• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4204 -
  • ۱۳۹۷ چهارشنبه ۱۸ مهر

درباره آخرين ساخته وينتربرگ

امكانِ «كمون»

علي وراميني

خلافِ بسياري از فيلم‌هايي كه له يا عليه كمونيسم و سوسياليسم ساخته مي‌شود و معمولا عنوان اشاره‌اي مستقيم به محتواي فيلم ندارند، «كمون» آخرين ساخته توماس وينتربرگ از همان ابتدا و در نامش تكليف را مشخص مي‌كند. كارگردان سرشناس دانماركي اين‌بار به ‌دنبال رويايي رفته است كه احتمالا بسياري از ما در بچگي آن را آرزو كرده‌ايم؛ روياي زندگي دسته‌جمعي. ظاهرا اين نوع زندگي در دوران جنگ سرد ميانِ مردماني از اروپاي غربي رواج داشته و خانواده‌ها و يا افراد مجردي در خانه‌هايي اشتراكي در كنار يكديگر زندگي مي‌كردند؛ البته كه زندگي به سبك كمون‌هايي از اين دست تنها پيگيري فانتزي طرفداران انديشه چپ در آن مقطع بوده وگرنه صورت‌بندي اين سبك از زندگي را نمي‌توان در ميان انديشمندان بزرگ چپ ديد يا لااقل من در جايي نديده‌ام كه نظريه‌پردازي از اردوگاه چپ اين سبك از زندگي را تئوريزه كرده باشد. مساله هيچ ماركسيستي اشتراك اوقات فراغت و تقسيم هزينه‌هاي نوشيدني با يكديگر نبوده است، مساله چپ (در بعد نظري و نه آنچه به عنوان استقرار حكومت‌هاي كمونيستي در شوروي و چين و.. اتفاق افتاد) سازوكار مازاد سرمايه و توزيع ثروت بوده است. اما وينتربرگ اصرار دارد كه اين زندگي فانتزي را با جا دادن اِلمان‌هايي، به انديشه‌هاي چپ نزديك كند؛ مانند خبرهايي كه گوينده اخبار تلويزيون (كه همان شخصيت اصلي زن داستان است) از فعاليت گروه‌ها و افراد چپ مي‌دهد يا كتاب‌هاي چپ‌گرايي كه از معدود دارايي‌هاي اولين نفري است كه در كمون عضو مي‌شود.

داستان «كمون» از جايي شروع مي‌شود كه مردي ميانسال، استاد معماري دانشگاه و داراي خانواده‌اي كه به‌نظر مي‌رسد بسيار دوست‌شان دارد و برايش اهميت دارند، يك خانه بسيار بزرگ و گران‌قيمت را به ارث مي‌برد. مرد كه الان حدود 50 سال سن دارد از 22 سالگي پدرش را نديده و مرگ او ذره‌اي متاثرش نكرده است. همين نكته كه در ابتدايي‌ترين سكانس فيلم نمايش داده مي‌شود مساله مالكيت را به‌ ميان مي‌كشد. چرا كسي كه سال‌هاست متوفي را نديده، هيچ حس و عاطفه‌اي به او ندارد بايد مرده‌ريگ او را به ارث برد؟ احتمالا در زمان حيات پدر كسي يا كساني بوده‌اند كه به او در گذران زندگي كمك كرده باشند، چرا آنها هيچ ارثي از پدر فوت شده نبرده‌اند و پسر بعد از سال‌ها بي‌خبري ميراث‌دار شده است؟ فيلم به اين نكته نمي‌پردازد و شايد قريب به اتفاق ديگر مردمان هم به آن نپردازند، چراكه آن‌ را از بديهيات مي‌دانند. اما اگر بناست صحبت از مالكيت شود اين‌ هم از سوالات اساسي است كه گويي براي همه پيش‌فرض است و همين پيش‌فرض در ادامه داستان سرنوشت كمون را عوض مي‌كند. زوج داستان (مرد به اصرار زن و از سر استيصال و زن از سر فانتزي، ملال و تجربه‌اي نو) تصميم مي‌گيرند كه زندگي اشتراكي آغاز كنند و خانه را با ديگر دوستان و حتي غريبه‌اي شريك شوند. همه‌چيز خوب پيش مي‌رود، مثل فانتزي زن. همه خوشحالند از حضور در كمون، شادي‌ها و غم‌هاي‌شان را با يكديگر تقسيم و براي زندگي اشتراكي‌ ميان‌مدت و درازمدت‌شان برنامه‌‌ريزي مي‌كنند. ولي آيا زندگي چنان ساخته شده است كه هميشه فانتزي‌وار پيش رود؟ البته كه چنين نيست و هيچ چيز پايدار نمي‌ماند. آنچه در كمون وينتربرگ ناپايداري را رقم مي‌زند، دو چيز است؛ يكي عشق و ديگري مرگ. مرد عاشق دانشجويش مي‌شود و با او رابطه برقرار مي‌كند. سعي در پنهان كردن اين رابطه ندارد و خواستار حضور معشوقه‌اش در كمون مي‌شود.

در ابتدا اعضاي كمون به حرمتِ همسر از پذيرفتن معشوقه مرد سر باز مي‌زنند و به حضور او راي منفي مي‌دهند، اما در نهايت، هنگامي كه با تهديد مرد مبني بر اخراج آنها از خانه روبرو مي‌شوند تن به پذيرش مي‌دهند. زن هم كه ابتدا خيال مي‌كرد مي‌تواند حتي همسرش را هم با ديگري به اشتراك بگذارد دچار چنان پريشان‌احوالي‌اي مي‌شود كه شغلش (گويندگي خبر) را هم از دست مي‌دهد. در نهايت اين زن است كه بايد كمون را ترك كند تا آرامش كمون به‌هم نخورد و ديگر اعضاي آن به حيات خود ادامه دهند.

غير از اين مثلث عشقي، ترجيح معشوق به كمون هم در پايان فيلم توسط دختر خانواده، ديگر موردي است كه گويي عشق بر كمون پيروز مي‌شود. مرگ كوچك‌ترين عضو كمون هم فقداني ديگر براي كمون در پي دارد. اگرچه جمع كمون اين فقدان را براي بازماندگان كمتر دردآورتر مي‌كند ولي هيچ نيروي جمعي نمي‌تواند جلودار آن شود. فارغ از اين مباحث كه هر كسي مي‌تواند از سويه‌اي نگاه و بخشي از آن را برجسته كند، به‌نظر مي‌رسد كه كمون براي وينتربرگ بيش از هر چيز ديگري، فيلمي شخصي و نوستالژيك باشد. چرا كه از يك‌سو وينتربرگ خود تجربه زيستن در اين كمون‌ها را دارد و از ديگر سو اگر بستر كمون را هم از فيلم مي‌گرفتيم، ديگر داستان‌ها با تغييري بسيار جزيي پيش مي‌رفتند و خودِ كمون چنان كه انتظار مي‌رود شخصيتي موثر در داستان نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون