ادامه از صفحه اول
ديپلماسي تحريمپذير نيست
كمكم اين جمعبندي در بين كشورهاي بيشتري در منطقه خليجفارس شكل ميگيرد كه براي تامين منافع جمعي و امنيت مشترك منطقه به گفتوگو با جمهوري اسلامي ايران نياز است. سفر اخير يك هيات نظامي امارات متحده عربي به تهران و گفتوگوهايي كه در مورد استمرار همكاريهاي مرزي ميان ايران و امارات شكل گرفت و پالسهاي مثبتي كه گاهي از سوي برخي مقامهاي عربستان شنيده ميشود، نشان ميدهد تغيير رويكرد در قبال ايران، از سوي اين كشورها آغاز شده است و مطمئن هستم كه مقامهاي جمهوري اسلامي ايران هم از هر تغيير رويكردي كه در جهت تامين منافع مشترك باشد و باعث شود تا دست كشورهاي خارجي از منطقه قطع شود، استقبال ميكنند. تهران همواره صادقانه تاكيد كرده است كه در سياست منطقهاي دنبال روابط دوستانه و صميمانه با دوستان منطقهاي خود است. اگر فاصلهاي ميان تهران و كشورهاي حاشيه خليجفارس ايجاد شد، به دليل تصميم خود اين كشورها بود، برخي از اين كشورها فريب سياست تازه ايالات متحده امريكا را خوردند و حالا كم كم به اشتباه خود پي ميبرند. كاملا واضح است عربستان سعودي زماني كه رقابت با قطر را به مرحله قطع روابط و محاصره رساند، هرگز تصور نميكرد كه ايالات متحده امريكا جانب قطريها را بگيرد. اما خب حالا كمكم مشخص شده كه واشنگتن به تدريج بعد از آنكه به اندازه كافي از دوشيدن رياض سير شد، طرح نزديكي با دوحه را ريخته است. رقابتهاي ميان رياض و ابوظبي در يمن هم به شكلي شده كه نشان ميدهد تصور پيشين دو پايتخت از اتحاد در منطقه صحيح نبود. در چنين شرايطي ايران بايد با استفاده از ديپلماسي فعال و هوشمندانه يك موازنه تازه در منطقه ايجاد كرده و با تغيير تدريجي رويكردها، شرايط ثبات و امنيت پايدار را در همسايگي ايران و منطقه خليج فارس ايجاد كند.
با جناب صادقخان خرازي
سوم اينكه اقوالي از امام خميني در نفي و نقد مواضع جناب مصباح در خاطرمان هست؛ هم به صورت محتوايي و مفهومي و هم مصداقي و عيني. عملكرد حضرت امام در قبال ايشان نشان ميدهد كه امام خميني چندان توجهي به آيتالله مصباح نداشت و در مسووليتهاي اجتماعي و سياسي و حكومتي هيچ حكم قابل اعتنايي براي ايشان نزده بود. برخي بزرگان خاطراتي را نقل كردهاند كه امام خميني حتي حكم نماينده ولي فقيه در سپاه را براي جناب عبدالله نوري زد تا يكي از بستگان آيتالله مصباح را با حكم خويش در اين جايگاه نگمارد تا خداي ناكرده كار به ترويج انديشه جناب مصباح نكشد. اين نيز يك قرينه است كه شايد از نظر امام خميني، مواضع آيتالله مصباح در تشخيص انحراف و نوع برخورد ايشان با بسياري از نيروهاي انقلاب مورد تاييد نبوده است.
چهارم آنكه آيتالله مصباحيزدي در اوايل انقلاب به عنوان يك عالم دين و فيلسوف آشنا با انديشه ماركسيسم و روشنفكران چپ، در مناظراتي با برجستگان اين طيف حاضر شد و نشان داد كه قادر به دفاع از حقانيت دين در مقابل ديگران است. دكتر سروش هم در همين مناظرات خود را به مردم معرفي كرد چون در نقد ماركسيسم قوت خود را نشان داده بود. اين بعد از شخصيت و توانمندي جناب مصباح را كسي نبايد انكار كند و در اين زمينه با صادق خرازي همنظرم. پنجم اينكه بعد از امام و بعد از جنگ و بعد از ظهور جريان اصلاحات در ايران، جناب مصباحيزدي از فرصت ايجاد شده بهره گرفت و شروع به مبارزه با نيروهايي كرد كه آنان را روشنفكر ليبرال غربگراي سكولار ضدانقلاب و... ميخواند. از نظر او چهرههايي مانند آيتالله هاشميرفسنجاني و جناب خاتمي دو نماد انحراف در جريان انقلاب بودند و او و شاگردانش هر چه توانستند عليه اين شخصيتها نوشتند و گفتند و متهم كردند. پرسش اين است كه جناب صادقخان خرازي در كجاي اين منازعه ايستاده است؟ طرفدار جناب خاتمي و انديشه اصلاحات است و آنان را منحرف و وابسته و مزدور نميداند يا همسو با جناب مصباح ميانديشد؟ نكته آخر اينكه بنده با جناب خرازي همنظرم كه «تغييري در اعتقادات و نظريات جناب مصباح اتفاق نيفتاده» و اين ديگران هستند كه نظرات خود را تغيير داده و با ايشان همسو شدهاند. جناب مصباح همان است كه با روشنفكران ديني سر ستيز داشت، همان كسي است كه دين و دموكراسي را با هم سازگار نميداند، هماني است كه براي مردم نقشي در مشروعيتبخشي به قدرت سياسي و ولايت فقيه قائل نيست، هماني است كه خشونتورزي عدهاي را توجيه ميكرد، همان چهره سياسي ضداصلاحات است كه امثال خاتمي را وابسته به بيگانه و جريان اصلاحات را در خدمت دشمنان اسلام ميداند. او تغيير نكرده است ولي پرسش اين است كه آيا برخي دوستان مانند جناب صادقخان خرازي تغيير كردهاند كه اين همه الفاظ مثبت را بدون مرزبندي درست نثار قدم ايشان ميكنند؟