نقش گوارديولا در سرنوشت مسي
نابغهاي كه ژنرال نشد
هومان دورانديش
ديهگو مارادونا در آخرين اظهارنظرش درباره تيم ملي آرژانتين، به همه تاخته است الا ليونل مسي. او در مقام دفاع از مسي، ماسكرانو و ساير بازيكنان تيم ملي آرژانتين را چنان به چوب نقد نواخته است كه شگفتانگيز است. مارادونا در يك كلام معتقد است بازيكنان تيم ملي آرژانتين خائنند. به چه كسي خيانت كردهاند؟ به ليونل مسي. چرا؟ چون پس از ناكامي آرژانتين در جام جهاني، وقتي كه مسي با موج انتقادات مواجه شد، آنها سكوت كردند و سخني در دفاع از كاپيتان تيمشان نگفتند؛ گويي كه آنها راضي بودند مردم و مطبوعات آرژانتين مسي را بكوبند؛ چراكه متمركز شدن منتقدين بر نقد مسي، ساير بازيكنان تيم را در حاشيه امنيت قرار ميداد. اما جدا از اين، مارادونا بازيكنان تيم ملي آرژانتين را از اين حيث هم شايسته انتقاد ميكند كه در جام جهاني، بار كار را بر دوش مسي انداخته بودند و خودشان جريده ميرفتند كه گذرگاه عافيت تنگ است! مارادونا گفته است: «من به مسي توصيه ميكنم كه برنگردد زيرا تمام تقصيرها بر گردن او خواهد بود. جاي خالي او در تيم به وضوح حس خواهد شد زيرا هيچ بازيكني مثل او در تيم نيست ولي با سقوط مسي، آرژانتين هم سقوط خواهد كرد. اينكه تقصيرها بر گردن مسي بيفتد، كار بسيار بسيار آساني بود ولي اين موضوع، مسي را ميكشد. من را هم ميكشد زيرا اگر همتيميهاي مسي واقعا او را دوست داشتند، بايد از او دفاع ميكردند، نه اينكه سكوت كنند. من درباره ماسكرانو اشتباه ميكردم، فكر ميكردم او يك رهبر است. امروز بايد بگويم كه ماسكرانو آنطور كه من فكر ميكردم نبود ولي اين تقصير من بوده و نه او. من برنخواهم گشت. به كارهايي كه بايد انجام دهم فكر ميكنم و تيم ملي آرژانتين تشكيل شده از مشتي خائن و من بر صورت خائنين تف ميكنم.»
مارادونا از ماسكرانو بهشدت شاكي است؛ ماسكرانويي كه در جام جهاني 2014 نقش رييس و رهبر تيم آرژانتين را بازي ميكرد. در جام جهاني 2010 هم كه خود مارادونا سرمربي آرژانتين بود، ماسكرانو هافبك دفاعي تيمش بود. او در 2010 تقريبا رهبر تيم بود و در 2014 نقش رهبري تيم آرژانتين را به شكلي تام و تمام ايفا كرد. مارادونا فكر ميكرد ماسكرانو يك رهبر است. در جام 2014 هم سابهيا، سرمربي آرژانتين، ماسكرانو را رهبر تيمش ميدانست. جدا از صحت و سقم نقد هيجانآلود مارادونا به ماسكرانو، مساله اصلي اين است كه چرا در تيمي كه مسي در آن حضور دارد، بايد ماسكرانو يا ديگران رهبر تيم باشند؟ چرا در هلند دهه 1970 يوهان كرايف و در آرژانتين دهههاي 80 و 90 ميلادي، مارادونا رهبر تيم بود؟ در آلمان دهه 1970 هم بكنبائر و در فرانسه دهه 1980 نيز پلاتيني ژنرال تيم بود. چرا مسي يك ژنرال/رهبر/بازيساز نشد؟ اين سوال دست كم دو جواب متفاوت دارد؛ پاسخ اول، كه بسياري مطرح كردهاند، روانشناسانه است و ليونل مسي را فاقد ويژگيهاي لازم براي رهبري يك تيم ميداند. مسي خجالتي، ناپرخاشگر، ملايم، درونگرا، گوشهگير، قانع، غيرجاهطلب، فاقد شخصيت تهاجمي، مطلقا اخلاقگرا و به كلي غير موذي است و اهل فرياد زدن و دستور دادن نيست. همين چيزها كافي است تا او نتواند در زمين فوتبال نقش يك ژنرال و رييس را ايفا كند. در يك كلام، شخصيت مسي كاريزماتيك نيست و رهبري ديگران نيازمند كاريزماتيك بودن كاراكتر رهبر است. كاريزما يعني جاذبه شخصيتي. ديگران سخن كاريزما را بيدليل ميپذيرند. با كاريزما چون و چرا نميكنند؛ چون به او اعتماد كامل دارند. هر استعداد برتر و درخشاني، لزوما مورد اعتماد تام و تمام سايرين نيست. اندي مولر هم در تيم ملي آلمان در دهه 1990، بازيكني بسيار درخشان بود ولي به صرف درخششش، كاريزما نبود. توماس هسلر هم. كاريزما در فوتبال، رابطه معنوي ويژهاي با تماشاگران و ساير بازيكنان دارد و نيز با مربي. آخرين ژنرال بزرگ دنياي فوتبال كه كاريزماي بالايي در وجودش بود، زينالدين زيدان فرانسوي بود. نه اينكه الان شخصيت كاريزماتيك در دنياي فوتبال نداريم؛ ولي رهبران كاريزماتيك فعلي جهان فوتبال، هنوز ژنرالي به بزرگي زيدان نشدهاند و بعيد است كه بشوند. شايد نسل بعدي فوتبال، موفق به خلق رهبر كاريزماتيك ديگري در حد و اندازه زيدان شود. مطابق توضيح مارادونا، مسي در جام 2018 در جايگاه رهبري تيم ملي آرژانتين قرار گرفت ولي تيم موفق نشد و بازيكنان هم از اينكه همه مشكلات به گردن رهبر بيفتد، راضي بودند؛ چراكه بدينترتيب از مسووليت معاف ميشدند. اما واقع مطلب اين است كه مسي در جام 2018 چيزي جز يك رهبر شكستخورده نبود. شايد به اين دليل كه او در سالهاي قبل تمرين رهبري نكرده بود.
اين فقدان تمرين رهبري، ما را به پاسخ دوم سوال مذكور ميرساند. چرا مسي يك ژنرال نشد؟ پاسخ دوم اين است: چون مسي در بارسلوناي گوارديولا مسي شد. زماني كه گوارديولا مربي بارسلونا شد، مسي 21 ساله بود. تا پيش از آن مسي يك استعداد برتر در دنياي فوتبال بود كه در جام جهاني 2006 هم بدشانسي آورده بود. او در بارسا ميدرخشيد و در بارسلونا و آرژانتين در مجموع بازيكني بود مابين خط مياني و خط حمله. اما پس از حضور گوارديولا در بارسلونا، مسي تدريجا مهاجم نوك تيم شد. گوارديولا حتي داويد يا را، كه مهاجم اصلي تيم ملي اسپانيا بود، قرباني مسي كرد؛ به اين معنا كه داويديا و پدرو مهاجمان كناري خط حمله سهنفره بارسلونا بود و مسي مهاجم وسط بود. گوارديولا ژاوي و اينيستا را در اختيار داشت و با وجود آنها نيازي نداشت از مسي جوان يك بازيساز و ژنرال بسازد. ژاوي و اينيستا مجموعا رهبر تيم بارسلونا بودند. اين دو نفر در كنار يكديگر، همان نقشي را براي بارسلونا و تيم ملي اسپانيا بازي ميكردند كه يوهان كرايف در دهه 70 ميلادي براي بارسا و آژاكس و تيم ملي هلند ايفا ميكرد. در چنان شرايطي، نيازي نبود كه مسي رهبر تيم بارسلونا باشد. بنابراين گوارديولا هم مسي را در اين مسير قرار نداد. روند رشد و درخشش مسي، به سمت ديگري معطوف شد: گلزني. يعني مسي با وجود همه قابليتهاي بازيسازي و توپ پخش كردنش، نهايتا به سمت رقابت با پله رفت نه به سمت رقابت با ژنرالهاي بزرگ تاريخ فوتبال. پنج ژنرال بزرگ تاريخ فوتبال، به ترتيب زماني، دياستفانو و كرايف و پلاتيني و مارادونا و زيدان بودهاند. هيچيك از اين پنج ژنرال بزرگ تاريخ فوتبال، از حيث گلزني، حتي نزديك پله هم نشدهاند اما مسي در اثر يك دهه گلزني پرشمار در بارسلونا، فاصله چنداني با پله ندارد. پله 727 گل رسمي زده است و مسي اينك حدود 630 گل زده است و احتمالا تا قبل از خداحافظي از دنياي فوتبال، ركورد پله را هم ميشكند. اينكه گوارديولا مسي را ژنرال بارسلونا نكرد و از او يك هافبك هجومي بازيساز نساخت؛ البته تصميم درستي براي بارسلونا بود ولي يكي از نتايجش هم اين بود كه مسي رهبر نشد و در تيمي كه او ستارهاش بود، ماسكرانو بايد نقش رهبر را ايفا ميكرد. ده سال رهبر نبودن، از 2008 تا 2018، ثمرهاش چيزي جز اين نبود كه مسي زماني كه خواست نقش رهبر تيم آرژانتين را در جام جهاني 2018 ايفا كند، تبحر چنداني در ايفاي اين نقش نداشت (البته كه آرژانتين مشكلات اساسي ديگري هم داشت). اما سود اصلي تصميم استراتژيك گوارديولا درباره جايگاه مسي در زمين فوتبال، همين بوده است كه او اكنون در حال رسيدن به پله و فراتر رفتن از بزرگترين مهاجم تاريخ فوتبال است. در صورت ادامه اين روند، در آينده احتمالا مسي بهترين مهاجم تاريخ فوتبال محسوب خواهد شد ولي اين هم واقعيتي است كه او هيچگاه بزرگترين رهبر و ژنرال در تاريخ فوتبال قلمداد نخواهد شد. رفتن از هر راهي، مانع پيمودن راههاي ديگر است. اينكه مسي ميتوانست بزرگترين ژنرال تاريخ فوتبال باشد يا نه، جوابش معلوم نيست چراكه او در دهه اصلي دوران حضورش در ميادين فوتبال، چنين نقشي را ايفا نكرده است. او تا همين جا هم يك برنده بزرگ بوده است با حدود 630 گلي كه به ثمر رسانده. پله را هم كه پشت سر بگذارد، شادي و افتخار بينظيري نصيبش خواهد شد. اما احتمالا خود مسي و بسياري از دوستدارانش، احساس ميكنند اين همه گلزني، پردهاي بوده است بر يكي از مهمترين قابليتهاي وجودي او: قابليت رهبري در بالاترين سطح ممكن و درنورديدن جايگاه بزرگترين ژنرال تاريخ فوتبال: ديهگو مارادونا