كوتاه با محمود دولتآبادي درباره ادبيات جنگ
زمان آن رسيده كه بيشتر از جنگ بنويسيم
رسول آباديان
محمود دولتآبادي نياز به معرفي ندارد. چهره نامآور ادبيات داستاني ايران و صاحب آثاري بزرگ در اين فرصت كوتاه، برايمان از ادبيات جنگ و چگونگي پرداختن به آن به نيت مانايي يك ژانر ادبي گفته است؛ ژانري كه ميتوانست با كمي برنامهريزي بهتر حرفهايي براي گفتن داشته باشد.
نويسندگان مستقل زيادي تاكنون آثاري درباره جنگ خلق كردهاند؛ نويسندگاني كه به شكل خودجوش سعي كردهاند نگاهي از جنس ديگر به اين گونه ادبي داشته باشند. همه ما ميدانيم كه نويسندگاني چون «احمد محمود، قاضي ربيحاوي و...» در اوج درگيريهاي جنگ آثاري خلق كردند كه براي اولين بار نام ادبيات جنگ را بر سر زبانها انداخت. ظاهرا شما هم در همان ايام رمان «طريق بسمل شدن» را نوشتهايد؛ اما چرا اينقدر دير چاپش كرديد؟
طريق بسمل شدن به گونهاي بسمل شد. من تمام تلاشم را به كار گرفتم تا اين اثر به موقع خودش چاپ شود اما ديگراني هم بودند كه خلاف نظر من را داشتند و اتفاقا قدرت بيشتري هم داشتند و بر همين اساس زورشان چربيد و نگذاشتند اين كار به موقع به دست مردم برسد. بايد بگويم كه تم اصلي اين كار پيش از هركس ديگر از سوي بعضي مثلا سينماگر تاراج شد و بر اساس همين تم كارهايي ساخته شد كه نه در شأن سينما و نه در شأن ادبيات و نه در شأن جنگ بود. اين كار اگر در زمان بهتري منتشر ميشد، قطعا ميتوانست منبع بهتري براي سينماي جنگ و مورد استفاده سينماگران حرفهايتر قرار گيرد.
البته جاي نگراني نيست چون «طريق بسمل شدن» حتي سالها پساز نوشته شدنش هم مورد استقبال قرار گرفته و هنوز هم در صدر فروش قرار دارد.
بله؛ منظور من اين نيست كه «طريق بسمل شدن» حالا ديگر از نفس افتاده. اتفاقا من معتقدم كه با ادبيات رويداد بزرگي مثل جنگ نبايد سرسري و براي اداي دين اداري برخورد كرد. من هميشه دوست داشتهام كه نگاه مستقل به جنگ با طمانينه بيشتري همراه باشد و نويسندگان احساس مسووليت بيشتري در اين رابطه داشته باشند. حرف من اين است كه فكر اوليه «طريق بسمل شدن» چپاول شد. آن هم نه به شكلي اصولي بلكه به شكلي كاملا ابتدايي و ناشيانه. من بارها گفتهام كه درباره جنگ نبايد عكسالعمل سريع در ادبيات داشته باشيم بايد اجازه بدهيم كه فهم درست از نوشتن درباره جنگ كاملا در ذهن جامعه و نويسنده رسوب كند. يعني همان كاري كه در دنيا هم اتفاق افتاده و نتايج خوبي در پي داشته است. تفاوت ادبيات جنگ ما با ادبيات جنگ ديگر كشورها در اين است كه بيرون از مرزها كسي يا كساني نخواستهاند يك گونه ادبي را در انحصار خود بگيرند و براي نوشتن درباره آن هزينههاي گزاف متحمل شوند. اتفاقا ماندگارترين آثار نويسندگان بزرگ در عالم جنگ در سطح جهان، آثاري هستند كه با نگاهي كاملا آزاد نوشته شدهاند و كسي نخواسته ذهنيت نويسنده را متعلق به خود كند.
يكي از پرسشها هميشه اين است كه دولتآبادي چرا به ادبيات جنگ علاقهمند شده و چرا سعي دارد اين گونه ادبي را به عنوان گونهاي ماندگار به ثبت برساند. پاسخ شما چيست؟
پاسخ اين است كه جنگ يك واقعيت است و نويسنده نبايد از روي آوردن به واقعيت پرهيز كند. نوشتن درباره جنگ يك واكنش است نسبت به دردسري كه گريبان يك ملت را ميگيرد و جنگ هم يكي از همين دردسرها است. من در تمام زندگيام سعي كردهام نگاهي واقعبينانه به مسائل داشته باشم و همين نگاه در گونه ادبيات جنگ هم ديده ميشود. بارها گفتهام كه جنگ در هيچ جاي جهان برندهاي ندارد و در «طريق بسمل شدن» هم تكرارش كردهام. از سوي ديگر بيانصافي است اگر نويسنده بخواهد نگاهي غير از آن چيز كه واقعا در جنگ حاكم بوده، داشته باشد. در جنگ آدمهايي از هر دو سو از بين رفتند كه بدون شك در دل هر كدامشان هزاران قصه نهفته وجود دارد و نويسنده بايد به دنبال روايت همين ناگفتهها باشد.
تاجايي كه من ميدانم، شما به شدت به آينده ادبيات مستقل جنگ اميدواريد. به نظر شما چگونه ميشود اينگونه ادبي را آن گونه كه بايد و شايد ثبت كرد؟
كارهايي كه به شكلي اصولي درباره جنگ نوشته شدهاند، كم نيستند. من بر اين باورم كه مواد اوليه براي نوشتن داستانهاي خوب وجود دارند كه بايد از سوي نويسندگان جدي گرفته شوند. نوشتن از جنگ نبايد فقط و فقط از سر احساسات باشد بلكه بايد ريشه در نوعي نگاه عميق به يك مساله بزرگ باشد. باور من اين است كه شاهدي بهتر از خاطرات واقعي و نامهها و يادداشتهايي كه از دوران جنگ به يادگار مانده، وجود ندارد. اسنادي قابل اتكا كه ميشود از دلشان داستانهايي خلق كرد كه براي هميشه براي ادبيات اين كشور بمانند. به نظرم زمان آن رسيده كه نگاههاي انحصاري به جنگ را با تكيه بر نوشته شدن آثار قابل كنار بزنيم و آنچنان از جنگ بنويسيم كه تاكنون نوشته نشده است.