درباره نمايشنامهخواني گروه تئاتر گيتي
مولود جامعه و زمانه
سيدمصطفي مختاباد
روحالله جعفري با انتخاب چند اثر متعلق به دورهاي خاص، صحنه و مخاطب را با چالش مواجه كرد. اين كارگردان خوشذوق و تجربهگراي تئاتر ما در روزهاي داغ تابستان ٩٨ تهران با «رپرتوار نمايشنامهخواني گروهش «گيتي» در حمايت از مردم سيلزده شهر معمولان استان لرستان» در تماشاخانه سنگلج، دست به كاري كارستان و به يادماندني در عرصه صحنه نمايش ايران زد. او همزمان با گزينش 10 متن شاخص با مضامين غني اجتماعي- انساني از سه دهه 30، ٤٠ و ٥٠ نمايشنامهنويسان سرآمد ايران آن روزگار (١- تاجماه؛ فريده فرجام 2- بلبل سرگشته؛ علي نصيريان 3- قصه طلسم حرير و ماهيگير؛ علي حاتمي 4- سگي در خرمنجا؛ نصرتالله نويدي 5- حالت چطوره مشرحيم؟؛ اسماعيل خلج 6-گلدونهخانم؛ اسماعيل خلج 7- گمشدگان؛ بهرام بيضايي 8- آسيدكاظم؛ محمود استادمحمد 9- شاپرك خانم؛ بيژن مفيد 10- لبخند باشكوه آقاي گيل؛ اكبر رادي)، در خوانشي با رويكرد همزماني، اين آثار را از ويترين چند دهه گذشته خارج و در قاب امروز ما پديدار كرد. انتخاب و قرائتي هنرمندانه كه توانست سكوت تاريخي بعضي از اين متون را بشكند و مهمتر اينكه باب گفتوگوي آنها را براي مخاطب امروز تئاتر ما بگشايد. آثاري كه در روزگار خلق خود توانستند پايههاي ساختاري و مفهومي جريان نمايشنامهنويسي ايراني را به خوبي تقويت و از همه مهمتر جهشي در جهت ايجاد انگيزه براي عبور از عقبماندگي ذوقي و انديشگي خلاقيت نمايشي ايراني و بومي ايجاد كنند. حقيقت آنكه هنر نمايش نهتنها در ايران، بلكه در جهان با همه پشتوانههاي غني و بينظير ادبي، خلاقه، تئوريك، عملي و زيباشناسانه، در حال حاضر با بحران جدي همهجانبه مواجه است. بخشي از اين نارسايي در حوزه تئاتريكاليتي و جهان استعلايي صحنهاي، به دليل ستروني خلاقه رخ داده است، چون مخاطب امروز چنان چشم در برابر چشم شگفتانگيزترين رسانهها و هنرها دوخته است كه ذائقه و ذوق اين مخاطب، سيريناپذير و غير اقناعي شده است. در اين وضعيت شديد آشوبي، تنها با خلاقيتي نوپديد از هنرمند در آن سو است كه بايد تاثيرگذار ديداري از خود بروز دهد. در اين وانفساي حيرتانگيز جهنمي فقدان نوآوري، نبايد همه مشكل را به نام هنرمند ثبت كرد، زيرا هنرمند مولود جامعه و زمانهاش است. در جهان معاصر، هنرمند در جامعه و زيست بومي ناموزون زندگي ميكند؛ به صورتي كه شرايط رواني و زيباشناسانه جامعهاش سيال و ناپايدار است. اين تلون ناخواسته و نامناسب بهطور طبيعي، كشف هرگونه سوژه هنرمندانه را به چالش ميكشد، چون در جامعه چهلتكه با سلايق پراكنده، هنرمند چنان موجي رهگذر است. در اين وضعيت پرابلماتيك، به خصوص هنرهاي تكساحتي، چون تئاتر، مغلوب واقعي هستند. ديگر نميتوان گفت «فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم» زيرا قدرت زاياي هنرمند در مصاف و ارتباط با زمانه مجازي و مخاطبان مولف، خودبهخود عرصه را بر هر گونه نوگرايي، تنگ و مسدود ميكند. دگرديسي شگفتانگيز، به خصوص در جوامع در حال توسعهاي چون ايران، جامعه هنري و خلاقه ما را دچار بحرانهاي حاد براي خلاقيت اصيل هنري كرده است. وضعيتي پارادوكسيكال كه هنرمند از منظر عيني و ذهني بايد توان بسيار درخشاني داشته باشد تا در مرز خلاقيت و همزماني اثر هنري با روزگارش، خالق واقعي نام گيرد. در واقع، خلاقيت هنرمند در اين روزگار نسبت مستقيم با شرايط پيچيده ذهني مخاطب دارد. به عبارتي اگر هنرمند قدرت ادراك اين سامانه را كسب كند، بهطور حتم پا در حريم كشف مخاطب و تشرف به آستان تاثيرگذاري يافته است. به بياني ديگر، با توجه به هيبريدي شدن مخاطب و جامعه، هنرمند ما به خصوص فردي كه در تئاتر و صحنه حضور مييابد، به اين بحران روحي نمايش امروز اشراف دارد. براي همين منظور، انتخاب متن و پيوند آن به صحنه و مخاطب، سخت مخاطرهآميز است. در چنين چشماندازي، جعفري با انتخاب چند اثر متعلق به دورهاي خاص، صحنه و مخاطب را به چالش كشيد. در اين انتخاب، متوني برگزيده شدند كه متعلق به يك نسل نبودند، بلكه همه نسلي از منظر مضمون، فضا، رويداد و خلاقيت بومي نمايشي بودند. اين آثار بومي با درونمايههايي برگرفته از باورها، افسانهها، حوادث و رخدادهاي تاريخي، فرهنگي و ذوقي ما ايرانيان هستند. نقطه قوتي كه كارگردان بر آن انگشت نهاد تا مخاطب امروز، توان هاضمه و جذب آن را داشته باشد. اين نگاه خود آزموني براي جريان صحنه امروز ما نيز ميتواند محسوب شود تا دريابد آيا جريانات خلاقه صحنهاي امروز، محل رويش نهال پربار اينگونه تجربيات جريانساز ميتواند باشد؟
اگر اقتصاد تئاتر و نوآوري دراماتيكي ما دچار بحران شده است، هنوز ميتوان با خلاقيتي از جنس كار روحالله جعفري فراخواني به كهكشان امروز صحنهاي داد تا از محاق ايستايي، نامخاطبپروري و گريز از جانمايههاي بومي به سوي خلاقيت تجربه شده ايراني رهسپار شد تا با بازسازي ميراث زيبايي بومي در تراز امروزي، حيات فردايي نمايش ايراني را آبياري كنيم. در آن صورت، مخاطبگرايي و نمايشمداري ايراني، از آنگونه كه در ديروزي نه چندان دور با عشق نمايشنامهنويسان خلاق خلق شدند و امروز با حس خوب كارگردان خوشفكر، آن هم با نگاهي خيرانديشانه در تجربهاي متفاوت در تالار سنگلج، مورد استقبال مخاطبان جدي تئاتر قرار ميگيرند؛ حركتي كه نشان از حياتمداري اين جريان و نگاه براي صحنه نمايش ايراني دارد. تجربه جعفري با دهها هنرمند خلاق و توانا و مهمتر خلاقيتي نيكوكارانه براي مردم سيلزده معمولان لرستان، در كنار همت عالي و ارزشمند صحنهاي، روايتي انساني و مردمي را از هنرمندان ارزشمند تئاتر به نمايش گذاشته است كه جاي ستايش و تقدير فراوان براي اين حديث نفس معنوي و زيباشناسانه دارد.