دو دوست
ريشههايم ز خاك بيرون است، اي آشنا مرا ببخش، خوب در حال من تامل كن... با شعر نميخواهم احساسات شما را بربينگيزم. نه. دارم سعي ميكنم به كمك شعر نسبت روزنامه را به روزنامهخوانها يادآور شوم و وضع و حال خودمان را گزارش كنم. بگذاريد با زبان ديگري شرح ماوقع كنم. شما از وضعيت نابسامان كاغذ بيخبر نيستيد و بهتر از بسياري از مسوولان ميدانيد مملكت چه خبر است و چه اتفاقاتي در شرف وقوع است. نهتنها كاغذ غيرمنطقي و افسار گسيخته گران شده بلكه بازار نشر به هم ريخته و عرصه براي ناشران تنگتر از قبل شده. گل بوده، به سبزه نيز آراسته شده. به قول مردم كوچه و بازار، قوز بالا قوز شده و كار به خنس خورده. دولت فكري نكند، كه تا اينجاي كار نكرده، روزنامهها از پس مخارج يوميه خود برنخواهند آمد، سهل است، هزينه كاغذ و چاپ را هم نميتوانند بپردازند. شكي نيست كه در اين اوضاع و احوال اقتصادي، سياسي سادهترين كار همين است كه هرچه زودتر جلوي ضرر را بگيريم و داوطلبانه كركره رسانه را پايين بكشيم بلكه عطاي ركن چهارم مردمسالاري را به لقاي مصائب بازار نشر ببخشيم... اما آيا سادهترين راه بهترين راه هم هست؟ ما ميتوانيم قيد روزنامههاي كاعذي را بزنيم و به دنياي مجازي نقل مكان كنيم. ميتوانيم سنت روزنامهنگاري را ببوسيم و كنار بگذاريم و شهروند مطيع دنياي سايبرنتيك شويم. اما آيا خاموش شدن چراغ روزنامهها در اين اوضاع و احوال فرهنگي، سياسي به نفع جامعه است؟ «باد تند است چراغم ابتري/ زو بگيرانم چراغ ديگري». در تندبادهاي اقتصادي و سياسي و فرهنگي چراغهاي مطبوعات يكي پس از ديگري خاموش ميشوند و روزنامهنگاران هر كدام پي كار خود ميروند، اما آيا اين تاريكيها به نفع جامعه است؟ ما بسيار بار زمين مانده داريم و بسياري از كارهايمان عقب افتادهاند و لازم است كه هرچه زودتر فكر چاره كنيم و روند توسعه را – البته با معناي درست و بومياش- سرعت ببخشيم. آيا بدون روزنامه و بيحضور روزنامهنگاران ممكن است چرخهاي توسعه به حركت درآيد و مردم در عرصه سياست و اقتصاد و فرهنگ وارد مشاركت شوند؟ آيا دموكراسي بيحضور ژورناليستها امكان تحقق خواهد يافت؟ آيا بدون مطبوعات ميتوان جامعه را به سمت صلاح و فلاح سوق داد؟ باور كنيد روزنامهها مهمند و در شرايطي كه ما درآن گرفتاريم مطبوعات، حتي با بيرمقي و خستگي و بيحوصلگي كارهايي از دستشان برميآيد كه هيچ نهاد ديگري قادر نيست وظايف آنها را به عهده بگيرد. باور كنيد هيچ نهادي به اندازه مطبوعات تاب ايستادن در برابر فسادهاي بيمهار را ندارد و هيچ قدرتي به اندازه قلم روزنامهنگاران نميتواند راه را بر دزدها و اختلاسگرها و رانتخوارها ببندد. اينها را نمينويسم تا افزايش دوهزارتوماني قيمت روزنامه را توجيه كنم بلكه اينها را به دوستانم تذكر ميدهم تا جلوي اضمحلال فن شريف ژورناليسم را بگيرند و با چنگ و دندان از ادامه حضور مطبوعات دفاع كنند. ما چارهاي نداريم جز اينكه دوستانه به ياري همديگر بشتابيم و خاموش شدن رسانهها را تا آنجا كه ممكن است به تاخير بيندازيم. بگذاريد كامتان را با ابياتي كه در ورژن جديد دو كاج آمده شيرين كنم: كاج همسايه گفت با نرمي/ دوستي را نميبرم از ياد/ شايد اين اتفاق هم روزي/ ناگهان از براي من افتاد/ مهرباني به گوش باد رسيد/ باد آرام شد ملايم شد... اتفاقا جز با مواسات و مهرباني نميتوانيم از اين تندباد حوادث جان سالم بدر ببريم و خود را به سرمنزل مقصود برسانيم. از اتفاق چيزي كه تلخيهاي جانسوز سيل اخير را قابل تحمل كرد همين دوستيها و مودتها و رفاقتهايي بود كه مردم ايران از خود نشان دادند. شيريني دوستيها و همدليهاست كه تلخيهاي دنياي بيرحم را از ياد ميبرد.