زاويهاي به «كتاب ايوب» قاسم هاشمينژاد
بازيابي ايوب در منطق شاعر
بهنام ناصري
با گذري به آثار قاسم هاشمينژاد و تنفس در اتمسفر كتابهايش دو خصلت اساسي نويسنده ابراز ميشود؛ يكي پيوند با امر شاعرانه و ديگري قدرت پرداخت. اين دو خصلت را چه در مقام شاعر و قصهنويس و چه در كسوت مترجم و مصحح متون كهن در كتابهاي او ميتوان رصد كرد. از اين منظر «كتاب ايوب» صورت مثالي مناسبي است؛ نخست به سبب اعتناي ويژهاش به جنبههاي متخيل قصه در عهد عتيق -كه هاشمينژاد معتقد است از نظر مفسران قرآن مغفول مانده- و دوم به دليل فراروي كتاب از سابقه و الفت ذهني فارسيزبانان از شخصيت ايوب پيامبر. اين هر دو خصلت در «كتاب ايوب» نه در وجهي ناخودآگاه كه بالصراحه در پيشگفتار كتاب موضوعيت مييابد. آنجا كه نويسنده شهرت ايوب را مخل اين تاليف-ترجمه يا به تعبير خودش اين «داستانچامه» ميداند: «... اما كتاب حاضر از اين شهرگي شخصيتش سود چنداني نميبرد، بهعكس، آن را دستوپاگير هم مييابد. صاحب اين قلم، اين راه در مقام شاعر و نه در مقام منقد ادبي يا حتي داستاننويس، مجبور است نقش دوگانهاي بازي كند و همه چيز را از سر نو توضيح دهد...» به باور رومن ياكوبسن –كه بنيانگذار مكتب زبانشناسي پراگ شناخته ميشود- شعر از نوعي ناتواني در ابراز و بيان پديد ميآيد. به اين معنا زبان در رويارويي با اين امكانناپذيري، به خودش برميگردد تا امكاني تازه را به امكانات تاكنوني خود بيفزايد، بخوانيد احضار تاريخ زبان به لحظه اكنون براي نو كردن آن، از اين رو حركت آزاد تاليف-ترجمه «كتاب ايوب» از نقطهاي تثبيتشده در ذهن مخاطب به نقاطي ديگر در جهان متن قصه ايوب، كاركردي همپوشان با ماهيت شعر مييابد. هاشمينژاد در جاي ديگري با لحني صراحتيافتهتر از تمهيد خود به قصه ايوب در مقامي پرده برميدارد كه از رهگذر آن ميتوان عنوان مركبي چون «شاعر-مترجم-مولف» را به نويسنده كتاب الصاق كرد. آنجا كه در عين اشاره به ذوق مولفان مسلمان و مفسران قرآن از بيميلي آنها به جنبههاي متخيل قصه مينويسد. هاشمينژاد از آنجايي كه كشش اين نويسندگان و مفسران را به صحنههاي نمايشي كه در دو فصل اول و فصل آخر متن عبري منعكس است بيشتر مييابد، معتقد است كه فصلهاي حاوي مجادلههاي لفظي و مناظرههاي فلسفي ايوب و دوستانش با همه اهميتي كه دارد، از نگاه آنها مغفول مانده و اين را مورد توجه خود در تاليف-ترجمه «كتاب ايوب» قرار ميدهد: «اين مناظرات با وجود تخيلات بلند شاعرانه و تصورات دلنشين باريكانديشانهاش، علاقه اين نويسندگان را برنميانگيخته است، چون به نظرشان با برداشت آنها از ماجرا همخواني نداشته. نتيجه اين شده كه آنچه در تفسيرهاي قرآني ديده ميشود با فكر اصلي اين سرود دلشكن عهد عتيق متفاوت از كار درآيد.» مهمترين دستاورد اين رويكرد هاشمينژاد به قصه ايوب، احضار اين قصه به لحظه اكنون انسان معاصر است. او هوشيارانه ظرفيتهاي جهانشمول و بيزمان مفاهيم جاري در قصه ايوب را ميگيرد و به شگردهايي آميخته با امر شاعرانه، امروزينش ميكند. هرمنوتيك جاري در كتاب ايوب، داستان پيامبر صبور را از مرز حكايتي اخلاقي فراتر ميبرد و درد و رنج قرباني بيگناه آن روز و هر روز تاريخ را در موضعي سوالمند به سرنوشت انسان معاصر پيوند ميزند و مگر صبر و خويشتنداري و ايمان، مفاهيمي جغرافياپذير يا زمانبر دارند؟ از فرازهاي كتاب هاشمينژاد، موضع پرسشگرانه ايوب از خداوند است. درست برخلاف حكايات مرسوم از اين قصه كه پيشاپيش تكليف آن را با تقليلش به پيامي اخلاقي كه «صبر و ايمان بياجر نميماند»، روشن ميكنند. حكاياتي كه با تاكيد بر ثمرات صبر، انسان صبور را در موضعي انفعالي قرار ميدهند كه بيشتر منتظر نتيجه صبر خود درقبال رنجهايي است كه بر او واقع شده و نه بهدنبال پرسش از چرايي اين عقوبت. حال آنكه كتاب هاشمينژاد مكث آشكاري دارد بر كنشمندي ايوب در مقام صاحب جسمانيتي كه قضا و قدر به مخاطرهاش انداخته است. پذيرفتاري ايوب در قبال اين قضا و قدر، به هيچ رو منفعلانه نيست. او خواهان پاسخ است و براي درك آن از عاملش استدلال ميطلبد. اين كنشگري به موازات محتواي قصه عهد عتيق در فرم «كتاب ايوب» هاشمينژاد هم جريان دارد؛ تحركي كه مقتضاي پيوند اثر با امر شاعرانه از منظري است كه ياكوبسن مراد ميكند. به سبب اين رويكرد هاشمينژاد «كتاب ايوب» و در عين حال قصه ايوب پيامبر به موقعيتي امروزين احضار و احيا ميشود و اين همه دست نميدهد مگر در سايه امكاني كه هاشمينژاد به خوانشهاي متنوع مخاطبان خود داده است.