• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۹ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3223 -
  • ۱۳۹۴ يکشنبه ۳۰ فروردين

ذوق و شوق سايبري را از ما نگيريد

سيد علي ميرفتاح

من هم با مجلسي‌ها (سوال‌كنندگان از وزير مخابرات) موافقم كه باند اينترنت بايد باريك و نحيف و لاغر باشد و مردم براي فرستادن يك ايميل معمولي يا باز كردن يك عكس سياه و سفيد به والذاريات بيفتند و جان‌شان به لب‌شان برسد. از آداب استفاده از اينترنت، جداي از «سند» و «ريسيود»، بد و بيراه گفتن به مسوولان امر هم هست. باز كردن يك ايميل ساده در محيط ياهو يا جي‌ميل لطفي ندارد اما اگر با هزار سختي و مشقت و بددهني همراه باشد، آن وقت ذوقي دارد و لذتي دارد كه در عالم مجو. خيلي وقت پيش – اوايل انقلاب- كه گاز هنوز لوله‌كشي نشده بود، پيدا كردن كپسول پر گاز با لذتي توام بود كه حال آدم را خوب مي‌كرد. پيدا كردن كره هم. يادم هست يكي از بستگانم را همان اوايل ديدم كه توي دلش عروسي بود و چنان ذوق زده بود كه نمي‌توانست ذوقش را پنهان كند. پدرم پرسيد «دختر شوهر داده‌اي كه اينقدر خنداني؟» دوره بليت بخت‌آزمايي سپري شده بود وگرنه گمان مي‌كرديم اسم او در قرعه درآمده و برنده مال و منال شده. پرس‌وجو كه كرديم فهميديم نه وامش درآمده نه زنش به مسافرت دور و دراز رفته و نه مقامش در اداره ارتقا پيدا كرده بلكه او تصادفا در دكان مش رجب مقدار قابل توجهي كره پيدا كرده و به قيمت تعاوني خريده. كره‌هاي الان كه ذوق ندارند. در روزگار كوپني و در تنگناي اقتصادي است كه پيدا كردن كره با آب شدن قند توي دل، مترادف مي‌شود و  آدم را تا حد خوشبخت‌ترين مرد دنيا سر حال مي‌آورد. متاسفانه همه چيزهايي كه يافتن‌شان ذوق و شوقي داشت، امروز فراوان شده‌اند- بلكه زير دست و پا ريخته‌اند - و آن ذوق و شوق از ما دريغ شده است. نگاهي به دور و بر بيندازيد ببينيد ذوق و شوق چه چيزهايي در دل‌مان باقي مانده است. كوپن را از ما گرفتند، دفترچه بسيج اقتصادي را هم و... يك چيزي يادم آمد. يك بار از طرف مسجد محل رفتيم دم خانه‌ها و به خانوارها 10 تا پنج تا، چند تا نوار كاست نود دقيقه‌اي سوني داديم. كجا؟ شاه عبدالعظيم و خانواده‌هايي  كه هنوز ضبط و پخش آيوا تاثير چنداني در اقتصادشان نداشت. در همان جواني  و جاهلي‌ هم متعجب بودم از شوق و ذوقي كه بابت دريافت بن نوار كاست در چهره همسايه‌ها مي‌ديدم. اما نكته جالب توجه اينجا بود كه به چند خانواده كاست نود دقيقه‌اي نرسيد و مجبور شديم سهميه شان را كاست شصت دقيقه‌اي بدهيم. سر اين 30 دقيقه ناقابل بايد مي‌ديديد كه همسايه‌ها چقدر ناراحت شدند و گره بر پيشاني انداختند. درباره كره، تخم‌مرغ، مرغ، گوشت و برنج حرف نمي‌زنم. درباره كاستي حرف مي‌زنم كه بود و نبودش اتفاقي در زندگي‌ها نمي‌انداخت. مساله آنقدر جدي و بحراني شد كه گفتند براي جبران آن 30 دقيقه كسري يك كاست اضافه بدهيد. يكي، دو سال پيش كه اسباب اثاثيه سي و چند سال پيش زيرزمين خانه پدري را جمع و جور مي‌كردم چشمم به چهار، پنج تا از كاست‌هاي آكبند دست نخورده افتاد. كاست فراوان شد، بلكه به سي‌دي و دي‌وي‌دي و فلش مموري و از اينها تبديل شد و زير دست و پا ريخته اما بار عاطفي‌اش هم از بين رفته و خوشحالي و ناراحتي مترتب بر آن هم از بين رفته. حالا مردم را چطور مي‌توان خوشحال كرد و چطور مي‌توان دل‌شان را شاد كرد و خنده روي لبان‌شان آورد؟
بار عاطفي اجناس كمياب اول انقلاب را روي دوش چه چيزهايي انداخته‌ايم؟ ما از ديدني‌ها، از مسابقه نام‌ها و نشانه‌ها، از فيلم‌هاي سينمايي، از پاييز صحرا، از آينه و از تلويزيوني كه فيلم ژاپني به مناسبت‌هاي خاص  پيشنهاد مي‌داد لذتي مي‌برديم و قندي توي دل‌مان آب مي‌كرديم كه ديگر سال‌هاست از آنها محروميم. حالا اين باند لاغر و نحيف اينترنت مي‌توانست تا حدي جبران مافات كند و ما را از سند و ريسيود به ايميل يا هر چيز ديگر شادمان كند. توي دفتر ما، همكارانم هر وقت موفق مي‌شوند كه به رغم تلاش مسوولان ايميلي را بفرستند يا بگيرند، چنان شاد مي‌شوند و هورا مي‌كشند كه هر كس نداند فكر مي‌كند مسابقه زندگي را برنده شده‌اند. دفتر ما در جايي است كه مجبوريم به شيوه نفتي و با هزار بدبختي به فضاي وب وصل شويم. روزي چند بار وصل مي‌شويم اما چند برابر اين چندبار قطع مي‌شويم. درست است كه قطع شدن با خودش ناراحتي و دلگيري و حالگيري به ضميمه دارد اما در عوض وصل شدنش لذتي دارد نگفتني و نشنيدني. غافليد هر روز بعدازظهر كه موفق مي‌شوم كرگدن‌نامه را به صفحه آخر «اعتماد» ايميل كنم، چه ذوقي مي‌كنم؟ روزي يك ساعت وقت مي‌گذارم و اين ترهات را مي‌نويسم اما روزي دو ساعت بايد وقت بگذارم تا اين ترهات را بفرستم. يكي بود كه نشسته بود و سوزن به تخم چشمش مي‌زد و آخ مي‌كشيد، گفتند اين چه كاري است؟ گفت عوضش وقتي نمي‌زنم خيلي كيف مي‌كنم و لذت مي‌برم. از مسوولان امر خواهش مي‌كنم فرصت اين كيف و لذت را از ما نگيرند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون