تاملي كوتاه در دنياي اشعار بيژن الهي
شعر زمانهاي ديگر
فرشيد فرهمندنيا
شعر بيژن الهي از جنبه ساختاري و بوطيقايي، شعري متفاوت و ساختارشكنانه است كه بررسي و تحليل همه ابعاد و تأثيراتش، مجالي مفصل و ابزارهايي درخور ميطلبد. از اين جهت خوانش اشعار او در واقع دعوتي است به قرائت مجموعه متوني كه پتانسيل بالايي براي تأويلپذيري و حيرتافزايي دارند.
قرائت ساختارشكنانه در حقيقت استراتژي هوشمندانهاي است براي نمايش و افشاي عدم قطعيتهاي متنهايي از اين دست كه در دهههاي اخير در رابطه با كم و كيف آن از زواياي گوناگون بحث و بررسيهاي گسترده صورت گرفته است. خوانشي كه عموما با كشف نقاط كور و گلوگاههايي در متن آغاز ميشود كه در آنجا معناي ظاهري (دستوري) و معناي باطني (بلاغي) متن در تعارض با يكديگر قرار ميگيرند و از اين نظر وجه شباهت بسياري با حال و هواي حاكم بر اشعار الهي و همگنانش دارد.
از سوي ديگر هندسه و معماري عبارات و واژگان در شعر بيژن الهي به همراه دلالتهاي عارفانه و ماورايياش، ساختماني چندلايه و تأويلپذير ميسازند كه كار را براي منتقدان و تحليلگران دشوار ميكند. چنين طراحي شورمندانهاي در ساحت شعر، حافظهاي دروني در متن ايجاد ميكند كه خودش در تاريخ شعر مدرن فارسي ميتواند يادمان دستاوردهاي ارزشمندي باشد. گويي شاعر همانطور كه افلاطون در مكالمه فايدروس اظهار كرده بود، همچنان نوشتار را در حكم مكملي براي حافظه ميداند.
شعر بيژن الهي در كنار برساختن حافظهاي درونمتني، تا به آخر به رويكرد و خصلت تجربي وفادار است و ميكوشد با طرح سئوالات متعدد، روحيه جستوجوگري شاعرانه را حفط كند و همين امر به او امكان ميدهد تا به ساحت ساختارهاي غيرمنسجم و تصادفي هم بتواند نزديك شود. همان رويكردي كه علاوه بر اشعار خودش، در ترجمههايش از آثار شاعران مختلف نيز ميتوان مشاهده كرد.
او در رويكرد تجربي خود فقط به سراغ ساختارهاي شناختهشده نميرود بلكه همه جنبههاي تاريك و ناشناخته را لايه به لايه باز ميكند و ميشكافد تا استعارههايي پيش نهد كه بتوانيم در باب آنها پرسش كنيم. شعر او گاه حتي به قلمرو امر غيرقابلساختارشكني هم نزديك ميشود. قلمرويي نام ناپذير كه اگرچه در ظاهر از هر نوع وصف و گمانهزني ميگريزد اما آن هم در نوع خودش واجد نوعي ساختار است. ساختاري كه مازادي در درون خود دارد كه همواره از دست ميگريزد؛ اما نوع برخورد بيژن الهي با اين حيطه، ايمان شاعرانهاي كه او را بهشدت از فضاي كالايي شدن و منطق بازار دور نگه ميدارد و سرانجام، آن هاله نامكشوف رمز و راز كه پيرامون فضاي آفرينشگري خود ترسيم ميكند، همگي نشان ميدهند كه گويا شاعر، واقف بود كه كارش ممكن است همچون الهياتي سلبي در زمانه عسرت تعبير شود كه حول محور وجود تعالي يافته خداوندي نامناپذير شكل ميگيرد و بيبهره از پژواك هر پاسخي است. با اين وجود او به استقبال چنين مخاطرهاي ميرود؛ در حالي كه شعر بسياري از معاصران او از مواجهه با عدم قطعيت و امر غيرقابل بيان، ناتوان است.