در باب اهميت مقدمهنويسي در آثار قاسم هاشمينژاد
فنون حكايت، جنون روايت
سيدرسول پيره
قاسم هاشمينژاد در تحقيق در متون عرفاني چهرهاي بيمثال و خوشطبع بود. «سيبي و دو آينه؛ در مقامات و مناقب عارفان فرهمند» محصول همت و نبوغ و ضمير روشن اوست. پيشگفتارهاي كتاب براي دو بهره (سيبي و دو آينه و دو آينه و سيبي) اهميتي تعيينكننده دارد. او پيشگفتارها را به سياق و سنت مقدمهنويسيهاي مرسوم در سختي و دشواري تتبع و تحقيق ننوشته است و به تشكر از دوستان بسنده نكرده و تكرار حرفهاي پيشين در متون عرفاني نيست و به خواننده امكان ميدهد كه در حكايتهاي عرفاني دقيق شود. هاشمينژاد در كتاب «حكايتهاي عرفاني» جستوجوي قابل تاملي را آغاز كرده بود. او كاوش در سبكوشيوه و اهميت حكايتهاي عرفاني را با طول و تفصيل و شرح و بسط به منظور شناخت بيشتر شيوه و سبك اين حكايتها در دو پيشگفتار مفصل كتاب پيش روي خواننده و اهل تحقيق گذاشت. پس از آنكه تاريخ متون و حكايتهاي عرفاني و عارفان فرهمند و اهل تصوف را روشمند و دقيق مينويسد و به حقيقت رفتار و سلوك و حقيقت زندگي و طرز سلوك عارفان با تمثيل سيبي و دو آينه و گذر از مفهوم فيزيكياش، يعني تجلي فراواني امر يگانه (كثرت) و طرح مساله توحيد از راه تمثيل ميپردازد، در تحليل ميكوشد تبيين كند كه حكايتهاي عرفاني بر پايه موقعيت شكل گرفتهاند و باورپذيري آنها بر همين منطق استوار است. او درباره اهميت حكايت كه واقعهاي را موقعيتپذير ميكند، سخن ميگويد و اينكه قدما و عارفان اين مهم را يافته بودند كه سالكان را از طريق گوش فربه كنند. دو حكايت يكسان از معروف كرخي را براي مثال ميآورد تا موقعيتسازي حكايتها و ربط مستقيمش با باورپذيري حكايتها را پيدا كند. اين كيفيت كه حكايتها شور و شوقي در شنونده ايجاد ميكنند و حكايت شايسته ظرف سلوك عارفان است، وقتي مهم ميشود كه اعتبار «شدتبخشي» در حكايتها و «صحنهپردازي» موقعيت را دريابيم. هاشمينژاد موشكافانه و دقيق از آوردن مثال از «مناقبالعارفين»، «تذكرهالاوليا» و «بستانالقلوب» كم نميگذارد و ما را آگاه ميكند كه ميدان معرفتش به موضوعي كه دربارهاش مينويسد وسيع و عميق است. او در پيشگفتار بهره دوم از ارتباط مقوله باورپذيري و ارتباطش با فنون قصهپردازي پرده برميدارد. همينجاست كه در معركه باورپذيري داستان ميافتد و مينويسد كه تا سخن كيفيت نمايشي پيدا نكند، در روح و جان مخاطب نمينشيند. كم هستند آنها كه وقتي مينويسند بيادا و اطوار بنويسند. درست و پاكيزه بنويسند و هاشمينژاد از اين كمها بوده است. در جايي مينويسد كه روايتكنندگان حكايتها به خود اين اجازه را ميدهند كه در موقعيتها دست ببرند؛ نه در اصل سخن و پيام نهفته به اين هدف كه واقعه را پذيرفتنيتر كنند و از تغيير موقعيتها اصل واقعه زير سوال نرفته است. سنديت تاريخي، شيوه نقل، رسانگي عبارات، ذوق موسيقايي و سختگي خرد و ... ارزش حكايتها را مشخص ميكند. كمتر كسي همپاي او سراغ داريم كه با دقت و ظرافت كار عظيمي را به انجام رسانده باشد كه بشود با شوق و تحسين به آن نگاه كرد.