گزارشي از رديابهاي اينترنتي كه همه جا و در هر لحظه ما را دنبال ميكنند
اگر ميدانستيم، شورش ميكرديم
ترجمه: ريحانه عبدي
اوايل امسال يكي از ويراستاراني كه روي پروژه حريم خصوصي تايمز كار ميكرد از من پرسيد كه آيا حاضرم گروهي از محققان تمام فعاليتهاي ديجيتالم را ردگيري كنند، آنها را تا ريزترين جزييات تحليل و در نهايت منتشر كنند؟ البته تاكيد كرد كه تمام اين پروژه براي مقاصد روزنامهنگاري است. اول فكر كردم حتما شوخي ميكند ولي معلوم شد كاملا هم جدي است. چه ميتوانستم بگويم؟ تازه به نيويورك تايمز آمده بودم و دلم ميخواست از هيچ كمكي دريغ نكنم؛ و خوب از قضا هيچ چيزي هم براي پنهان كردن نداشتم. درست مثل آمادگيهاي لازم پيش از يك كولونوسكوپي حسابي، براي اين پروژه نيز بايد آماده ميشدم. بايد نسخه به خصوصي از مرورگر فايرفاكس را كه توسط تيم تحقيقات حريم خصوصي ساخته شده بود نصب ميكردم تا اين پژوهشگران بتوانند بر فرآيندي كه وبسايتهاي گوناگون طي آن دادهها را رديابي ميكنند، نظارت داشته باشند. بهار امسال قرار شد چند روزي را با اين فايرفاكس مهاجم سر كنم؛ وظيفه اين مرورگر آن بود كه تمام سايتهايي كه ميرفتم، تمام سرورهاي ردياب تبليغاتي كه فعاليتهاي اينترنتي من را رصد ميكردند و تمام اطلاعاتي را كه اين سرورها جمعآوري ميكردند، ثبت كند. سپس اين دادهها را براي همكارانم در تايمز فرستادم و آنها هم وبگرديهاي من را به شكل تصوير باشكوهي از زندگي ديجيتالم ساختاربندي كردند. اين پروژه همه ما را به هم نزديكتر كرد چون اين محققان علاوه بر فعاليت رديابها، به مكان جغرافيايي و تمام گذرواژههاي من نيز دسترسي داشتند؛ البته حالا ديگر تغييرشان دادهام. حتما ميپرسيد به چه نتيجهاي رسيديم؟ ماجراي اصلي همان چيزي است كه خودتان هم انتظارش را داشتيد: همه فعاليتهاي شما در فضاي آنلاين، با جزييات فراوان ثبت ميشود و شما هيچ حريم خصوصياي نداريد. با اين حال و با وجود اينكه از پيش هم چنين احتمالي را مدنظر داشتم، باز هم از ميزان گستردگي و جزييات اين رديابي شوكه شدم. حجم اطلاعاتي كه درباره فعاليتهايم جمعآوري ميشد سرسامآور بود؛ حتي در مورد كوچكترين كارهايي كه روي شبكه انجام ميدادم مانند جستوجوي موضوعي ساده يا دنبال كردن اخبار. در روزهاي غيرتعطيل ژوئن در حال نوشتن مقالهاي درباره استراتژي سياسي پر از سياستگذاري اليزابت وارن بودم و براي اين كار بايد مكررا در گوگل جستوجو ميكردم، ويديوهاي گوناگوني را در يوتيوب ميديدم و به دفعات به سايتهاي خبري و سايت خود كانديداها سر ميزدم. آن روز به محض اينكه آنلاين شدم، از هر طرف مورد هجوم قرار گرفتم و رديابان تبليغاتي محاصرهام كردند. آنها براي شناساييام يك شماره ۱۹ رقمي به من اختصاص داده بودند، درست مانند شماره زنداني در زندان و در شبكه اينترنت از صفحهاي به صفحه ديگر دنبالم ميكردند. نكتهاي كه توجهم را جلب كرد، اين بود كه تا چه اندازه درست، دقيق و كامل فعاليتهاي عادي و روزمرهاي را به تصوير كشيدند؛ در حالي كه در همان زمان من نه به هيچ وبسايت مشكوكي سر زدم و نه درباره مسائل غيرقانوني جستوجو كردم. يك كاربر عادي بودم با يك گشت و گذار عادي در اينترنت. اما همين كافي بود تا سرورهاي ردياب، فعاليتهايم را زير نظر بگيرند.
حالا ميتوانم به صراحت بگويم اين ماجرا هميشه و در همه حال تكرار ميشود. ما كاربران مجازي ممكن است از اين زير نظر بودن خبر داشته باشيم يا درباره آن حدسهايي بزنيم، اما اين پروژه به من ثابت كرد كه ما تنها به اين دليل با آن مشكلي نداريم كه تمام اينها در سايه و پشت پرده اتفاق ميافتد. اگر همه ما تصويري را در اختيار داشتيم كه در اين پروژه به دست من رسيد، احتمالا شورش ميكرديم. براي كامل كردن اين گزارش و توصيف دقيق آنچه از رديابي اينترنتيام دريافتم، آنچه در ادامه ميخوانيد، شرح دقيق پيگيريها و رديابهاي فعاليت مجازي من است كه البته براي همه كاربران اينترنتي رخ ميدهد.
كجا زندگي ميكنم
ردياب متعلق به وبسايت advertising.com موقعيت مكاني من را به صورت طول و عرض جغرافيايي دريافت كرد و اين مختصات تنها چند صد متر با موقعيت مكاني دقيق من تفاوت داشت. رديابهاي متعدد ديگر نيز اطلاعاتي راجع به موقعيت مكانيام نظير شهر، ايالت، كشور و كدپستي را جمعآوري كردند. آنها اين اطلاعات را بر اساس آدرس IP من به دست آوردند، بنابراين نميتوانستم از پيش دسترسيشان را محدود كنم. آنها از اين دادهها براي تبليغات هدفمند استفاده ميكنند؛ اما ميتوانند با رديابي حركت و جابهجاييهايي من، تصوير دقيقتري از علايق و فعاليتهايم نيز ترسيم كنند.
ويجت يا ردياب؟
كدهاي دستوري رديابي (مثل اين يكي براي توييتر) به وبسايتها اجازه ميدهد، امكانات بدردبخوري نظير دكمه به اشتراكگذاري را به سايت خود اضافه كنند. اما اين كدهاي دستوري غالبا در نقش ردياب نيز ظاهر ميشوند و دفعات سر زدن كاربر به سايت را ثبت ميكنند و پروندهاي اختصاصي از اطلاعات و سلايق شخصي او تشكيل ميدهند. در اين حالت توييتر ميتواند از اطلاعات موجود درباره اين صفحه براي مقاصد مختلف استفاده كند؛ از پيشنهاد دادن اكانتهايي براي دنبال كردن تا فروش بيشتر تبليغات هدفمند در بستر توييتر.
كد شناسايي اختصاصي من:
۵۵۳۵۲۰۳۴۰۷۶۰۶۰۴۱۲۱۸
هرچند نيت اصلي ساخته شدن اينترنت رديابي افراد روي وبسايتها نبوده، اما اين مساله جلوي كار آژانسهاي تبليغاتي را نگرفته است. آنها فناوري دقيقي را براي به اشتراكگذاري كدهاي شناسايي در ميان وبسايتها توسعه دادند. اين خطچين قرمز تمامي رديابهايي كه در يكي از كدهاي شناسايي اختصاصي من اشتراك داشتند را به هم متصل ميكند. اين كدهاي شناسايي اختصاصي را شركت تبليغاتي اپنكسوس زماني كه در اينترنت به گشت و گذار مشغول بودم، ساخته و آنها را براي استفاده ديگران روي مرورگرم ذخيره كرده است. من حدود دوجين كد شناسايي داشتم كه در ميان سايتهايي كه به آنها سر ميزدم مشترك بود، اما اين يكي در هشت صفحه متفاوت حضور داشت و با حدود دوجين ردياب و شركت تبليغاتي شامل آمازون، ياهو، گوگل و سايتهاي كمتر شناخته شدهاي مانند اسپاتاكس و كوانتكست به اشتراك گذاشته شده بود.
انگشتنگاري
حتي وقتي كمپانيها براي رديابي من كد شناسايي نداشته باشند باز هم ميتوانند از سيگنالهاي رايانهام استفاده كنند و حدس بزنند من چه كسي هستم. اين يكي از دلايلي است كه رديابهايي نظير اين يكي، اطلاعاتي را از رايانهام دريافت كردند كه ممكن است بيهوده به نظر برسند؛ مانند اندازه دقيق نمايشگرم. رديابهاي ديگر نيز اطلاعاتي مانند كيفيت نمايشگر، اطلاعات مرورگر، جزييات سيستم عامل و بسياري اطلاعات ديگر را دريافت كرده بودند.
رديابي انتخابات
وبسايتهاي اليزابت وارن و پيت بوتاجاج، كانديداهاي رياستجمهوري نيز در اين رديابي آنلاين تهاجمي مشاركت داشتند. وبسايتهاي آنها دادهها را به فيسبوك، توييتر، گوگل، آمازون و حدود دوجين ردياب ثالث ديگر ميفرستادند. وبسات وارن حتي طول و عرض مكان جغرافيايي من را به هيپآناليتيك (وبسايتي براي رديابي دادههاي مشتريان) فرستاد با گزينهاي كه مشخص ميكرد آيا من در يكي از ايالتهاي شركتكننده در انتخابات مقدماتي زندگي ميكنم يا نه (پاسخ منفي بود).
سايتهاي خبري از همه بدتر بودند
از ميان تمام سايتهايي كه به آنها سر زدم، سايتهاي خبري از جمله نيويوركتايمز و واشنگتنپست، بيشترين منابع رديابي را در اختيار داشتند. يكي از دلايل اين مساله آن است كه تبليغات موجود روي اين سايتها بيشتر است و در نتيجه منابع و رديابهاي بيشتري نيز روي آنها سوار ميشود. اما بر اساس نتايج مطالعهاي در پرينستون، سايتهاي خبري غالبا بيشتر از صنايع ديگر در رديابي شركت ميكنند.
گوگل اينجا، گوگل آنجا، گوگل همه جا
تعداد رديابهايي كه روي دامنههاي خود گوگل قرار دارند، چندان زياد نيست. اين مساله درباره فيسبوك نيز صادق است. اما دليلش آن است كه اين سايتها بيشتر رديابهايشان را روي وبسايتهاي ديگر سوار ميكنند. گوگل در هر سايتي كه سر زدم حضور داشت و به جمعآوري اطلاعاتي راجع به محل زندگيام، ابزارهاي الكترونيك مورد استفادهام و هر چيزي كه دربارهاش جستوجو كردم، مشغول بود.
نيويورك تايمز