مليت چيست آقاي مطهري؟
محسن آزموده
مفهوم ناسيوناليسم، يكي از سيالترين و مناقشهبرانگيزترين مفاهيم در فرهنگهاي علوم سياسي و اجتماعي است. متفكران بسياري تلاش كردهاند كه مفهوم nation را تعريف كنند، اما بعيد است بتوان يك فصل مشترك براي آن پيدا كرد. ترجمه آن به «ملت» و «مليگرايي» در زبان فارسي نيز نه تنها از ابهام آن نكاسته بلكه به سهم خود مشكلات جديدي را پديد آورده است. چند سال پيش يكي از پژوهشگران ايراني بر مبناي همين ترجمه نادقيق فهم عموم منورالفكران و بلكه فعالان سياسي و اجتماعي در عصر مشروطه را زير سوال برد و مدعي شد عدم انطباق معناي ريشهدار مفهوم «ملت» در سنت ما به معناي دين و مذهب با معناي جديد nation در همبستگي با state، موجب سوءتفاهمهاي جدي و گمراهكننده شده است. نمونهاي ديگر از همان بحث قديمي كه آنچه در ميان ايرانيان به عنوان مليگرايي و ناسيوناليسم شكل گرفته، متفاوت است با آنچه مبدعان «اصلي» اين ايده گفتهاند و اتفاقا همه مشكلات ما از اين كژفهمي ناشي شده است.
فعلا كاري به اين مباحث فضلفروشانه كه گويي صرفا به دنبال آن هستند كه بگويند هيچ كس چيزي نميفهميد و فقط ما ميفهيم و... نداريم و وراي اين مباحث نظري و ايرادگيريهاي ملانقطي به اين ميپردازيم كه به هر حال فهم يا فهمهايي از ناسيوناليسم، در ميان ما ايرانيان شكل گرفته و به عنوان يك ايدئولوژي يا آرمان يا نگرش، در سوگيريهاي سياسي و اجتماعي و رفتارهاي فردي و جمعيمان نقشآفريني كرده است. اين هم كه به جاي يك فهم و تعبير از ناسيوناليسم، از تعابير يا فهمهاي متكثر از آن سخن ميگوييم به اين دليل است كه نه فقط در كردار و گفتار سياستمداران، بلكه در رفتار مردمان عادي نيز شاهد دريافتها و برداشتهاي متفاوتي از ناسيوناليسم هستيم و به معناهاي متفاوت و گاه متعارضي از آن بر ميخوريم. براي نمونه ناسيوناليسم براي برخي به منزله ابزاري براي حسرت خوردن به روزگار گذشته و دريغ و افسوس «آنچه داشتيم» تلقي ميشود. گروهي ناسيوناليسم را به عنوان ابزاري سياسي براي تاسيس يك دولت- ملت مدرن در نظر ميگيرند و عدهاي بر جنبه فرهنگي آن تاكيد ميكنند. برخي نيز ناسيوناليسم را وسيلهاي براي ديگرستيزي و نفي و طرد اين و آن ميدانند. هستند كساني هم كه به اجتماع ميانديشند و با تاكيد بر ناسيوناليسم، به عنوان سيمان اجتماعي به دنبال امكاناتي هستند كه اين ايدئولوژي ميتواند براي افزايش همبستگي اجتماعي و ايجاد يك هويت جمعي منسجم از افراد و گروههاي قومي و زباني و ديني و سني و جنسيتي و... فراهم آورد.
اما شوربختانه در ميان ما چنان كه يكي از محققان معاصر نشان داده، روايتي از ناسيوناليسم غلبه يافته كه به جاي ظرفيتهاي فراگيرنده اين مفهوم، بر جداييها و تمايزها ميافزايد. اين درك از ناسيوناليسم به تعبير رضا ضياء ابراهيم، ناسيوناليسم بيجاساز است، دركي از مليگرايي كه بر مفاهيمي چون گذشته از دست شده، قوميت، نژاد و... استوار است و به جاي آنكه شمار بيشتري از افراد داخل يك مرز ملي را در بر بگيرد، مدام بر تمايزها و جداييها ميافزايد. به اين جملات علي مطهري، نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي دقت كنيد: «فيفا بايد اين نقص و بيعدالتي را برطرف كند به طوري كه تيم ملي هر كشوري فقط از همان مليت تشكيل شده باشد و حتي شامل بازيكنان دورگه نيز نباشد.»
اين جمله كه ميگويد «تيم ملي هر كشوري فقط از همان مليت تشكيل شود» را اگر تحتاللفظي و بدون در نظر گرفتن پس و پيش آن بخوانيم با يك همانگويي (توتولوژي) مواجهيم؛ چرا كه از عنوان «تيم ملي» بر ميآيد كه چه كساني بايد در آن بازي كنند. اما جمله بعدي به وضوح نشاندهنده برداشت گوينده از ناسيوناليسم و مليگرايي است. او ميگويد تيم ملي يك كشور نبايد «شامل بازيكنان دو رگه» باشد. پرسشي كه پديد ميآيد اين است كه بازيكن دو رگه يعني چه؟ آيا كسي كه در فرانسه به دنيا آمده و رنگ پوستش سياه است، دو رگه است و در نتيجه از ملت فرانسه نيست؟ آيا كسي كه از هندوستان به فرانسه سفر كرده و تابعيت آن كشور را پذيرفته نيز به دليل اينكه «دورگه» (و يا نميدانيم شايد چندرگه) است، چنين حقي را ندارد؟ اصلا رگ و ريشه، يعني چه؟ آيا به معناي خون و نژاد است؟ آيا نميدانيم كه بعد از اتفاقات مهمي كه در سده بيستم بر سر همين مفاهيم رگ و ريشه رخ داد، امروز حتي متخصصان ژنتيك نيز از به كار بردن مفاهيمي مثل نژاد براي تمايزگذاري ميان آدميان پرهيز ميكنند؟
واقعيت اين است كه امروز حتي سرسختترين مخالفين وطني ناسيوناليسم نيز دريافتهاند كه در تنگناهاي سياسي و اجتماعي دست يازيدن به آن از موثرترين ابزار براي ايجاد همبستگي اجتماعي و تقويت اميد اجتماعي است. اما مساله اين است كه درك و دريافتمان از ناسيوناليسم را ارتقا بخشيم و آن را به مضامين تنگنظرانه و افتراقزايي چون رگ و ريشه و نژاد و دين و مذهب و قوميت خاص پيوند نزنيم. همه كساني كه در چارچوبهاي يك مرز ملي زندگي ميكنند و به قوانين و آداب و رسوم و فرهنگ آن احترام ميگذارند، فارغ از رنگ پوست، دين و مذهب، زبان و قوميت و فرهنگ و پيشينهشان يك ملت هستند و بايد به آنها به يك چشم نگريست و آنها را در غم و شادي كل ملت شريك دانست. به عبارت ديگر مليت يك انتخاب آگاهانه و آزادانه بر مبناي در نظر گرفتن اميدها و آرزوها و آمال و خواستههاست، نه چيزي كه با فرد زاده شود و نتواند آن را كنار بگذارد.