به بهانه انتشار«خياط مايهدار و كفبين» اثر فاضل اسكندر
لبخند هميشگي به دنيا
رسولآباديان
فاضل عبدلوويچ اسكندر، نويسنده ايرانيتبار اهل آبخاز بود. اين نويسنده در موسسه ادبي معتبر ماكسيم گوركي در مسكو تحصيل و كار حرفهاي خود را با روزنامهنگاري آغاز كرد. او بيشتر عمر خود را در مسكو سپري كرد. او در شوروي سابق، بيشتر براي شناساندن زندگي قفقازي شناخته ميشد و آثارش را بيشتر به زبان روسي مينوشت. اسكندر داستانهاي متعددي نوشته كه شناخته شدهترين آنها «زاشيتا چيكا» است كه ستاره آن يك پسربچه جوان دوستداشتني و نيرنگباز به نام «چيك» است. اسكندر در ۳۱ جولاي ۲۰۱۶ در ۸۷ سالگي درگذشت. آثاري كه پيش از اين نويسنده توسط مترجمان ايراني ترجمه شده به ترتيب؛ «ميوه ممنوعه و داستانهاي ديگر، انجيل به روايت چگام، خانهاي زير درختان سرو و خرگوشها و مارهاي بوآ » نام دارند. حكايت اغلب نوشتههاي اسكندر، حكايت غربت يا به تعبيري گشتن به دنبال«وصل» خويش است. فعاليت اين نويسنده در فضايي چون شوروي سابق مشكلاتي برايش به همراه داشته كه بيشتر آنها را در قالب داستانهايش بيان كرده است. اسكندر نويسندهاي با گرايش رئاليست است، اما ميتوان تلاش براي نوعي ديگر ديدن و ديگرگونه نوشتن را از لابهلاي كارهايش درك و دريافت كرد. اسكندر از آن جهت به روستاي زادگاه خود عشق ميورزيده كه نماهايي تعريف شده از فضاي فرهنگي ايران را برايش تداعي ميكرده. خاطراتي كه معمولا از زبان بزرگترها ميشنيده. اسكندر در مجموعه داستان «خياط مايهدار و كفبين» رويهاي ديگر از قدرت نويسندگي خود را به نمايش گذاشته. او در كنار زبان شسته رفته و تسلطش بر ادبيات روسي، تسلطي عجيب بر سبكهاي نويسندگي دارد. اسكندر از آن جمله نويسندگاني است كه شانس آن را داشته تا در دوره حياتش مورد توجه قرار گيرد و آثارش به شكلي گسترده خوانده شوند. يكي ديگر از مواردي كه بايد درباره جهان داستاني اسكندر به آن اشاره كرد، طنز نهفته و گزندهاي است كه معمولا در اغلب آثارش از آن بهره ميبرد. طنزي در خدمت فضاي داستاني و حسي پيش برنده در علم روايت. درآميختن حس داستاني در كنار خاطرات ريز و درشت زندگي و لبخند هميشگي بر هر تلخ و شيرين، از امتيازات آثار اين نويسنده است. همانگونه كه خودش ميگويد: «طنز از امتيازي انكارناپذير برخوردار است. هرچند ممكن است ناچيز به نظر برسد. طنز هميشه واقعي است. علاوه بر اين طنز به اين دليل خندهدار است كه هر چيز خندهدار واقعي است. ميخواهم با بيان جملهاي شكبرانگيز نقطه پايان بر حرفهايم بگذارم، چون ميترسم اگر ادامه بدهم، ممكن است به نتيجهگيريهاي شك برانگيزي برسم....» آنچه آثار اسكندر را در ميان ايرانيها محبوب كرده، حس مشتركي است كه ميان جهان او و جهان مخاطب وجود دارد. جهاني بين گشتن به دنبال اصلي كه از آن زاده شده است: «من تمام مدت مشغول جستوجو بودم و شايد همين كار من را در زندگي مقداري پريشانحواس كرد. بعد هم كه بزرگ شدم، يعني زماني كه چيزي براي گم كردن داشتم... دريافتم كه يافتههاي مسرتبخش كودك وامهاي سرنوشت هستند. وامهايي كه در زمان بزرگسالي بايد ادا كرد و اين بسيار منصفانه است. به يك نكته ديگر نيز عميقا پي بردم؛ اينكه هر گم شدهاي را ميتوان يافت. حتي عشق. حتي جواني. تنها چيزي كه هيچ كس تا به حال نتوانسته پيدا كند، وجدان گم شده است. اين موضوع آنقدر هم كه به نظر ميرسد غمانگيز نيست چون بايد به ياد داشت كه هيچ كس وجدانش را از روي پريشاني حواس گم نميكند...» اين كتاب را نشر حكمت كلمه منتشر كرده است.