بازگشت آزادگان؛ حسن ختام حضور ما در دفاع مقدس
بعد از آن بود كه اين فرد، دوست قديمياش را شناخت و همديگر را بغل كردند و به گريه افتادند. آزادگان ما در دوران اسارت خيلي اذيت شدند و اگر شادابي در چهرهشان بود، صرفا به دليل اين بود كه در حال بازگشت به وطن بودند. آزادگان ما، بلافاصله از فنس مرزي ايران كه رد ميشدند و پا بر خاك ميهن ميگذاشتند، خودشان را روي زمين ميانداختند و خاك را ميبوسيدند. آن روز انگشت من از روي شاتر دوربين تكان نخورد. البته عكسهاي اولمان را با توجه به اينكه در خاك عراق بوديم و شنيده بوديم كه بعثيها قصد كارشكني و توقف تبادل داشتهاند و حتي ميخواستند اتوبوسها را دوباره به اردوگاه برگردانند، خيلي با احتياط گرفتيم. نميدانستيم كه آيا عكاسي مجاز است و با ترس يك فريم ميگرفتيم و منتظر واكنش طرف عراقي ميمانديم و فريم دوم و فريم سوم و... بچههاي ستاد بازگشت آزادگان هم تاكيد كرده بودند كه هيچ حركتي نكنيم كه بهانهاي به عراقيها داده باشيم. منافقان هم نميخواستند در تيررس دوربينهاي ما باشند. البته با ما حرف نميزدند اما به نگهبانان عراقي پيغام ميدادند كه ما از آنها عكس نگيريم. آن روز، هيچ زني در نقطه صفر مرزي نبود و حدود 700 نفر از مسوولان به استقبال آزادگان آمده بودند و آن روز، همه مرداني كه آن لحظه در نقطه صفر مرزي بودند اشك ميريختند؛ اشك شادي و شوق. اسراي عراقي به هيچوجه چنين واكنشي نداشتند. تفاوت اين رفتار را اينطور بگويم كه آزادگان ما اصلا توجهي به دوربينها نداشتند و حتي دلشان نميخواست دوربيني ببينند. چشم ميانداختي و ميديدي يك آزاده، گوشهاي از بيابان نشسته و تنها و دور از دوربينها و آدمها، گريه ميكند. اما اسراي عراقي، عمدا خودشان را جلوي دوربينها به خاك ميانداختند و به سرعت هم بلند ميشدند و لباسشان را از خاك ميتكاندند و به سمت اتوبوسهايشان ميرفتند. همه رفتارشان، نمايش بود برخلاف آزادگان ما. البته ما هيچ فرصتي براي حرف زدن با آزادگان نداشتيم. پس از آزادي هم در قصر شيرين مستقر شدند و چون مسوولان، منافقان را در منطقه مرزي عراق ديده بودند، اين نگراني وجود داشت كه شايد منافقان هم با آزادگان وارد خاك ايران شده باشند و بنابراين، آزادگان ما بعد از ورود به كشور به قرنطينه رفتند و امكان صحبت با آنها را نداشتيم. مرحله اول تبادل، حدود سه ساعت طول كشيد و پس از آن، ما با كاروان رزمندگان ايراني همراه شديم و در جاده هم شاهد استقبال روستاييان و عشاير بوديم. من در طول سالهاي دفاع مقدس به مدت 35 ماه و در 25 عمليات حضور داشتم و از تبادلهاي كوچكي كه طي سالهاي 1360 تا 1369 و براي بازگشت اسراي مجروح يا سالمند انجام شد هم عكاسي كرده بودم اما آغاز تبادل انبوه اسرا از 26 مرداد 1369، حسن ختام تمام ايام حضور در دفاع مقدس بود.