درآمد: نام و ياد بعضي نفرات، در نتيجه تاريخنگاري ستارهساز از قلم ميافتد؛ چهرههايي كه از قضا نقشي سرنوشتساز در تاريخ اين مرز و بوم ايفا كردهاند، اما به دلايل متفاوت كمتر اهميت كارشان درك شده و نامشان پس پشت چهرههاي جنجالي و عامهپسند به فراموشي سپرده شده است، حال آنكه براي پژوهشگر منصف و دقيق، درك تحولات تاريخي بي در نظر آوردن تاثير اين چهرههاي موثر اما خاموش شده امكانپذير نيست. تا جايي كه به سير تحول فلسفه جديد در ايران معاصر به خصوص در عرصه دانشگاهي مربوط ميشود، بدون شك محمود هومن يكي از اين نامهاست كه در مهرماه 1359 از دنيا رفت. استاد فقيد فلسفه در دانشسراي عالي كه با وجود اهميتش نه فقط در ميان دانشآموختگان فلسفه كه در فضاي روشنفكري زمانه كمتر از او ياد ميشود و دربارهاش بسيار كم كار شده. اين نوشتار تلاشي براي گردآوري همين اندك است، با تاكيد بر اين نكته كه پرداختن تفصيلي به زندگي و زمانه محمود هومن و نشان دادن جنبههاي متكثر اثربخشي او نيازمند مراجعه به آثار مكتوب او و مهمتر از آن رويارويي تفصيلي با معدود شاگردان به جا مانده از اوست.
از مهندسي تا فلسفه: سالهاي نخست زندگي
جز تصويري مبهم از محمود هومن موجود نيست، البته در چند جا از كتاب رايين عكسهايي منسوب به او موجود است، اما به درستي نميتوان او را تشخيص داد. شاگردش عبدالعلي دستغيب كه اديب و نويسنده توانمندي نيز هست، اما در توصيف او چنين نوشته است: «از نظر سيما به سقراط بيشباهت نبود. مردي بود با قامتي متوسط، كميچاق، سيمايي تلخ و در برخورد نخست زننده، دماغ پخ با لبخندي زهردار بر گوشه لبان نشسته». محمود هومن متولد 1287 خورشيدي در خانوادهاي بازرگان در تهران به دنيا آمد. پدرش حاج رضا قلي خان از اصناف معتبر تهران بود. برادرش احمد هومن (متولد 1288 تهران-1370 تهران) حقوقدان (دكتري) و سياستمدار ايراني بود. او مدتي معاون نخستوزير و سرپرست وزارت دربار بود. محمود برادرش را بسيار دوست داشت. اين تعلق خاطر از اهداييهاي كه در سر آغاز جلد نخست كتاب تاريخ فلسفه نوشته محمود هومن آمده، مشخص است: «اين كتاب را به برادر عزيزم دكتر احمد هومن تقديم ميكنم، باشد كه چون نشانهاي از سپاسگزاري، پذيرفتهايد.» محمود تحصيلات ابتدايي و متوسطه را تهران انجام داد. بعد از تحصيلات ابتدايي به مدرسه آلماني رفت و از آنجا ديپلم گرفت. سپس به كسب آموزش در هنرسراي عالي در رشته مهندسي شيمي پرداخت و بعد از فارغالتحصيلي در سطح كارشناسي چندي نيز معاون هنرسراي عالي و رييس آزمايشگاه اين موسسه علمي بود. او از سال ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۲ مديريت شعبه مهندسي شيمي و استادي اصول تجزيههاي شيميايي و شيمي معدني به عهده وي واگذار شد. علاقه به علوم انساني به ويژه تاريخ و فلسفه از همان سالهاي نخست در هومن آشكار بود. او در آغاز تاسيس دانشگاه تبريز حدود سالهاي 1327 و 1328 به تدريس تاريخ در اين دانشگاه پرداخت و دو كتاب در زمينه تاريخ به نامهاي هجوم مغول به ايران و چند نكته درباره تاريخ را نگاشت كه يكي از آنها به چاپ نرسيده است؛ البته اين تنها كتابهاي هومن تا قبل از سفر به فرانسه براي تحصيل فلسفه نيست. علاقه وافر او به ادبيات پارسي و به ويژه حافظ از يك سو و تعلق خاطرش به مباحث فلسفه زندگي از سوي ديگر موجب شد كه در اين سالها چهار كتاب ديگر را نيز منتشر كرد كه عبارتند از: حافظ چه ميگويد؟ (1317ه. خ.)، از زندگي چه ميدانيم؟ (1322)، زيست يا زندگاني؟ (1324) و حافظ (1325) . حدود سال 1934 كه تاگور به ايران آمد، جزوهاي درباره حافظ مينويسد و نسخهاي به او پيشكش ميكند. در نهايت اما علاقه به فلسفه باعث شد رشته مهندسي شيمي را رها و در سال 1332 براي تحصيل فلسفه به پاريس سفر كند. انگيزه كشيده شدن از علم به فلسفه به تعبير خودش اشعار حافظ و كتاب زرتشت نيچه بوده است. هومن تا سال 1335 در فرانسه بود و در حين تحصيل فلسفه، سرپرستي دانشجويان ايراني مقيم فرانسه را نيز به عهده داشت.
فلسفه در سوربن: شاگرد ژان وال
هومن در فرانسه نخست در كلاسهاي ژرژگورويچ (1965-1894) جامعهشناس فرانسويزاده روسي و از استادان برجسته جامعهشناسي سوربن شركت كرده بود، همان جامعه شناسي كه بعدا دكتر علي شريعتي روشنفكر مسلمان و تاثيرگذار معاصر ايراني سخت تحت تاثيرش قرار گرفت، اما بحثهاي گورويچ براي هومن جالب توجه نبود و به همين خاطر به كلاسهاي ژان وال رفته بود. وقتي هومن به فرانسه ميرود، ژان وال استاد شناختهشدهاي است، وال از تبعيد به امريكا به دليل جنگ جهاني دوم بازگشته و استادي سرشناس و سردبير نشريه كالج فلسفه است كه خودش در سال 1946 آن را تاسيس كرده است. ژان وال در ابتدا هومن را نميپذيرد، اما بعدا بر اثر اصرار هومن و نشان دادن كتابهايش به او، با درخواست او موافقت ميكند. هومن سخت تحتتاثير ژان وال بود و «او را قويترين كريتيك فلسفه در اروپا ميدانست». او همچنين در اروپا با كارل ياسپرس و مارتين هايدگر ديدار كرده بود، اما به ياسپرس بيشتر علاقه داشت و «ميگفت هايدگر اهل فن است نه فيلسوف اما ياسپرس فيلسوف و عارف بزرگي است»، با اين همه منتقد ناديده گرفتن تاريخ ايران از سوي ياسپرس بود و ميگفت: «ياسپرس در كتاب آغاز و انجام تاريخ خود، از چين و هند آغاز ميكند و سپس به فلسطين و يونان ميرود و ايران را به حساب نميآورد و از روي ايران ميپرد. گويي ايران اصلا نبوده است.» هومن در نهايت رساله دكترايش در زمينه فلسفه را با موضوع «تاثير ادبيات ايران در ادب رومانتيك غرب» (تاثير حافظ بر گوته درباره زندگاني) زير نظر ژان وال استاد فلسفه برجسته فرانسوي در دانشگاه پاريس نوشت و با اخذ درجه ممتاز، مدرك دكتراي فلسفه گرفت. در تز دكترايش مدعي ارتباطات وسيع ادبيات ايران در انديشه رمانتيكها شده بود. او براي مثال نيچه را متاثر از فرهنگ ايراني ميدانست و در اين باره ميگفت: «با در نظر گرفتن تاثيري كه نيچه از فرهنگ ايراني دريافت كرده است، ميتوان بنياد فلسفه اگزيستانس را از ايران دانست. نيچه در كتاب انساني بس انساني، درباره كتاب چنين گفت زرتشت خود گفته است از اين نظر زرتشت را برگزيدم و قهرمان كتاب خود ساختم كه او بود كه اخلاق و آزادي را به جهان داد و به راستي ايرانيان آفريننده تاريخ هستند و نيز او و هگل گفتهاند كوروش مرد بزرگي بوده است و ايرانيها طرح حكومت و دولت را به جهان داده اند.» تز دكتراي هومن مورد توجه داوران به ويژه هانري ماسه (1996-1886) شرقشناس برجسته معاصر فرانسوي و مدير مدرسه زبانهاي شرقي در پاريس قرار نگرفت. ايشان ايرادهاي زيادي بر آن گرفتند و به خصوص در اين جلسه نزاعي ميان هومن و هانري ماسه در گرفت. ماسه مدعي بود «دلائل مسيو هومن ضعيف و نارساست» اما ژان وال به دفاع از او گفته بود «مسيو هومن مدرك دارد و اگر شما تز او را دوست نداريد و نميخواهيد بپذيريد بايد مدرك و سند رو كنيد» ماسه كه به تنگ ميآيد ميپرسد اگر ايرانيها اين همه را دارند، چرا ايشان براي تحصيل به غرب آمده است؟ ژان وال باز از هومن دفاع ميكند و ميگويد: «جناب پروفسور! شما اشتباه ميكنيد. هومن پيش از اينكه براي درس خواند نزد ما بيايد دانش و آگاهي كافي داشته و فيلسوف بوده.» در هر صورت هومن بعد از اخذ دكتري، با وجود آنكه ميتوانست در فرانسه بماند و در دانشگاه پاريس تدريس كند، به ايران بازگشت.
بازگشت به ايران و تدريس در دانشسراي عالي
هومن بعد از بازگشت در سال 1333 در دانشسراي عالي تهران به تدريس فلسفه پرداخت و سپس رياست بخش فلسفه اين موسسه را به عهده گرفت. دانشسراي عالي نام يك موسسه تربيت معلم بود كه به آموزش و تربيت دبير براي دبيرستانهاي كشور ميپرداخت (بعدا به دانشگاه تربيت معلم و امروز به دانشگاه خوارزمي تبديل شده است.) در اين سالها هومن كه متوجه فقدان متون قابل اعتنا براي آموزش فلسفه است، در كنار تربيت شاگردان، كتاب مهم تاريخ فلسفه را نوشت. دفتر اول در سال 1337، كتاب دوم اين دفتر در همين سال و جلد سوم با عنوان تاريخ فلسفه (دوران چهارم) به صورت فتوكپي دانشسراي عالي در سال 1338 منتشر شد. از هومن در دهه 1340 كتابي منتشر نشد، جز ترجمه عبور از خط ارنست يونگر (1346) .
اما در مقام استاد فلسفه مهمترين كار آموزش فلسفه و تربيت دانشجويان است. هومن استاد سختگير و جدياي بوده است. از گزارشهاي يكي از شاگردانش بر ميآيد كه در كلاس تندخو بوده و با دانشجوياني كه از او پرسشي ميكردند، به طنز و تسخر و گزندگي برخورد ميكرده است. براي مثال دستغيب تعريف ميكند كه وقتي دانشجويي از او درباره نسبت فلسفه هراكليتوس و فلسفه «تحققي» چيست، «استاد به خلاف آمد عادت سخت بر آشفت بهطوري كه عرق بر چهره و پيشانياش نشست و از ژرفاي دل فرياد برآورد كه: جوان! هيچ ميفهميكه چه ميگويي؟ تحققي محققي چيه؟ لابد منظورت فلسفه پوزي تيف اوگوست كنت است. دانشجو به دست و پا افتاد كه ميبخشيد، پرسش بي جا كردم و شروع كرد به عذرخواهي كردن. اما استاد كه داغش تازه شده بود و ميديد كه دانشجو بيراهه رفته است ولكن معامله نبود...روزي نيز شلاق طنز استاد بر گرده ناتوان نگارنده اين سطور فرود آمد. سخن از افلاطون بود و اتفاقا دانشجويان كلاس بالاتر مثل خوئي و پرهام كه با ايشان رودربايستي داشتيم، حضور داشتند. من پرسيدم كه تقسيمات نفوس از ديدگاه افلاطون و نفوس ثلاثه اماره، لوامه و ... چيست؟ (شب پيش «جمهور» افلاطون ترجمه فواد روحاني را ميخواندم) استاد با طنز آرام اما سخت گزنده و كاراي خود گفت: باز دستغيب بر كرسي فضل نشست! گفتن اين جمله همان و منفجر شدن كلاس از خنده همان. اين فقير تا بيخ گوش سرخ شد و نميدانست سر خود را به كدام ديوار بكوبد.» البته هدف دستغيب از آوردن اين مثالها تخريب استاد نيست، او خود به سرعت تاكيد ميكند: «نواختن استاد دانشجو را... از سر نوازش بود نه از سر رانش و قهر. اگر هم قهري و عتابي در كار بود نه لطف به انواع عتاب آلوده بلكه عتاب به لطف آلوده بسيار و بيداركننده بود». در هر صورت هومن شاگردان زيادي تربيت كرد كه مهمترين ايشان تا جايي كه ميشناسيم عبارتند از:
1- عبدالعلي دستغيب (1310 - شيراز) منتقد ادبي و مترجم فلسفي با بيش از 50 عنوان كتاب در زمينههاي فلسفه، ادبيات و نقد ادبي. او در سال تحصيلي 38-1337 دردانشسراي عالي در رشته فلسفه شاگرد هومن بوده است. كتاب عبور از خط ترجمه هومن و تحرير جلال آل احمد در سال 1346 به همت دستغيب منتشر شد. او همچنين در سالهاي اخير برخي آثار استادش هومن مثل درسگفتارهاي فلسفي و تاريخ باستاني ايران را منتشر كرده است.
2- مير عبدالحسين نقيبزاده (1316- رشت) استاد فلسفه دانشگاه خوارزمي و نويسنده و پژوهشگر حوزه فلسفه و فلسفه تعليم و تربيت كه آثار متعددي چون فلسفه كانت: بيداري از خواب دگماتيسم، نگاهي به نگرشهاي فلسفي سده بيستم، كانت (نوشته كارل ياسپرس) و نگاهي به فلسفه آموزش و پرورش را تاليف و ترجمه كرده است.
3- اسماعيل خويي (1317- مشهد) شاعر و نويسنده معاصر ايراني كه دكتراي فلسفهاش را از انگليس اخذ كرده است. هومن از ميان شاگردان بيش از بقيه به اسماعيل خويي علاقه داشت و اميد داشت كه او جانشينش شود. حتي به خود او گفته بود «عمر من كفاف تمام كردن تاريخ فلسفه را نميدهد و تو بايد فلسفه دوره جديد، از دكارت به بعد را بنويسي» همچنين يك بار به يكي از كارشناسان وزارت علوم كه از ميزان صميمت شاگرد و استاد تعجب كرده بود، گفته بود: «اين اسماعيل خوئي است و دستيار من است و گاهي از من نيز بهتر ميداند.» البته خوئي بعدا در كتاب شعر چيست؟ اصالت انديشه استادش را زير سوال برد و بعد خودش نيز سرگرم سياست شد.
4- صمد موحد (؟ تبريز-) استاد فلسفه اسلامي و عرفانپژوه كه آثار ارزشمندي در زمينه تصوف و عرفان تاليف و تصحيح كرده است كه از آن ميان ميتوان نگاهي به سرچشمههاي حكمت اشراق و مفهومهاي بنيادي آن، تصحيح گلشن راز شيخ محمود شبستري، صفي الدين اردبيلي: چهره اصيل تصوف آذربايجان، سيري در تصوف آذربايجان و تصحيح فصوص الحكم به همراه برادر نامدارش محمد علي موحد داشت.
5- ع. پاشايي (1318 - ساري) عسكري پاشايي معروف به ع. پاشايي نويسنده، مترجم، شاعر و شرقشناس ايراني است. عسكري پاشايي در سال 1338 به دانشسراي عالي رفت تا در رشته فلسفه و علوم تربيتي درس بخواند. در آنجا به پيشنهاد دكتر هومن مقالهاي درباره آيين بودا - كه بسيار مورد علاقهاش بود و طي سه سال دانشسرا مشغول به خواندن آن بود - نوشت و بعدها در حدود ۱۰ كتاب در همين زمينه از پاشايي به صورت تاليف و ترجمه كرد. پاشايي در دانشسراي عالي دكتر هومن را تنها استاد خود ميداند.
6- باقر پرهام (1313-رودبار) مترجم و پژوهشگر حوزه جامعهشناسي و فلسفه كه از سال 2000 در ساكرامنتوي ايالت كاليفرنيا ساكن است. او آثار مهمي در حوزههاي فلسفه و جامعه شناسي چون پديدارشناسي جان (هگل)، گروندريسه (ماركس)، صور بنياني حيات ديني (اميل دوركيم)، مراحل اساسي سير انديشه جامعهشناسي (ريمون آرون)، هانري كربن: آفاق تفكر معنوي در اسلام (داريوش شايگان)، نظم گفتار (ميشل فوكو) و ... ترجمه كرده است. پرهام يكي از مهمترين مترجمين فلسفه و جامعه شناسي در ايران محسوب ميشود كه عمدتا از زبان فرانسوي ترجمه ميكند.
سالهاي پاياني زندگي
هومن در سال 1354 از كار استعفا داد و در سال 1358 در حالي كه از بيماري قلبي رنج ميبرد، ايران را ترك كرد و به آلمان رفت و در سال 1359 نيز در همان كشور در گذشت. پيكرش را به ايران آوردند و در باغ خانوادگي در ميگون به خاك سپردند. همسر آلماني او آنيتا نيز كه چند سال پيشتر در ايران بر اثر ابتلا به سرطان در گذشته بود را در باغ ظهيرالدوله در شمال تهران دفن كرده بودند. هومن به همسرش سخت علاقهمند بود و دربارهاش نوشت: «در آن زمان كه همسر گراميام هنوز با من بود، با آنكه ميدانست كه بيمار است هر روز ميگفت چرا در خانه كار نميكني و مرا به دفتر كار ميفرستاد و من نيز براي پنهان داشتن اين نكته ميدانم بيماري وي خانمانسوز است به دفتر كارم ميرفتم و در آنجا مينشستم بيآنكه بتوانم تمركز لازم را براي نوشتن تاريخ فلسفه به دست آورم.» محمود هومن چندان اهل مال دنيا نبود و با وجود اينكه از خانواده ثروتمندي بود، اما تنها ارثي كه از پدر برده بود، 100 هزار تومان در سال 1310 بود. عمده علاقه او در كنار فلسفه، تاريخ و زيستشناسي بود. هومن به زبانهاي انگليسي، فرانسه و آلماني و زبانهاي قديميلاتين و يوناني آشنايي كافي داشت، همچنين زبان پارسي ميانه را ميدانست (يكي از جزوههاي نشريه «ايران كوده» ذبيح بهروز را او نوشته بود). او همواره از ذبيح بهروز، ملكالشعراي بهار، دكتر محمد معين به نيكي ياد ميكرد.
بيشتر دوستان هومن مهندس بودند كه از ميان ايشان ميتوان به علي جيب، هوشنگ فاضل، حبيب خمسي، ابوالقاسم قندهاريان، ضياء موجدي، عيسي تاج بخش، عليرضا اميرسليماني، دكتر مهندس عباس بهادري، علي هرندي، امامقلي شاهرخي، علاءالدين روحاني، عزتالله راستكار، علي مدني، ناصري بديعي ياد كرد. از ديگر دوستانش دكتر كيوان نجمآبادي و محمود ميرجلالي بودند. بيشتر مهندسان شيميشاگردان او بودند.
محمود هومن به اعتراف شاگردانش از سياستورزي رايج ابا داشت؛ تا جايي كه نزد برخي به محافظه كاري متهم ميشد. عبدالعلي دستغيب شاگرد برجسته او در اين باره مينويسد: «استاد هميشه ما را از ورود به سياست روز برحذر ميداشت... او مصداق درست روشنفكر و انسان خوش فكر و انديشمند بود و ميگفت كار فلسفهورزي حفظ گفتههاي متفكران و فيلسوفان نيست بلكه انديشيدن است.» (همان) البته گويا اين نگرش براي همه خوشايند نبوده است و حتي برخي همكارانش ميگفتند دانشجويان را «به بيعملي سوق ميدهد و از پويش آنچناني باز ميدارد». با اين همه در نشريه منتقدي چون كيهان فرهنگي نيز حضور داشت تا جايي كه آلاحمد درباره اين حضور مينويسد: «همين جا بگويم كه سهم او در گردش آن مجله چندان بود كه ميخواستيم اسمش را آن بالا بگذاريم كه رضايت نداد ».
خاتمه
محمود هومن استاد فلسفه دانشسراي عالي، از پيشگامان آموزش فلسفه جديد در تراز دانشگاهي و آكادميك در ايران بود. او كه همچون چهرههاي برجسته معاصرش يعني محمد علي فروغي، علي اكبر سياسي، غلامحسين صديقي، يحيي مهدوي، عباس زرياب خويي، عبدالحسين زرين كوب، احمد فرديد و ... آگاهي عميقي از سنت خودش داشت، علم و فرهنگ جديد را نيز از دانشگاههاي جديد غربي و نزد اساتيد برجسته جهان آموخت و كوشيد با نگارش آثار و تربيت شاگردان مرزهاي تفكر فلسفي در ايران معاصر را گسترش بخشد. هومن همچنان كه از نگرشهاي قدمايي فاصله داشت، مرعوب نگاه شرق شناسانه نيز نميشد و ميكوشيد ارزشهاي فرهنگ سنت خودش را نيز حفظ كند و به جهاني شدن آنها ياري برساند. او در سنت ايراني دلباخته حافظ و رندي او بود و در تفكر غربي عمدتا به متفكراني چون «ني چه» (نيچه) و ياسپرس علاقه داشت. گفتماني كه هومن از آن دفاع ميكرد، اگرچه رويكردي انتقادي به مدرنيته داشت، اما از ارزشهاي مدرن عبور نميكرد و با آنها سر ستيز نداشت. به همين خاطر به خصوص در سالهاي پاياني دهه 1340 و آغازين دهه 1350 خلاف آمد عادت به حساب ميآمد و حرفهايش با وجود جديت و عمق چندان خريدار نداشت. اين شايد مهمترين دليل آن بود كه شاگردانش اگر راه استاد را رفتند، در حاشيه ماندند و آثارش نيز كمتر مورد اقبال قرار گرفت. با اين همه آثار هومن كه هر يك در حوزه خود (حافظ شناسي، معناي زندگي، تاريخ فلسفه) پيشگام تلقي ميشوند، هنوز بايد مورد بازنگري و بازخواني قرار گيرند. شايد او هم چون استادش ژان وال فيلسوفي ضد نظامسازي بود، اما بارقههاي درخشاني از تفكر در نوشتههايش به چشم ميخورد و اگرچه سيستمي هگلي ندارد، اما ميتوان به تعبير بنيامين برايش منظومهاي معرفتي ترسيم كرد كه در آن ايدهها در همنشيني خود شكلي از فلسفهورزي معطوف به خوش باشي و حيات اميدوارانه و غني را پيشنهاد ميكنند. شايد زماني، فلسفهورزي به شيوه هومن طرفدار نداشت، اما بيشك در زمانه ما كه ارزشهاي زندگي و آري گويي مورد توجه قرار گرفته، ميتوان به محمود هومن و آثارش رجوع كرد و بار ديگر آنها را مورد بازخواني قرار داد.
فيلسوف ضد سيستم
ژان وال (1974-1888) فيلسوف يهودي فرانسوي و استاد برجسته فلسفه در سوربن پس از فراغت از تحصيلات ابتدايي و متوسطه و نيل به اخذ درجه ليسانس در ادبيات (رشته فلسفه) و توفيق در مسابقه آگركاسيون در 1910، و اشتغال چندسالي به تدريس در دبيرستانها، در سال 1920 با گذراندن رسالهاي درباره فلسفههاي پلوراليستي در امريكا دكتراي فلسفه گرفت و در سال 1936 رسما به استادي دانشكده ادبيات دانشگاه پاريس (سوربن) برگزيده شد. او در فلسفه دنبالهروي آنري برگسون فيلسوف حياتگراي فرانسوي و ويليام جيمز فيلسوف و روانشناس برجسته دين امريكايي و جورج سانتايانا فيلسوف و اديب امريكايي اسپانياييالاصل بود. او به عنوان يكي از معرفان تفكر هگلي به فرانسه در دهه 1930 شناخته ميشود، پيش از آنكه الكساندر كوژو درسگفتارهاي مشهورش را ارايه كند او همچنين پيشگام معرفي تفكر سورن كي يركگار به فرانسويان است. او بر متفكران برجستهاي چون ايمانوئل لويناس و ژان پل سارتر تاثير گذاشت و مقاله مهميبا عنوان نيچه و مرگ خدا در ارتباط با تفسير كارل ياسپرس از اين كار نوشت. وال را به عنوان فيلسوف ضد سيستم ميشناسند.