتراض ملت قابل مقايسه با اعتراضشان بر سر قتل و غارت طالبان نبود. طالبان كم ظلم نكردند و كم دمار از روزگار اهل هرات و مزار و كابل و غيره درنياوردند. آدم ميكشتند عين آب خوردن و دست و پا قطع ميكردند چنان راحت كه انگار مرغ را براي شام شبشان آماده ميكردند. منتها آدم كشتن و خبر قتل و نهب بعد از يك مدتي عادي ميشود و توجهي را برنميانگيزد. جان آدميزاد چطور در سوريه و عراق ارزان شده و زير دست و پا ريخته؟ حتي در خبرها نيز مادامي كه زير صد نفر و دويست نفر بميرند، توجهي را جلب نميكنند. خبرهاي كشتوكشتار داعش مادامي كه در سوريه و عراق و افغانستان باشد، اهميتي شبيه به اخبار ورزشي و هنري دارد و لابهلاي خبرهاي مد و سلامتي گم ميشود اما خبر كشتن مجسمهها هنوز عادي و متداول نشده و هنوز گوش مخاطبان را پر نكرده و هنوز تازه و جذاب بهنظر ميرسد و ميتواند در صدر اخبار قرار گيرد...
واقعيت اين است كه ما تحت نفوذ و تاثير رسانهها هستيم و از روي دست آنها نسبت به حوادث و سوانح عالم عكسالعمل نشان ميدهيم. از بس خودمان را وقف رسانهها كردهايم تحتتاثير آنها، الاهم في الاهم ميكنيم و دقيقا به همان اخباري واكنش نشان ميدهيم و همان اخباري را جدي و مهم ميدانيم كه اخبارگويان شبكههاي مختلف آن اخبار را عقب و جلو ميكنند. شك نكنيد اگر بيبيسي و سيانان و الجزاير انهدام موزه موصل را مثل آمار قتل و جنايت به آخر خبرها برده بودند، ما هم اينقدر در وايبر و فيسبوك و روزمره بر مجسمهها دل نميسوزانديم و دست پشت دست نميزديم. منظورم اين نيست كه انهدام مجسمهها اهميتي ندارند، چرا، دارند و خيلي هم دارند، اما اولا جان مردم هم مهم است، ثانيا كسي كه در تمام عمرش به موزه نرفته و هيچ اثر هنري را از نزديك نديده چطور ميتواند يكدفعه و يكشبه حساس شود و براي موزهاي در موصل دل بسوزاند. ما مسافر عراق زياد داشتهايم و بيش از هر كشور ديگري، ايرانيها به عراق و سوريه رفتهاند. دليلش البته زيارت بوده بيترديد اما از ميان اين همه زاير آمار بگيريد ببينيد چند نفر به تماشاي موزه رفتهاند. در همين ايران خودمان كلي موزه درست و حسابي هست كه شكرخدا از شر داعش و داعشيان در امان است، اما با توجه به جمعيت ببينيد چند نفر محض عبرت يا مطالعه و تحقيق به تماشاي موزه ميروند. در واقع اين رسانهها هستند كه براي ما تصميم ميگيرند و حساسيت ما را نسبت به اخبار بالا و پايين ميكنند. گاهي آنقدر مرگ مردم عادي، بيارزش ميشود كه به قول آن رند سياستمدار به آمار و عدد بدل ميشوند و گاهي قتل يك امريكايي يا چند اروپايي به اندازه قتل بشريت در رسانههاي غرب اهميت پيدا ميكند. اشتباه نكنيد؛ من نميگويم كه كار داعش با موزه موصل ارزش خبري ندارد، چرا، دارد. خيلي هم دارد. اما ما تبديل به دفترهاي سفيدي شدهايم كه رسانهها سياهمان ميكنند. اين رسانهها هستند كه به ما ياد ميدهند كدام خبر مهم است و كدام خبر غير مهم. اين رسانهها هستند كه در يك اقدام هماهنگ وضع ما را نسبت به جهان شكل ميدهند. مهم نيست ما چقدر سواد داريم و سليقهمان به چه سمتي ميل ميكند، مهم اين است كه ما تحتتاثير رسانهها نسبت به اخبار واكنش نشان ميدهيم و... موزه موصل مهم است، خيلي هم مهم است اما نه براي مردمي كه در تمام عمر حتي يكبار هم پا به موزه نگذاشتهاند. ضمن اينكه جان آدميزاد را گذاشتهايم كه سنگ و چوب را برداريم؟
بحث رسانهها كم بود شبكههاي مجازي نيز اضافه شدهاند و يكباره سليقه و حرفي واحد را در ميان كاربران منتشر ميكنند. از جوان بيرجندي تا پيرمرد اصفهاني و از زن گيلاني تا مرد تركمن و همه و همه ميبيني كه دارند يك حرف را ميزنند و يك خبر را پي ميگيرند. اسم اين حرف و پيگيري را ميگذارم فرديت منتشر. همه فردند اما عين هم با سليقه واحد و حساسيت واحد... راستي آيا به چيزهايي كه شبكههاي خبري جهان نشانمان ميدهند بايد ايمان بياوريم؟ آيا خللي در اين فيلمها و خبرها وجود ندارد؟ آيا واقعا داعش هميني است كه شبكههاي خارجي نشانمان ميدهند؟ شبكههاي خبري خوشسابقه نيستند. نميگويم داعشيها خوبند و تقصيري بر عهده ندارند بلكه عرضم اين است كه چقدر بايد به چيزي كه ميبينيم اطمينان داشته باشيم؟ شبكههاي جهاني همانها هستند كه ما را با بمب اتم معرفي كردند و تصوير وارونهاي از خواستها و آرمانهايمان نشان دادند. فقط با ما اين كار را نكردند بلكه سابقهاي بدتر و عجيبتر و مشكوكتر دارند. اجازه ندهيم كه همچنان سرمان كلاه بگذارند.