به بهانه ديدن يك نمايش به اصطلاح كمدي
ارتباط من و اسكيزوفرنيا
حامد محمدي كنگراني٭
چند شب پيش براي داشتن شبي شاد و دور از درگيريهاي روزمره، به ديدن يكي از تئاترهاي به اصطلاح كمدي در سانس آخر شب يكي از سالنهاي سينمايي رفتم؛ اشتباهي كه براي بار دوم مرتكب شدم، اما اين بار غير از نخنديدن و شاد نشدن، چيزهاي ديگري هم نصيبم شد كه اگر، به چشم خودم نميديدم، باور نميكردم؛ غير از مسائل تكنيكي و فني، چيزي به نام متن كه عملا از جوكهاي 30 سال پيش تا جوكهاي امروزي وايبري و واتسآپ بود، كه در تخصص من نيست، محتواي اين نمايش به شدت مرا متاثر كرد. در دورهاي كه فيلمهاي ايراني به زحمت به هفتاد دقيقه ميرسند، متاسفانه اين نمايش كمفروشي نكرد و در زماني بيش از دو ساعت ملغمهاي را به خورد بينندگان داد كه اگر كسي برايم تعريف ميكرد، باور نميكردم. اثري كه ديدم، سينماي وقيحهنگاري را به يادم ميآورد و مطمئنم اگر فيلمي با اين ويژگيها در هاليوود ساخته ميشد، براي سنين زير 18 سال ممنوع ميشد و اصلا مجموعه فيلمهاي «شيريني آمريكايي» در مقابل آن بيشتر شبيه به خطابه اخلاقي، آموزشي و مذهبي بودند. اما چيزي كه بيشتر از همه در تمام طول نمايش مرا آزار داد، حضوركودكان زيادي بود كه در سالن نشسته بودند و گاهي بيشتر از والدينشان لذت ميبردند.در روانپزشكي مفهومي وجود دارد به نام «تعهد دوگانه»
«Double Bind» كه بر مبناي آن، كودكان پيامهاي متعارض و گاه متناقضي را در مورد رفتارها و افكار خود از والدين و جامعه دريافت ميكنند كه در شكلگيري شخصيت كودك «آينه» بسيار موثر است و باعث «اغتشاشنهي كودك» ميشود. در حدي كه از آن به عنوان يكي از دلايل متعدد و اجتماعي موثر در شكلگيري اسكيزوفرنيا ياد ميكنند و مثال بارز آن خانواده و جامعهاي است كه پيوسته به كودك گوشزد ميكنند كه دروغ بد است ولي مثلا وقتي تلفن زنگ ميزند، پدر به كودك ميگويد كه گوشي را بردارد و بگويد كه پدرم خانه نيست. هنگام ديدن نمايش فوق تعهد دوگانه را با گوشت و پوست و استخوانم حس كردم. انواع و اقسام فحاشي و ناسزا، داد و فرياد، دروغ و تهمت و تحقير جنسيتي و لهجه و قوميت، حركات و كلمات و رفتارهاي مستهجني كه اگر اجازه چاپ هم داشتند، من ازگفتن آنها شرم دارم و به درد فيلمهاي وقيحهنگاري ميخورند (قابل توجه مسووليني كه ماهواره را دليل همه مشكلات فرهنگي جامعه ميدانند) و از همه بدتر انواع موسيقيهاي غيرقانوني و غيرمجاز و آنور آبي و در نهايت مجموعهاي كه با هيچ اصل شرعي، مذهبي، قانوني، اخلاقي، انساني و علمي سازگار و قابل توجيه نبود و حتي براي بزرگسالان هم مناسب نبود؛ مسائلي كه همواره شعار رعايت آنها را در خانه و مدرسه و جامعه و رسانههاي رسمي سر ميدهيم و چماق آن را بر سر كودكان خود و كشورهاي ديگر ميزنيم. بماند كه درك اين موضوع كه چرا تماشاگران به رد شدن از خطوط قرمز آنقدر علاقه دارند و نمايندگان مجلس و مسوولان فرهنگي كشور و مشاوران آنها بايد پاسخگو باشند كه چرا نبض فرهنگي كشور در اين سالنها ميتپد. اما چرا والدين، كودكان خود را به ديدن اين نمايشها ميبرند، آيا فقط بايد مسوولان رسيدگي كنند؟!
پينوشت: در پايان نمايش در حالي كه با بهت و حيرت و شگفتي از آنچه ديده بودم از سالن خارج ميشدم، نشان موسسه هنري وابسته به يكي از نهادها توجهم را جلب كرد. سينماي فوق تحت مالكيت نهادي شهري است كه در سالهاي اخير براي پاسداشت ارزشها و احترام به افكار عمومي به همراه سينماهاي حوزه هنري حاضر به اكران فيلمهاي مجوزدار مانند گشت ارشاد، پل چوبي، پذيرايي ساده، بيخود و بيجهت و بر روي كاجها و... نشدند و در حال حاضر هم زمزمه فيلمهاي ليست سياه سال آينده به گوش ميرسد. كلمات در سرم ميچرخند؛ تعهد دوگانه، ارزشها، خانه پدري، ماهواره، افكار عمومي اخلاق، عصباني هستم، سياهنمايي، تهاجم فرهنگي، نامه شهرام شعرباف، سلامت روان، قانونمداري، مجوز، آيندهسازان فردا، دروغ، دم خروس، فرزندپروري، موسيقي مجاز، مدرسه غيرانتفاعي، سالنهاي خالي، سالنهاي پر، ممنوعيت استفاده از لهجههاي ايراني براي دوبله كارتون و... فكر كنم دارم اسكيزوفرنيا ميگيرم.
٭ روانپزشك