درباره رمان «مرداني در آفتاب»
فرار بزرگ
مرداني در آفتاب
غسان كنفاني
ترجمه احسان موسوي خلخالي
انتشارات نيلوفر
چاپ 1393
غسان كنفاني در ايران چهرهاي شناخته شده محسوب ميشود؛ سالها پيش غلامرضا امامي مجموعه داستاني از او را به فارسي ترجمه كرد و پس از آن چند كتاب از اين نويسنده فلسطيني به فارسي برگردانده شد.
فیلمسازان بسیاری از ایران و کشورهای عربی، فیلمهای بلندی از رمانهای غسان کنفانی تهیه کردهاند، ازجمله میتوان فیلم «المخدعون» (فریبخوردگان) به کوشش توفیق صالح، فیلم «عائد الی حیفا» (بازگشت به حیفا) که اقتباس از سومین رمان غسان است به کوشش قاسم حول را نام برد و سیفالله داد کارگردان معاصر ایرانی فیلم «بازمانده» را بر پایه یکی از داستانهای غسان کنفانی در سال ۱۳۷۳ش ساخت.
طي يك سال گذشته و با حمله اسراييل به غزه توجه مترجمان و مخاطبان باري ديگر به ادبيات عرب جلب شد.
در اين ميان چند كتاب از كنفاني به فارسي ترجمه شده است، تازهترين كتاب اين نويسنده «مرداني در آفتاب» نام دارد كه توسط احسان موسوي خلخالي ترجمه شده و نشر نيلوفر در ماه جاري آن را روانه پيشخوان كتابفروشيها كرده است. مرداني در آفتاب داستاني جذاب و وحشي است؛ شخصيتهاي داستان در فكر فرارند، رهايي از سرزمين اشغالي. سه مرد فلسطيني، از سه نسل مختلف، قصد مهاجرت قاچاقي به كويت (كه آن روزها به نظر سوييس خاورميانه ميآمد) را دارند.
آنچه آنها را دچار سرنوشتي مشترك ميكند پشت سر گذاشتن جهنم زندگي در مملكتي اشغال شده و شوق يافتن حياتي نو در سرزميني موعود است تا علاوه بر اينكه خود را نجات دهند دستي براي ياري به خانوادههايشان باشند.
هر سه مرد براي رسيدن به كويت همراه رانندهاي ميشوند كه به نظر ميرسد از قاچاقچيهاي حرفهاي قابل اعتمادتر باشد...
اين رمان با آنكه واقعگراست اما از وجهي نمادين نيز برخوردار است. اين وجه نمادين داستان در مقالهاي در انتهاي كتاب به قلم «احسان عباس» منتقد عرب مورد بررسي قرار گرفته است.
غسان كنفاني متولد ١٩٣٦ در عكاست كه پس از سال ١٩٤٨ مثل خيلي از فلسطينيهاي ديگر مجبور شد سرزمينش را ترك كند. كنفاني بعدها به جبهه مردمي آزاديبخش فلسطين پيوست و در طول فعاليت ادبي خود جوايز ادبي مهمي نيز به دست آورد.
كنفاني در هشتم جولاي 1972 با انفجار ماشينش در بيروت به دست سازمان موساد به شهادت رسيد.
برشي از رمان مرداني در آفتاب: «ابو قيس دستش را به علامت موافقت تكان داد، مروان هم سرش را.
اسعد رو به ابوالخيزران كرد: ديدي... به من واگذار كردند، بگذار يك چيز بگويم: ما همه از يك جا آمدهايم، ما ميخواهيم پول دربياوريم، تو هم ميخواهي پول دربياوري، اشكال ندارد اما همهچيز بايد عادلانه باشد...
قدم به قدم را برايمان با جزييات تعريف ميكني و ميگويي كه دقيقا چقدر ميخواهي، البته بعد از آنكه رسيديم پول را ميدهيم. نه قبل از آن.»