گروه اقتصادي| خصوصيسازي دو باشگاه پر طرفدار استقلال و پرسپوليس، يكي از موضوعاتي است كه از دير باز در فوتبال كشور مطرح بوده، هست و همچنان نيز به نتيجهاي نرسيده است. فارغ از جنبه ورزشي آن، خصوصيسازي اين دو باشگاه ميتواند مشكلات مالي و بدهيها و بحران مديريت اين دو باشگاه و ديگر باشگاههاي دولتي را حل كند. در زمان رياست گودرزي بر وزارت ورزش، موضوع واگذاري با شدت بيشتري پيگيري شد و امير رضا خادم در آن زمان مسوول مستقيم پيگيري مسائل مربوط به واگذاري اين دو باشگاه پر طرفدار بود. در آن دوران خادم كه معاون امور مجلس و هماهنگي استانهاي وزارت ورزش و جوانان بود، نسبت به مشكلات اين دو باشگاه واكنش نشان داده و گفته بود: من تنها مسووليت اجرايي دارم و تصميمگيري برعهده مجموعه ديگري است، از اينكه من در اين مساله تقصير دارم شانه خالي نميكنم و تلاش ميكنم براي حل مشكلات 2 باشگاه بزرگ كشور به خصوص پرسپوليس قدمهاي خوبي بردارم. تلاشها براي خصوصيسازي ادامه داشت و هر روز شاهد يك مصوبه براي واگذاري اين دو باشگاه بزرگ و پرطرفدار ورزشي بودهايم. يك روز بورس و روز ديگر فرا بورس براي واگذاري اعلام ميشد اما در نهايت و بر خلاف وعدهها، اين دو باشگاه همچنان خصوصي نشدهاند. واكنشها به اجرا نشدن اصل 44 براي اين دو باشگاه از سوي برخي نمايندگان نيز ادامه داشت. بهطوري كه بهروز نعمتي در تيرماه سال جاري نسبت به روند كند واگذاري اين دو باشگاه گفته بود: آنچه باعث شده اين دو باشگاه تا امروز خصوصي نشوند چسبندگي وزارت و سازمان ورزش به آنها بوده است. حتي دوستان به قدري تمايل به بودن كنار اين دو باشگاه و عكس گرفتن و خاطرهنگاري با آنها دارند كه فكر ميكنم به اين موارد به عنوان جديترين موضوع توجه دارند. آخرين تلاشها در مهر ماه سال جاري رقم خورد. طي نامهاي وزارت اقتصاد براي خصوصيسازي اين دو باشگاه اعلام آمادگي كرد.
در راستاي چرايي الزام به خصوصيسازي باشگاههاي بزرگ ورزشي كشور با مهدي حاجيوند، نويسنده كتاب خصوصيسازي و فوتبال به گفتوگو پرداختيم. حاجيوند معتقد است تعلل براي واگذاري دو باشگاه پر طرفدار پايتخت، به بهانههاي واهي تاكنون صورت نگرفته است و اگر خصوصيسازي انجام شود، نه تنها از نقطه نظر مالي باشگاه به ثبات ميرسد بلكه ميتواند راههاي درآمدي ديگر را جايگزين كمك و مساعدت دولتي كند.
ايده كتاب از كجا بوده است و در اين كتاب سعي كردهايد چه مطالبي را به خواننده منتقل كنيد؟
در مقدمه اين كتاب عنوان كردم كه من در تيم اميد بازي ميكردم اما چون پدرم كارگر بود مجبور بودم كار كنم. از طرف ديگر نيز در سازمان خصوصسازي نيز مشغول به كار هستم و از نزديك با شرايط فوتبال و خصوصيسازي آشنايي كامل دارم. اين دو موضوع باعث شد به سمت نگارش كتابي در حوزه فوتبال و خصوصيسازي تمايل پيدا كنم. اين كتاب در 6 فصل نوشته شده است. فرض اين كتاب بر اين است كه مخاطبانش ميتواند افرادي از هيات وزيران، نمايندگان مجلس و كساني كه در حوزه ورزشي جزو تصميمگيران هستند، باشند. طيف دوم طرفداران اين كتاب را اهالي و طرفداران فوتبال تشكيل ميدهند. طيف ديگر نيز دانشجوها، پژوهشگران و مردم عادي هستند. فصل اول كتاب به صورت مبسوط درباره خصوصسازي صحبت كرده و مفهوم آن نيز بيان شده است. در ادامه به تشريح و تبيين مواردي همچون تاريخچه خصوصيسازي در جهان و ايران، ضرورت، دلايل، اهداف و روشهاي خصوصيسازي و نيز مكانيسم عمليات اجرايي واگذاريها، آييننامه اجرايي روشهاي واگذاري، آييننامه اجرايي شيوههاي قيمتگذاري بنگاهها و موانع و مشكلات خصوصيسازي پرداخته شده است. در فصل دوم در مورد بازار سرمايه صحبت شده كه در دنيا مورد آزمون قرار گرفته است. يكي از راهكارهاي كه در اين فصل پيشنهاد ميشود ايناست كه خصوصيسازي را از مسير بازارهاي سرمايه دنبال كنيم. در ادامه شرايط پذيرش شركتها در بورس را نيز عنوان كردهايم. نكته مهم در اين فصل اين است كه اگر بخواهيم خصوصيسازي اين دو باشگاه را جديتر دنبال كنيم، بهتر است از مسير بازارهاي سرمايهاي اقدامات لازم انجام شود.
در فصل سوم نيز به اقتصاد فوتبال پرداخت شده است. فوتبال بيشتر از آن چيزي كه يك ورزش به نظر بيايد، يك صنعت اقتصادي- ورزشي است. علاوه بر اقتصاد فوتبال، برندينگ يكي ديگر از موضوعاتي است كه در اين بخش به آن پرداخته شده است. برندينگ و ارزشگذاري در بحث واگذاري باشگاهها بيشتر نمود پيدا ميكند. هر چه باشگاهي ارزش بيشتري داشته باشد، خصوصيسازي آن نتيجه بهتري خواهد داد. البته راههاي ارزشگذاري تيمهاي فوتبال نيز در اين بخش آورده شده است. راههاي درآمدي باشگاههاي خصوصي، موضوع مورد بحث ديگر در اين قسمت بود. باشگاههاي خصوصي در جهان بيش از 20 روش درآمدزايي دارند. ميتوان از اين روشها براي درآمدزايي باشگاههاي داخلي نيز استفاده كرد. راههاي تامين مالي براي باشگاههاي داخلي، يكي ديگر از موضوعات مورد بحث در اين بخش بوده است. بخش چهارم نيز در مورد خصوصيسازي در ورزش كشور و چرايي الزام ورود بخش خصوصي به ورزش كشور نيز مواردي مطرح شده است. در اين فصل يك تجربه جهاني در خصوصسازي را عنوان كرديم و بعد از آن به تاريخچه خصوصيسازي در ايران پرداختهايم و اينكه چرا تاكنون تلاشها براي واگذاري دو باشگاه پر طرفدار به نتيجه نرسيده است. فصل پنجم به خصوصيسازي و رسانه پرداخته شده از اين جهت كه اولا در اصل 44 يك نظامنامه داريم در خصوص بحثهاي فرهنگي و تبليغاتي كه دست سازمان خصوصيسازي به عنوان متولي اين امر، در اين زمينه بسيار باز گذاشته شده است و اين سازمان ميتواند با هر وزراتخانه و هر سازماني (مانند صدا و سيما) فعاليت داشته باشد و تبليغات كند. يك كميته نيز دراين زمينه است كه يك اساسنامهاي دارد و هر 6 ماه يكبار بايد كارها و اقداماتي كه در جهت خصوصيسازي انجام دادهاند، گزارش كنند. متاسفانه كميته فرهنگي و تبليغاتي تاكنون فقط دو جلسه داشته است و زمان زيادي نيز از آخرين جلسهاش ميگذرد. موضوع دوم ايناست بهطور قطع افرادي كه ميتوانند در اين خصوص اثر گذار باشند، اصحاب رسانه هستند مخصوصا خبرنگاران اقتصادي. در فصل آخر نيز به ارايه نتيجهگيري و پيشنهادات در اين خصوص پرداختيم و به بيان راهكارها براي اجراي سياست خصوصيسازي فوتبال اشاراتي داشتهايم.
همانطور كه اشاره كرديد سبقه خصوصيسازي فوتبالي در كشور طولاني است اما تا به امروز به نتيجهاي نرسيده است. چه تفاوتهايي عملي و فكري بين ايران و كشورهاي موفق غربي در زمينه خصوصسازي وجود دارد؟
چند مشكل اساسي پيش روي خصوصيسازي فوتبالي در كشور است، اول اينكه ارادهاي براي واگذاري اين دو باشگاه نيست و دوم اينكه عدهاي از عدم واگذاري باشگاهها در فوتبال نفع ميبرند. اگر اين دو باشگاه واگذار شوند، مالك باشگاه كساني را به سمت هياتمديره و سرپرستي باشگاه منسوب ميكند كه سوابق اجرايي قابل قبول و دفاعي داشته باشند و قبل از هر اقدامي، سود و زيان باشگاه را مدنظر قرار ميدهد. مواردي كه در باشگاههايي كه خصوصي نيستند، وجود ندارد. در سالهاي گذشته برخي باشگاههاي دولتي، اعضاي هياتمديره را به همراه بازيكنان به بازيهاي بينالمللي ميفرستاد. همين امر هزينههاي باشگاهداري را افزايش ميدهد. مورد ديگر ايناست برخي از افرادي كه به عنوان هياتمديره در باشگاهي منسوب ميشوند، نه براي فعاليتهاي فوتبالي بلكه براي فعاليتهاي جانبي به عضويت در يك باشگاه در ميآيند. مورد ديگري كه در بعضا براي عدم واگذاري ديده ميشود، بهانههايي است كه برخي براي خصوصي نشدن باشگاههاي ورزشي عنوان ميكنند. برخي معتقدند اگر مثلا رييس باشگاه پرسپوليس بعد از واگذاري كانديد مجلس شود، به دليل اينكه اين باشگاه پر طرفدار است، شخص بدون داشتن سابقه اجرايي راي ميآورد و به مجلس راه پيدا ميكند. در حالي كه اين يك بهانه واهي است چرا كه قوانين فيفا در اين زمينه بسيار سختگيرانه است. ورود دين، مذهب، سياست و اعتقادات به حوزه فوتبال ممنوع است. در دنيا نيز هيچ سياستمداري از باشگاههاي فوتبالي حمايت نميكند چون به تمام قوانين آگاهي دارند. در بازيهاي مقدماتي جام جهاني بين ايران و كره در ورزشگاه آزادي، چند دقيقه عزاداري به مناسبت عاشورا برگزار شد كه بعد از آن فدراسيون فوتبال ايران به پرداخت جريمه نقدي محكوم شد، بنابراين، اين تفكري است كه ميخواهد جلوي خصوصيسازي را بگيرد و افرادي كه از آن حمايت ميكنند، به قوانين سفت و سخت فدراسيون جهاني فوتبال احاطه ندارند. موردي كه باعث ميشود خصوصيسازي در ايران با دنيا متفاوت باشد، بسته شدن مجراهاي كسب درآمدي آن در كشور است. بهطور مثال فرض كنيد همين الان باشگاه استقلال با يك شرايط عالي به يك فرد واگذار شود، با اين شرايط باز هم خصوصيسازي به نتيجه نميرسد و اين باشگاه به جمع خصوصي شدنها نميپيوندد زيرا منابع درآمدي اين باشگاهها را از آنها گرفتهايم؛ حق پخش تلويزيوني به باشگاهها داده نميشود (كه مهمترين منبع درآمدي هر باشگاهي محسوب ميشود)، حق كپيرايت (براي لباسهاي باشگاه) وجود ندارد، از تبليغات دور زمين چيزي عايد باشگاهها نميشود. با توجه به شرايطي كه باشگاههاي دولتي دارند، نبايد دست روي دست بگذاريم تا مثلا حق پخش تلويزيوني پرداخت شود يا قانون كپيرايت تصويب شود. اگر بنا به خصوصيسازي در فوتبال است بايد تمام موارد فوق همراستا و به صورت موازي اتفاق بيفتد. تا زماني كه موانع درآمدزايي باشگاهها بر طرف نشود، خصوصيسازي به صورت مطلوبي محقق نميشود.
بنا به گفتههاي شما، واگذاري و خصوصيسازي در فوتبال يك بحث امنيتي و حاكميتي است و بايد عزمي براي تحقق آن به وجود آيد؟
در اصل 44 سه گروه معرفي شده است كه شركتها در قالب آن خصوصي شوند. گروه اول شركتهايي است كه بايد 100 درصد سهام آن خصوصي شود. گروه دوم واگذاري، آن دسته از شركتهايي است كه حداقل بايد 80 درصد صنعت آنها به افراد ديگري واگذار شود. دولت موظف بود شركتهاي گروه اول را تا سال 89 تعيين تكليف كرده و واگذار كند. گروه دوم نيز بايد تا سال 93 به يك نتيجهاي ميرسيد. به بيان ديگر پرونده خصوصيسازي كشور تا سال 93 بايد بسته ميشد كه اين اتفاق بنا به دلايلي رخ نداد.
در اصل 44 يك گروه سومي نيز وجود دارد كه موارد امنيتي، حاكميتي، فرهنگي و... است كه ممكن است خريدار از آنها در جهت انحصاري، استفاده كند. اين گروه نبايد خصوصي شوند و بايد در دست دولت باشند. پرسپوليس و استقلال نيز با برچسب فرهنگي در اين گروه قرار گرفتهاند. اين در حالي است كه باشگاهها در دنيا به افراد فروخته و خصوصي شدهاند.
براي اينكه جريان خصوصيسازي اين دو باشگاه به نتيجهاي برسد، بايد متوليان امر آگاهي پيدا كنند كه اين دو باشگاه نيز مانند ساير باشگاههاي فوتبالي كه به افراد و بخش خصوصي تعلق دارند، واگذار شوند.
در قسمتي از صحبتهايتان به قوانين سختگيرانه فيفا در خصوص عدم استفاده ابزاري از باشگاههاي ورزشي اشاره كرديد اما جناب رويانيان مدتي در هياتمديره پرسپوليس بودهاند. در آن زمان اهرم فشاري از جانب فيفا براي اين انتصاب در باشگاه پرسپوليس وجود نداشت؟
در فوتبال ظاهر و باطن وجود دارد. مثلا فيفا تمام باشگاهها را به ارايه صورتهاي مالي مجبور كرده است. اين ظاهر قوانين سختگيرانه است. بحث حضور برخي افراد داراي مناصب مختلف در هياتمديرهها به اين دليل رخ داد كه فيفا نتوانست مدركي دال بر دخالت دولت در فوتبال پيدا كند. به همين دليل تعليقي از سوي فيفا براي باشگاههاي ورزشي اعلام نشد. از طرف ديگر، كشور موارد اوليه را رعايت ميكند. مثلا يكي از موارد اوليه، داشتن ليگ برتر است.
صحبتهاي بنده در خصوص قوانين سختگيرانه فيفا، به نوعي نقد نگاه جانبدارانه مسوولان است. اينكه بگوييم اگر استقلال به فروش برسد و مالك آن در جهت منافع حزبي و سياسي از آن بهره ببرد، نگاهي بسيار غلط است.
چقدر به فرآيند خصوصيسازي در حوزه فوتبال نزديك شدهايم؟
دولتهاي مختلف با خصوصيسازي استقلال و پرسپوليس عكس يادگاري ميگيرند. البته اين دولت هم شرايط را به گونهاي پيش برد كه اين دو باشگاه واگذار شوند اما نشد و عزمي و ارادهاي نيز در اين خصوص نيست.
نكته آخر اين است كه روند 10ساله اخير خصوصيسازي فوتبال در ايران، نشان داد مجلس، دولت و متوليان اين امر از خصوصيسازي چيزي نميدانند. از اين جهت كه يك بار مجلس دولت را موظف كرد كه خصوصيسازي اين دو باشگاه از طريق بورس انجام شود بعد اعلام شد كه بايد از طريق فرابورس اين كار صورت پذيرد. در نهايت راي به مزايده داده شد. اما چيزي كه شاهد آن هستيم عدم واگذاري اين دو باشگاه است. تكليف در خصوص واگذاري اين دو باشگاه مشخص نيست. تنها راه نجات فوتبال از وضعيت فعلي، واگذاري و خصوصيسازي است. از دو جهت، اول اينكه مشكلات مالي فوتبال حل شود. دوم اينكه هر باشگاهي بتواند سهم طرفداري انحصاري كسب كند. مثلا هر برد و قهرماني هر تيمي، علاوه بر اينكه عده كثيري را خوشحال كند، بايد براي باشگاه نيز منفعت مالي و قابل رويتي داشته باشد. مثلا اگر بخشي از سهام پرسپوليس در بورس عرضه شود، با هر موفقيتي كه اين تيم كسب ميكند، قيمت سهام وسود ، عايدي براي باشگاه نيز بالا برود.
روند 10ساله اخير خصوصيسازي فوتبال در ايران، نشان داد مجلس، دولت و متوليان اين امر از خصوصيسازي چيزي نميدانند.
دولتهاي مختلف با خصوصيسازي استقلال و پرسپوليس عكس يادگاري ميگيرند. البته اين دولت هم شرايط را به گونهاي پيش برد كه اين دو باشگاه واگذار شوند اما نشد و عزمي و ارادهاي نيز در اين خصوص نيست.