علي رهبري بهترين سالهاي نوجواني و جوانياش را در محضر بزرگان موسيقي ايران گذراند اما در ميان تمام نامها يكي تاجدار است؛ حسين دهلوي. هنرمند نامدار قدر نديدهاي كه ساز ويولن را نزد ابوالحسن صبا فرا گرفت و پس از درگذشت او درحالي كه حدود 30 سال داشت، رهبري «اركستر صبا» را عهدهدار شد. همواره از دوران مديريت دهلوي بر هنرستان عالي موسيقي به عنوان دوران درخشان و طلايي ياد ميشود، چنانچه نيمنگاهي به بخشي كوتاه از سوابق هنري علي رهبري (از دانشآموختگان هنرستان) كه تجربه هدايت برترين اركسترهاي موسيقي جهان را در كارنامه دارد، بيندازيم درك بهتري از اهميت مكتب دهلوي به دست ميدهد. خودش ميگويد: «زحمات ايشان موجب شد كه برنامه 6- 5 ساله آهنگسازي را در عرض 3 سال به اتمام برسانم آن هم در شرايطي كه همزمان دوره رهبري اركستر را هم سپري ميكردم. در سن 23 سالگي به عنوان دستيار در آكادمي وين شروع به آهنگسازي كردم كه آن را نيز مديون آقاي دهلوي هستم.» علي رهبري مراتب ترقي در موسيقي جهان را با سرعتي باور نكردني پشت سر گذاشت. البته كه نبايد و نميتوان از ممارست و هوش سرشارش چشم پوشيد اما آموزههاي استاد نيز در اين طي طريق بيتاثير نبود چنانكه شاگرد خلف نيز به اين تاثير و تاثر معترف است. پس از اتمام تحصيل در هنرستان عالي موسيقي به توصيه استاد دهلوي به اروپا رفت و در اولين گام با نشان مخصوص آكادمي موسيقي و هنرهاي زيباي شهر وين فارغالتحصيل شد. رهبري اركستر فيلارمونيك برلين در سن ۳۰ سالگي، رهبري بيش از ۱۲۰ اركستر دنيا از جمله وين، برلين، زالسبورگ، پاريس، لندن، آمستردام، توكيو، تورونتو، مكزيكو، دريافت بالاترين نشان هنري كشورهاي اسپانيا، چك-اسلواكي و بلژيك تنها بخشي از عناوين و افتخارات هنري علي رهبري را تشكيل ميدهند. اين موسيقيدان در تمام سالهاي كسب تجربه و افتخار از ياد استاد غافل نبود چنانكه با ادامه نامراديها در داخل نسبت به حسين دهلوي به سوي استاد شتافت تا حداقل بخش موسيقي سازي اپراي «مانا و ماني» در خرداد ۱۳۷۹ توسط اركستر فيلارمونيك اسلواكي در براتيسلاوا اجرا و ضبط شود. زندهياد حسين دهلوي آثار گرانبهايي براي موسيقي ايران به يادگار گذاشت اما نكته روشن اين است كه در نهايت ناراضي چشم از جهان فروبست چراكه به گواه شاگردان و دوستانش، كارهاي بسياري بود كه ميخواست و ميتوانست به سرانجام برساند اما تنگنظريها مانع شد.
شما در هنرستان عالي موسيقي از شاگردان ويژه استاد دهلوي بوديد، چه تصويري از سالهاي ابتدايي حضور ايشان در هنرستان داريد؟
وقتي آقاي دهلوي رييس هنرستان شدند، وضعيت خوبي وجود نداشت، بلبشو حاكم بود و از ديسيپلين فرهنگي- هنري خبري نبود. به گمانم حدود 11 سال داشتم. ايشان وقتي به هنرستان آمدند، سختگيريها آغاز شد و كارها طبق نظم و قواعد جدي پيش رفت. بعد هم جستوجوي هنرجويان مستعد را كليد زدند كه اين دو جريان در كنار هم موجب شد، حركت و جهش جدي در اوضاع هنرستان به وجود بيايد. رويكرد مديريتي ايشان براي كسي مثل علي رهبري كمسنوسال يك شانس بزرگ بود چون دقيقا به واسطه فضاي پيش آمده در همان دوران به استعداد و امكانات من توجه شد. حالا امكان دارد بعضي افراد به شكل دلخور معتقد باشند كه آقاي دهلوي در اين يك مورد خيلي استثنا قائل شد ولي بايد بگويم چنين چيزي حقيقت ندارد چون خود من هم وقتي بعضي هنرجويان را ميبينم كه در مقايسه با ديگران استعداد، كاراكتر و كاريزماي متفاوت دارند 100درصد توجهم به آنها معطوف ميشود.
چه عاملي موجب شد آقاي دهلوي تا اين حد به شما توجه كند؟ به نظرم ميزان توجه ايشان به قدري بوده كه به رشك و حسدها دامن زد.
آقاي دهلوي خيلي سريع براي من به يك مشوق بزرگ تبديل شد. حدودا 13 ساله بودم كه برنامههاي متعددي با آقاي داريوش دولتشاهي اجرا ميكرديم. چهرههاي فعال و با استعدادي هم در جمع هنرستان حضور داشتند مانند اردشير روحاني. توجه آقاي دهلوي زماني بيشتر به سوي من جلب شد كه ديدند يك قطعهاي براي كُر نوشتهام و مشغول رهبري بچهها هستم. خاطرم هست همان زمان وقتي يكي از اجراها تمام شد، گفتند:«به نظرم اين رهبري، آينده درخشاني داشته باشد.» اين جمله زندگي من را تغيير داد چون توقع خودم از خودم بالا رفت و در سوي ديگر توقع ديگران را هم افزايش داد. اصلا اين طور بود كه انگار اجبارا به من گفتند «تو بايد ساعات بيشتري كار كني.» آقاي دهلوي دستم را گرفت و ساعتها به صورت خصوصي در هنرستان با من كار كرد. معاشرت زيادي داشتيم، بخشي به نصيحت ميگذشت و تقريبا هيچ زماني نبود كه من را به نوشتن تشويق نكنند. وقتي مرتب مشغول نوشتن آهنگهاي مختلف بودم مدام تشويق ميشدم. آن هم در دوران حضور دوستاني مانند حسين عليزاده، داريوش طلايي و ديگراني كه همراه هر روزه بودند. آقاي مصطفي كمالپورتراب هم آن دوران خيلي به من كمك كردند تا اينكه در همان سن پايين به اركستر آقاي دهلوي- اركستر صبا- دعوت شدم.
وقتي از هنرستان عالي راهي آكادمي وين شديد سن كمي داشتيد، اين براي شما اضطراب ايجاد نميكرد؟ يا اصولا آموزههاي هنرستان طوري بود كه با اعتماد به نفس قدم به جهان تازه گذاشتيد؟
راستش را بخواهيد وقتي من را به اروپا و آكادمي موسيقي وين اتريش فرستادند، تصور ميكردم ما ايرانيها بايد خيلي از ماجرا عقب باشيم ولي اين واقعيت نداشت چون به سرعت متوجه شدم ايشان من را طوري تربيت كرده كه تقريبا از بچههاي آكادمي جلوتر هم هستم. زحمات استاد دهلوي موجب شد كه برنامه 6- 5 ساله آهنگسازي را در عرض 3 سال به اتمام برسانم آن هم در شرايطي كه همزمان دوره رهبري اركستر را نيز سپري ميكردم. همين شد كه در 23 سالگي به عنوان دستيار در آكادمي وين شروع به آهنگسازي كردم كه آنجا هم خودم را مديون آقاي دهلوي ميدانم. چند سالي گذشت تا اينكه استاد مصطفي كمالپورتراب رييس هنرستان عالي موسيقي ملي شدند و بعد به دلايلي هر دو استاد بزرگ تصميم گرفتند به وزير فرهنگ زمان پيشنهاد دهند كه علي رهبري را براي رياست هنرستان عالي به ايران دعوت كند. اينكه يك نفر بعد از حسين دهلوي و مصطفي كمالپورتراب، اين دو استاد بزرگ، رياست هنرستان عالي را برعهده بگيرد حقيقتا موجب افتخار بود به ويژه كه آن زمان؛ مرتضي حنانه، حشمت سنجري، آقاي پايور، ظريف و شهنازي در هنرستان تدريس ميكردند. يعني تمام استادان بزرگ موسيقي معاصر ما كه هنردوستان تا امروز شنيدهاند در مدرسه حضور داشتند. جالب اينجاست كه بعد از 3 سال، استاد دهلوي با اينكه بسيار از فعاليتهاي هنرستان رضايت داشتند- چه در زمينه موسيقي غربي و چه ايراني- متوجه نارضايتي من از اوضاع شدند و فهميدند علاقه چنداني به ادامه كار در ايران ندارم.
جايي كه دوره تازه حيات هنري شما در اروپا كليد خورد.
بله، دكتر حسني كه شخصيت بزرگي بودند، من را تشويق كردند در مسابقات جهاني رهبري اركستر شركت كنم. وقتي جريان را به آقاي دهلوي منتقل كردم نه تنها مقاومت نشان دادند بلكه همان زمان گفتند اينجا جاي تو نيست. چرا اين جمله را ميگويم؟ چون از آن دوران بود كه من به مسابقات جهاني فرانسه رفتم و مدال طلاي رهبري اركستر جهاني را به دست آوردم، يك سال بعد مدال نقره مسابقات جهاني در سوييس هم به من رسيد و بعد بحث دعوت اركستر برلين پيش آمد، جايي كه دستيار فون كارايان شدم تا اينكه عمري گذشت و مديريت هنري 5 اركستر مختلف اروپا را به دست گرفتم.
بعد از كسب اين عناوين درخواست نشد به ايران بياييد؟
درخواست وجود داشت ولي مخالفت استاد دهلوي هم بود.
دليل مخالفت چه بود؟
اين را بعدها متوجه شدم چون خودم هم اصرار داشتم در كشورم كار كنم تا اينكه حدود 15 سال قبل به ايران آمدم اما پيش از بازگشت متوجه شده بودم چرا آقاي دهلوي اين ميزان مخالفت داشت. حدود 20 سال پيش طي تماس تلفني كه به روال مرسوم داشتيم، متوجه ناراحتي شديد آقاي دهلوي شدم، وقتي دليل را پرسيدم، ايشان گفت:«نميدانم، اصلا دارم افسردگي ميگيرم، دارم دق ميكنم.» گفتند آقاي رييسجمهور- خاتمي- به من قول داد شرايطي به وجود بياورد كه اپراي «ماني و مانا» اجرا شود ولي اتفاقي نيفتاد. همان جا از ايشان درخواست كردم به اتريش بيايند تا قطعه را توسط اركستر فيلارمونيك اسلواكي اجرا و ضبط كنيم. تشريف آوردند، كار با رضايت انجام شد بسيار هم خوشحال بودند و اتفاقا استاد احمد پژمان هم جناب دهلوي را همراهي ميكرد.
يكي از مواردي كه بسياري بر آن اتفاق نظر دارند، بيتوجهي و بيمهريهايي است كه در حق حسين دهلوي شد. وقتي به ايران آمديد با چنين تصويري مواجه شديد؟
من توسط آقاي ناصري براي كار به ايران دعوت شدم و با وجود مخالفت جدي استاد دهلوي بعد از 30 سال رهبري در اركسترهاي مختلف جهان به كشور آمدم ولي حقيقت را بخواهيد وقتي اولين بار چهره آقاي دهلوي را ديدم، دلم ريخت. استادي به اين بزرگي در كشوري به اين بزرگي از يك آموزشگاه به آموزشگاه ديگر ميرفت و كار ميكرد. به عقيده من اين خجالتآورترين تصويري بود كه ميتوانستيد از يك هنرمند بزرگ در يك كشور بزرگ ببينيد. البته از وقتي به آلزايمر مبتلا شدند و پس از درگذشتشان حرفهاي بزرگ زياد بيان شد و شاگردان و دوستاني به يكباره سر برآوردند. به نظرم همه اينها مسخره است حتي مسخرهتر از مسخره! چون معتقدم آقاي دهلوي ناراضي چشم روي اين دنيا بست. ناراضي از همه ما به ويژه دوستان موزيسين، همانها كه اين روزها بسيار درباره حسين دهلوي حرف زدند ولي وقتي در قيد حيات بود، او را اذيت كردند يا مسوولاني كه اصلا متوجه نبودند با چنين افرادي چطور بايد رفتار كرد. حسين دهلوي 15 سال پيش نبايد از آموزشگاهي به آموزشگاه ديگر ميرفت درحالي كه بعضي افراد با سطح هنري بسيار پايينتر از او در رفاه و شرايط بسيار بسيار عالي زندگي ميكردند. استاد دهلوي بايد رييس اركستر ملي ايران ميشد كه نشد، بايد از رفاه زيادي برخوردار ميبود كه نبود. بله، البته معاون وزير و ديگراني وقتي ايشان احوال خرابي داشت به شكل فرماليته سراغش رفتند اما به قول معروف، نوشدارو پس از مرگ سهراب. به هر ترتيب بايد بگويم طي 20 سال گذشته من صداي حسين دهلوي را فقط چند بار به شادي و خوشي شنيدم آن هم وقتي «مانا و ماني» را با اركستر فيلارمونيك اسلواكي ضبط كرديم و من آقاي دهلوي را در برابر جمع آوردم و به تمام اعضاي اركستري كه سالها رهبرياش را برعهده داشتم، اعلام كردم ايشان من را به جايي كه امروز هستم، رسانده است. حسين دهلوي من را از شهر ري به برلين، پاريس، وين، لندن و شهرهاي بزرگ جهان رساند. متاسفانه تنها حسين دهلوي نيست كه با او چنين رفتاري صورت گرفته يا ميگيرد. رفتاري كه ميگويم هم فقط از طرف وزير، معاون و مسوول دولتي نيست بلكه از طرف يك عده مافيايي در جريان موسيقي ايران هم هست. براي نمونه بگويم كه ما آهنگساز بسيار بزرگ ديگري مانند «هوشنگ استوار» داشتيم. شما از هر آهنگساز 60 سال به بالا سوال كنيد قطعا خواهد گفت، او كارهاي بسيار بزرگي انجام داد. استوار زماني آثار بزرگي خلق كرد كه بسياري از آهنگسازان امروز ايران هنوز قلم روي كاغذ نگذاشته بودند. ضرورت دارد ما راجع به اين صحبت كنيم كه افرادي در ايران همرنگ جماعت نشدند و من اين روحيه را از استاد دهلوي آموختم. حسين دهلوي، احمد پژمان و هوشنگ استوار قطعا در اين گروه افراد جاي ميگيرند البته كه شايد بيشتر هم باشند. اين 3 بزرگ عضو هيچ گروه مافيايي نشدند و با صداقت تمام كار كردند، مغرور به نظر ميآمدند ولي اين غرور نبود، اينها اهل چاپلوسي و بازي در گروهبنديها و جناحبنديها نبودند. همين طور كه استاد حسين دهلوي ناراضي از اين دنيا رفت، هوشنگ استوار در هيبت هنرمندي كه اصلا كسي او را نميشناخت، چشم از جهان فروبست. 3 سال قبل وقتي او از دنيا رفت، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي حتي از صدور يك پيام تسليت ساده كه براي هر كسي ميفرستد، خودداري كرد. نه اينكه نميخواستند بلكه معتقدم اصلا نميدانستند هوشنگ استوار كيست. نه تنها دولتمردان بلكه همين اساتيد امروز كه براي خودشان اسم و رسمي درست كردهاند و تمام امكانات را در اختيار دارند اصلا به نام استوار اشاره نكردند. هوشنگ استوار به قدري بزرگ بود كه همين چند سال پيش وقتي يكي از قطعاتش را ضبط كردم، كلي موفقيت جهاني كسب كرد. امروز احمد پژمان تنها شخصيت بزرگ موسيقي ايران است و من تاكيد ميكنم اگر مسوولان و هنرمندان همين امروز به فكرش نباشند قطعا در آينده پشيمان خواهند شد. ما ديگر مانند چنين افرادي نداريم البته هوچي تبليغاتچي زياد داريم، جماعتي كه با سوءاستفاده از رسانهها و ساختن چهره قلابي از خود در سايه ناآگاهي مسوولان به نام رسيدهاند. اينجاست كه هنرمندان بينظير واقعي مانند مرتضي حنانه، احمد پژمان، حسين دهلوي و هوشنگ استوار در سكوت زندگي كرده و ميكنند.
استاد دهلوي چطور موفق شد، آهنگسازي و سازبندي را چنين گسترش دهد كه صداي اركستر او از موسيقي سنتي عبور كرد و به كيفيت شنيداري جهاني رسيد؟
استاد دهلوي بعد از مرحوم خالقي و وزيري از افرادي بود كه ضمن آشنايي با موسيقي سنتي ايراني، هارموني، كنترپوان و به اصطلاح تكنيك موسيقي غربي را هم به خوبي فرا گرفت. ايشان از اولين افرادي بود كه سعي كرد در سطحي بالاتر موسيقي ايراني را با هارموني موسيقي غربي وفق دهد و نزديك كند. ويژگي و مهارت آقاي دهلوي كه من هم نتيجه همان نگاه هستم، تلفيق شعر و موسيقي بود. در 3 سال گذشته متني نوشتهام به نام «مادرم ايران» روي اشعار سعدي و ديگر شعراي بزرگ ايران و اين تلفيق بر پايه آموزههايي اتفاق افتاد كه من از آقاي دهلوي فرا گرفتم البته يكي از قطعات را هم به استاد دهلوي هديه كردم. همين حالا هم سمفوني يك ساعتهاي به نام «زرتشت» نوشتهام كه تا يك ماه ديگر ضبط خواهد شد. در اين قطعه براساس سخنان زرتشت كه معتقدم از زيباترين سخنان جهان به شمار ميرود براي خوانندگان تنور و كر موسيقي نوشتهام. باور كنيد در تمام لحظههايي كه روي گفتارها كار ميكردم به ياد استاد دهلوي و آموزههاي ايشان بودم.
چه كيفيتي در آثار آقاي دهلوي وجود داشت كه قبلا در موسيقي ما شنيده نشده بود؟ چه ظرفيتي در موسيقي ايران پديدار كردند؟
تا قبل از استاد دهلوي بيشتر موسيقيهايي مانند اركستر گلها و كارهاي آقاي معروفي نوشته ميشد يعني هارموني ضعيفي داشت درحالي كه آقاي دهلوي فرمهاي موسيقي غربي را در موسيقي ايراني به كار گرفتند و سعي كردند از هارموني بيشتري استفاده كنند.
اما در مقابل شاهد هستيم، دستاوردهايي مانند «كنسرتينو براي سنتور و اركستر» چندان مورد توجه متخصصان موسيقي ايران قرار نميگيرد و اين مسير رسيدن به يك جور موسيقي پلي فوني كلاسيك ايراني(اگر اجازه چنين توصيفي داشته باشم) ادامه پيدا نميكند. چه عاملي موجب اين بيتوجهي شد؟
اتفاقا كنسرتينو براي سنتور و اركستر ايشان از بهترين قطعات ايران بوده، اينها تمام حاصل بيتوجهي مسوولان و حسادت همكاران است. بايد ببينيد در 40 سال گذشته چه افرادي از روي عمد چنين آهنگسازاني را كنار گذاشتند و به حاشيه راندند. اينها بزرگان موسيقي ايران را ناديده گرفتند و خانهنشين كردند تا خودشان جلوه كنند. به عقيده من افراد ديگري هم بودند كه قبلا به نام آنها اشاره كردم. چنين وضعيتي تنها دو علت دارد؛ ناآگاهي مسوولان و ناداني حسودان.
هيچ زمان اتفاق افتاد كه استاد براي شما درددل كند و از دريغهايش بگويد؟ اينكه چه كارهايي دوست داشت انجام دهد و نشد يا نگذاشتند؟
بله، ايشان مرتب با من صحبت ميكردند و مدام گلايههايي داشتند و در عين حال از آرزوهايشان حرف ميزدند. يكي از بزرگترين آرزوهاي استاد دهلوي اجراي اپراي «مانا و ماني» براي بچهها و نسل آينده بود كه از سر بيتدبيري مسوولان به سرانجام نرسيد و با عرض تاسف بايد بگويم، آرزويشان را به گور بردند. گرچه ميدانم ايشان به مديريت اركستر ملي خيلي نزديك شد كه البته حقشان هم بود ولي ماجرا توسط بعضي اطرافيان طوري پيش رفت كه اركستر به دست آقاي دهلوي نيفتد.
ماجراهاي سالهاي ابتدايي انقلاب و به نوعي حذف موسيقي چقدر در گوشهگيري ايشان نقش داشت؟
فكر ميكنم عدهاي در ايران وقتي به مشكلي برميخورند يك راست سراغ انقلاب ميروند. يا بحث بعد از انقلاب را پيش ميكشند يا مذهب و يا موارد مشابه. به عقيده من اصلا چنين چيزي نيست. پس از انقلاب به اندازه كافي قطعه نوشته شده، قطعه ساخته شده و به اندازه كافي پول پرداخت شده است. خودم از جمله افرادي بودم كه 30سال تمام فكر ميكردم، جمهوري اسلامي در بحث عقبماندگي موسيقي مقصر است حتي فكر ميكردم اصلا بودجهاي براي موسيقي كنار نگذاشتهاند اما بعد ديدم ابدا اين طور نيست. هر سال پولهاي فراوان خرج شده و مثلا بنياد رودكي هزينههاي زيادي كرده ولي نتيجه نداشته، چرا؟ چون به قول استاد دهلوي مهرهها سر جاي خودشان نيستند پس نتيجه كيفيت ندارد. اتفاقا يك سوءتفاهمي بعد از انقلاب درست شده كه مايلم نظر خودم را دربارهاش بگويم. اينكه اگر هم به موسيقي در يك مدتي توجه نشده يا مخالفت وجود داشته در زمينه موسيقي سمفونيك نبوده بلكه در خصوص موسيقي سنتي، موسيقي مردمي و موسيقيهايي با خوانندگي زنان بوده است. نكته ديگر اين است به تعدادي كه بعد از انقلاب موسيقي سمفونيك ساخته شده پيش از انقلاب وجود نداشت. در نهايت هر چه هم كه باشد، نميتوانيم بعضي ناسازگاريها با موسيقي را انكار كنيم اما حساب رفتار بعضي افراد و مافياهاي موسيقي با هنرمندان نامدار ايران از آنچه توسط دولتها و حكومتها صورت ميگيرد، جداست.