پناهگاه وسط اتاق پذيرايي
ساسان مويدي
زمان موشكباران تهران، خانه ما در خيابان شكوفه در خيابان پيروزي قرار داشت. ما در خانهاي دو طبقه زندگي ميكرديم كه طبقه پايين آن مادر و برادرم حميد ساكن بودند و من و همسرم به همراه دو فرزندمان طبقه دوم زندگي ميكرديم. از آنجا كه صدام اعلام كرد، قصد دارد تهران را موشكباران كند، همان كاري را كردم كه اكثر مردم در آن روزگار انجام ميدادند و همسر و فرزندانم را به همراه مادرم و خانواده خواهرم به فشم فرستادم.
در آن روزهاي موشكباران برادرم اغلب اوقات خانه بود و من هم سوژههاي عكاسيام درباره جنگ و تبعات آن بر زندگي مردم را دنبال ميكردم.
مادرم تحمل نداشت من و برادرم تنها در خانهاي باشيم در حالي كه هر لحظه موشكباران ممكن بود آن را خراب كند. از اين جهت هفتهاي يك بار ميآمد، به ما سر ميزد و غذاي هفتگيمان را برايمان ميپخت.
يكي از اين دفعات كه به ما سر زد، روزي بود كه موشكباران بار ديگر اتفاق افتاد و شهر در خاموشي رفت. در ورودي خانه ما به سالن باز ميشد، تا در را باز كردم ديدم مادرم ميز ناهارخوري كه وسط اتاق بود را به ديوار چسبانده و زير آن پتو و بالش و رختخواب برادرم را گذاشته بود.
راديو را هم گوشهاي جاي داده و در همان حين وسط اتاق نشسته و در حال آماده كردن مواد كتلت براي ما بود. تنها كاري كه از دستم برميآمد، اين بود كه از اين صحنه عكس بگيرم، بعد او را بغل كرده و از اينكه چنين خود را در مخاطره قرار داده
گله كردم.
مادرم گفت تو را كه نميشود كنترل كرد، مدام بيرون از خانهاي و معلوم نيست كجا ميتوان تو را پيدا كرد، اما برادرت نياز دارد كه شبها در فضايي امن بخوابد تا مشكلي برايش پيش نيايد و اين پناهگاه را درست كردم تا در خانه امن باشد.