خيلي خوب يادم ميآيد؛ يك روز صبح در حوالي يك دهه پيش، وقتي مشغول پيادهروي بودم از يك شركت فروش گوشي هوشمند به گوشي همراهم زنگ زدند. فروشندهاي ميخواست جديدترين اسمارتفون شركت را به من معرفي كند و بفروشد. فروشنده از قيمت ارزان و زرق و برق آيفون تازه ميگفت و اينكه ميتواند هر كاري انجام بدهد و فقط نميتواند از آب كره بگيرد.
آنقدر تعريف كرد كه جواب دادم: «وسوسه شدهام، اما شنيدهام كه قبض اسمارتفونها در آخر ماه بسيار سنگينتر از چيزي است كه حالا پرداخت ميكنم.»
هيچوقت يادم نميرود، فروشنده از آن طرف خط پرسيد: «مشترك روزنامهاي هستي؟ اشتراكت را قطع كن، چون از اين به بعد ميتواني روزنامه را آنلاين و مجاني روي گوشي بخواني.» عصباني شدم، آنقدر كه اگر آن لحظه امكان داشت كه از پشت خطوط نامريي مخابرات بگذرم، ميگذشتم و آن فروشنده را حسابي كتك ميزدم. «واشنگتنپست»، كارفرماي من، پول آن خط تلفني كه فروشنده به من زنگ زده بود را پرداخت ميكرد و واقعيت اين بود كه كارفرماي من به شركتي پول ميداد كه پيشنهاد ميكرد روزنامه را مجاني بخواند.
به فروشنده گفتم كه من در روزنامه كار ميكنم و به او پيشنهاد دادم كه از تماسش منصرف شود و مكالمه را قطع كردم. وقتي همان روز به دفتر رفتم، ايميلي به همكارانم در بخش فروش و بازرگاني زدم و ماجرا را تعريف كردم و پرسيدم كه آيا اين يك راه تازه تجارت و تبليغات است كه به مردم بگوييم اشتراك روزنامه خود را قطع كنند و اسمارتفون بخرند و آيا براي چنين تبليغاتي چشماندازي براي روزنامهها وجود دارد يا نه؟
همكارم عصر همان روز به من جواب داد كه با كمپاني فروشنده تماس گرفته و آنها گفتهاند كه چنين چيزي نيست و مردي كه با من صحبت كرده بازاريابي سركش است و نبايد اين حرفها را جدي گرفت.
من اين خاطره را فراموش كرده بودم تا همين هفته پيش و وقتي «اكسپرس» انتشار چاپي خود را با تيتر «اميدواريم با اسمارتفونهاي چندشتان خوش باشيد» متوقف كرد، دوباره به يادش افتادم. در يادداشت سردبير توضيح داده شده بود كه همهجا وايفاي هست و مردم حتي در مترو هم سرگرم گوشيهاي خودشان هستند و آدمهاي بسيار كمي روزنامه در دست ميگيرند و ميخوانند و زحمتي كه براي انتشار روزنامه كشيده ميشود را ميبينند. هر چه كه باشد اين يك اتفاق ناگوار و ناخوشايند است. «اكسپرس» از سال 2003 در متروها توزيع شد و چشمهايي براي واشنگتن بود.
لازم نبود كه اين روزنامه عالي باشد، همين كه وجود داشت و از واشنگتن ميگفت، كافي بود، اما حالا ديگر نيست و براي ديدنش انگار بايد در زمان سفر كنيم و به روزگاري بازگرديم كه اسمارتفونها وجود ندارد.
با اين اتفاق ميتوانم بگويم كه ما در عصر عجيبي زندگي ميكنيم و جالب است كه شاهد اين موضوع هستيم كه چطور تكنولوژي ميتواند پيش برود و با پيشرفتش، اتفاقهاي خوب اطراف ما را بههم بريزد و مانند «اكسپرس» حتي آن را متوقف كند. اين يك اتفاق ناگوار است، اما حالا
به عنوان يك شاهد زنده ميخواهم روايتي داشته باشم از برخورد با تكنولوژي، اعجابي كه براي من به همراه آورد.
من سه خاطره عجيب از روزگاري دارم كه هنوز اين تكنولوژي پا نگرفته و همگاني نشده بود. از روزهايي كه داشتن اسمارتفون يك عادت نبود و هنوز قرار نبود روزنامهها را روي گوشي بخوانيم يا برنامههاي تلويزيوني را روي مونيتور و در مترو و خيابان ببينيم. روايتهاي من سه لحظه عجيب و به ياد ماندني است كه از سال 1988 شروع ميشود:
سال 1988: براي اولينبار در خياباني در نيويورك مردي را ديدم كه با هدفون با گوشي بيسيم خود در خيابان راه ميرفت و صحبت ميكرد. در نگاه اول فكر كردم ديوانه است، اما بعد متوجه هدفون شدم و اينكه دارد با تلفن و فردي آن سوي خط صحبت ميكند.
سال 1992: اولين گوشي همراه خود را خريديم. همسرم در دانشگاه شبانه در بالتيمور حقوق ميخواند و شبها بايد براي برگشت رانندگي ميكرد و فكر كردم ممكن است كار اورژانسي برايش پيش بيايد و بايد براي او تلفن همراه بخرم. گوشي را در يك كيسه زيپدار به ما تحويل دادند و يك سيمپيچي داشت كه بايد به فرستنده وصل ميشد.
سال 2004: براي اولينبار در دستشويي عمومي مردي را ديدم كه مسيج ميخواند و يكي از عجيبترين سكانسهاي زندگيام در دستشويي مردانه «واشنگتنپست» اتفاق افتاد.
تمام اين خاطراتي كه تعريف كردم و هر كدام
به نحوي براي من عجيب بود، حالا ديگر در زندگي روزمره ما عادي شده و انجامش يك كار ساده روزانه است.
براساس آماري كه موسسه پيو اعلام كرده 96درصد از بزرگسالان امريكايي حتي در حمام هم از اسمارتفونهاي خود استفاده ميكنند و براساس آمار ديگري كه موسسه «بانك ماي سل» اعلام كرده 75درصد حتي در دستشويي هم از اسمارتفونهاي خود نميگذرند.
همه اينها در شرايطي است كه روزگاري استفاده از تلفن در دستشويي كاري بسيار عجيب و چندشآور بود و حتي مردم از اينكه فكر كنند بايد تلويزيون در اتاق خوابشان باشد هم تعجب ميكردند.
اما حالا به لطف اپل، سامسونگ و همه اندرويدهاي ديگر، هيچكدام از اين كارها عجيب نيست. ما حواسمان نيست، اما گوشيهاي همراه خود را همهجا با خودمان ميبريم؛ در دستشويي، اتاقخواب و... روزنامه و خبرها را روي گوشي ميخوانيم، سريالها را روي مونيتور اسمارتفونها ميبينيم و همه چيز را با خود به همهجا ميبريم. اين اتفاقي است كه تكنولوژي براي ما ساخته است.