اين فقط يك بازي است
سيد علي ميرفتاح
يادداشت امروز را ساعاتي قبل از شروع بازي ايران و اسپانيا مينويسم. در تحريريه روزنامه بچهها مشغول بحث و پيشبينياند و دايم بين خوف و رجا در رفت و آمدند. يكي ميگويد ميبريم، ديگري ميگويد ميبريم؟ هيچ كس دلش نميآيد بگويد ميخوريم و ميبازيم. حتي اگر دو دوتا چهارتاي فوتبالياش با هم جفت و جور نشود، به خنده و شوخي ميزند و اسم باخت را نميآورد. از يك طرف حريف قدرتر ازچيزي است كه بتوان از او برد يا حتي با او مساوي كرد. بالاخره آرزوانديشي هم حدي دارد و به قول شاعر «نگر تا حلقه اقبال ناممكن نجنباني».
از طرف ديگر فوتبال آميخته با معجزه است و هيچ استبعادي ندارد كه ناممكن ممكن شود و ايرانيها كه تا پيش از اين فقط و فقط سوداي حضور در جام جهاني را داشتند حالا مدعي قهرماني باشند و با ديگر مدعيان سرشاخ شوند. در اين ميان بعضي رفقا روي اشتباهات احتمالي اسپانيا هم حساب ويژه باز كردهاند، اقبال بلند كيروش را نيز مد نظر قرار دادهاند و براي اينكه با قوت قلب بيشتري بازي را ببينند پيشگويي گربه روسي را هم چند دقيقه يكبار به ياد ميآورند و تكرارش ميكنند. به محتسب نگوييد بازار شرطبندي دوستانه هم داغ است. هرچند محتسب هم بداند اتفاقي نميافتد. ظاهرا خود تلويزيون باعث و باني شرطبندي گستردهتري است، شنيدهام جوايز ويژه و نفيسي هم ميدهند. نوش جان هركس كه ببرد و بگيرد. اما شرطبندي رفقاي ما بيشتر جنبه نمادين دارد و از آنجايي كه با شوخي و تفريح آميخته است آنها را آماده ميكند تا با دلهره كمتري بازي را ببينند. دلهره؟ مني كه هيچ از فوتبال سر درنميآورم و در زمره فوتبال گريزان ورزش ستيز به حساب ميآيم، در اين ايام چنان دلهرهاي به جانم افتاده كه اگر سكته نكنم شانس آوردهام. قضيه حيثيتي شده و ما را به اين سوداي خام انداخته تا تمام كم و كسريهاي سياست و اقتصاد و فرهنگ را به گردن فوتبال بيندازيم و در دل تمناي معجزه كنيم تا ولو با اشتباه حريف، گشايشي در كار و بارمان اتفاق بيفتد و شبانه به خيابان بريزيم و جبران مافات كنيم... حواسم هست كه چنين توقعاتي چقدر ميتواند خطرناك باشد.
درست است كه اگر ببريم خيلي خوب ميشود، اما آيا اصولا فوتبال چنين ظرفيتي دارد كه آن را اين همه سنگين كنيم؟ بيچاره اعضاي تيم ملي كه بندگان خدا آنقدر از راه دور بار اضافه روي شانههايشان گذاشتهايم همين كه بدوند هنر كردهاند. هيچكاك جمله معروفي داشت كه هر چند دقيقه يك بار براي گروه فيلمبردارياش تكرار ميكرد «ايتز آنلي ا فيلم». اين فقط يك فيلم است و نبايد توقعي بيش از يك فيلم بر آن بار كنيم. به كيروش حق ميدهم كه او هم بچههايش را در رختكن جمع كند و بگويد «ايتز انلي ا گيم». اين فقط يك بازي است... اما متاسفانه يا خوشبختانه نيست. اين بازي اتفاقا همهچيز هست جز گيم.
البته خدايي نكرده اگر نتوانيم از بازي سربلند بيرون بياييم، سريع گزارشگران تلويزيوني اعلام ميكنند كه اين فقط يك بازي است و چيزي از ارزشهاي تيم ايران كم نميشود و ما تا همينجا كه آمدهايم بردهايم. احتمالا صحبتهايي هم از زيباييهاي فوتبال به ما هو فوتبال گفته ميشود، اما بعيد است چنين جملاتي قوت و قدرت آن را داشته باشند كه جواب حال ملت را بدهند... حرف تلخ نزنم. اگر كارهاي بودم حتما جلوي چاق شدن بيرويه فوتبال را ميگرفتم. اما خدا را شكر من كارهاي نيستم و جز اينكه در اين گوشه شهر براي برد ايران دعا كنم و از خدا بخواهم كه عنايت ويژه كند، كار ديگري از دستم برنميآيد.
در مملكت ما فقط فوتبال نيست كه چنين بيحساب چاق و فراگير شده و بار بقيه به دوشش افتاده. گوشي موبايل هم همين بلا سرش آمده. گوشي موبايل در ايران نه تنها جور احزاب سياسي را ميكشد بلكه كمكاري رسانههاي فراگير را هم جبران ميكند. گوشي هم تلويزيون است، هم دوست است، هم خانواده است، هم معلم است، هم حزب سياسي است، هم كافهترياست... حتي گاهي جاي گناه و معصيت هم هست. جاي ثواب هم البته. فوتبال هم همه اينها هست بهعلاوه محل تلافي. تلافي ناكامي، تلافي بياقبالي، تلافي سرخوردگي و... روي همين حساب است كه اگر ببريم بردمان نه يكي كه صدتا حساب ميشود. به گروه مرگ كاري نداشته باشيد كه در آن صدرنشين شويم يا تهنشين. اگر ببريم صدرنشين صدها گروه مرگ و زندگي ميشويم اگر ببازيم... خدا نكند. اين فقط يك بازي است.