• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4524 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۱۰ آذر

نگاهي به «روزي روزگاري هاليوود»

همه روزي پير مي‌شوند

احسان صارمي

 

 

از روزي كه خبر پرداختن فيلم تازه تارانتينو به موضوع جنجالي چارلز منسون و قتل‌عام خانه پولانسكي منتشر شد، همه نگاه‌ها به اين سو رفت كه تارانتينو چگونه مي‌خواهد چنين موضوع تاريخي را بازنمايي كند. براي يكي از چهره‌هاي سينماي پست‌مدرن، روايت نعل به نعل هيچ معنايي نداشت. او بايد با همان نگاه شوخ و شنگش به موضوع مي‌پرداخت. اين محصول تجربه بود. تارانتينو هر ژانري را دستكاري كرده است تا به سينماي شخصيش برسد. او با دركي از ژانر سينمايي مدنظرش، چه وسترن‌ و چه گانگستري، فيلمي مي‌سازد كه سبك و سياق او را داشته باشد و محصولش اثري است پرهيجان.

«روزي روزگاري هاليوود» اما در اين ميان چيز ديگري است. از همان ابتدا كه نگاهش مي‌كني، احساس مي‌كني در يك بي‌قيدي روايت قرار دارد. 3 شخصيت مركزي‌اش بي‌قيد، رها و چنان در خود درگير در جهان هاليوودي مي‌چرخند و آنچه را مي‌بينند با ما سهيم مي‌شوند و هر از گاهي اجازه مي‌دهند در ذهن‌شان فرو برويم و دريابيم مثلا چرا ديگر كليف بوث نمي‌تواند در فيلمي سياهي‌لشكر باشد. ما دعوت شده‌ايم در هاليوودي سفر كنيم كه دوران طلايي بر تاركش نقش بسته است و البته در اين ميان عوامل سقوطش را هم مي‌پروراند. در اين ميان يك منسون جذاب و قتل جنجالي شارون تيت هم داريم.

اما فيلم تارانتينو نه در فلش‌بك به پاي «بيل را بكش» مي‌رسد و نه در بي‌قيدي به «جكي براون». انگار تارانتينو پير شده است. مثل بازيگران فيلمش كه از پيري مي‌هراسند. از ديده نشدن دچار وحشت شده‌اند. يكي چون ريك دالتون مي‌گريد و ديگري چون بوث سكوت مي‌كند. آنان تصاوير ابدي قهرمانان شكست‌خورده هاليوود هستند. ته‌ خط رسيده‌هايي كه انگار برايشان هيچ آينده‌اي متصور نيستيم.

تارانتينو حال اين وسط به حربه‌هايش چنگ مي‌زند و ما را غافلگير مي‌كند. به ‌خصوص در آن پايان هيجان‌انگيز درگيري خانواده منسون و بوث، قتل 3 نفر و زنده ماندن شارون تيت و رفقايش. اين همان چيزي است كه از تارانتينو انتظار داشتيم. جعل تاريخ براي خلق يك شوخ و شنگي پست ‌مدرن. انگار كل فيلم چون سرخوشي خماري آن سيگار زردرنگ مخدر بوث است. ولي كل تارانتينو به همان سكانس ختم مي‌شود. دو ساعت صبوري مي‌كنيم تا تارانتينو ببينيم. فيلم گويي اداي ديني است به فيلمسازان اروپايي عاشق‌نماهاي بلند و تدوين‌هاي كند. انگار قرار است هر گونه هيجان‌زدگي مخاطب زدوده شود. او بفهمد در ميانه يك هاليوود رو به افول است. همان هاليوودي كه در خواب دهه هشتادي‌اش فرو مي‌رود تا تارانتينو بيدارش كند.

اين ‌بار اما اين تارانتينو است كه به خواب رفته. بدن سينمايي‌اش لمس و بي‌حس شده است. چون پيرمردي عصا به دست در خيابان‌هاي هاليوود قدم مي‌زند و انگار در پايان معشوقه قديمي‌اش را ديده و ناگهان بال درآورده است. دو ساعت و 41 دقيقه سينمايي كه بوي ملال مي‌دهد؛ آن هم براي نسلي كه سرعت، بخشي از وجودش را فرا گرفته است. «روزي روزگاري هاليوود» مثل ترفندهاي مردان جهان‌ديده در لحظه آخر است، گويي استاد خسته از كار و بار تنها به آن فوت آخر مجهز است. نتيجه‌اش مي‌شود، سكانس جذاب نهايي يا همان فوت آخر. اما اگر تا ته فيلم بنشينيم چه نصيب‌مان مي‌شود؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون