«يك پرتره جسورانه»
سحر عصرآزاد
«شماره 17 سهيلا» سوژه جذاب و جسورانهاي دارد كه در عين مبتلا به بودن جامعه، لابد جزو خطوط قرمز نانوشته سينما بوده كه تاكنون به آن پرداخته نشده؛ آن هم بحران ازدواج و بچهدار شدن در دختران ميانسال مجرد است.
محمود غفاري در فيلم اول خود «اين يك روياست» هم به مشكلات دختران جوان در كلانشهر تهران پرداخت كه راهحلي خاص را براي قهرمان قصه در پي داشت يعني بچهدار شدن براي زوجي نازا.
«شماره 17 سهيلا» را ميتوان ادامه همين دغدغهمندي با ساختار و لحن و اجرايي مستندگون و تلطيف شدهتر دانست كه مخاطب را تحت تاثير اين بحران عام و به ظاهر ساده اما ريشهدار و تلخ و دراماتيك قرار ميدهد.
فيلمساز براي دراماتيزه كردن بيشتر اين موقعيت يعني بحران ميانسالي در دختران مجرد، بحران چاقي را هم به مساله قهرمان فيلم اضافه كرده تا بحران سهيلا در آستانه چهل سالگي پيچيدهتر و حادتر جلوه كند. حضور بازيگر خوبي همچون زهرا داوودنژاد نيز كمك كرده تا اين تصوير تازه از دختران بر پرده سينما در عين پيچيدگي، باورپذير و سمپاتيك شود. نويسنده- فيلمساز در پهن كردن تور قصه و موقعيت اوليه قهرمان قصه با مهارت عمل كرده و شرايط بحرانزاي سهيلا را به موجزترين شكل ممكن با طراحي موقعيتهاي داستاني و ظرافتهاي بازي بازيگر اين نقش به تصوير كشيده است. به گفته بهتر سهيلا در قرارهاي آشنايي خود با مردان مقابلش دچار نوعي ناگزيري آگاهانه است كه بروز جزيي آن در رفتارهاي گاه عجولانه و حتي صداي نفس زدنهايش كه تبديل به موتيف و موسيقي تاثيرگذار فيلم ميشود، خودنمايي ميكند. تلاشهاي ناكام او براي پيدا كردن كيس مناسب ازدواج، او را از مراكز عمومي يافتن همسر تا يافتن دوستان قديمياش ميكشاند و آنگاه كه حلقه محاصره شرايط بر او تنگ ميشود، حتي به يك همراه تازه يافته در مترو هم متوسل ميشود تا به آرامش موقتي برسد، اما قرار نيست گره زندگي يا به گفته بهتر نياز دراماتيك او در فيلم پاسخي بگيرد.
به همين دليل در پايان فيلم سهيلا در جستوجو براي يافتن گمشدهاش با نفس زدنهاي متوالي، به حال خود رها ميشود.
شايد بتوان نقد اصلي را به روندي وارد كرد كه نويسنده براي طرح و بسط و پيشبرد داستان سهيلا انتخاب كرده كه به نوعي تلاش براي پرداختن به همه زواياي بحران او در حد سرتيتر است، درحالي كه يك رويكرد واحد و متمركز ميتوانست عمق و بسط اين بحران و موقعيت سهيلا را دقيقتر و عميقتر و ملموستر جلوه دهد. فيلم از يك سو ميخواهد يك نگاه جامعهشناسانه به موضوع داشته باشد و به همين دليل به مراكزي سرك ميكشد كه متقاضيان ازدواج مراجعه ميكنند و هر يك قصهاي دارند و... روايتي مستند از خواستهها و نيازهاي افراد مختلف ثبت ميكند. از سويي ديگر با قرار دادن سهيلا در همين موقعيت و سپس دنبال كردن او در زندگي روزمره، قصد تكنگاري شخصيتپردازانه دارد. اما پرداخت به گونهاي است كه اين دو رويكرد با هم پيوند دقيقي برقرار نميكنند و به همين دليل از تبديل شدن به يك فيلم آسيبشناسانه فراتر از سوژه جسورانهاش درميماند.