آثار ويليام شكسپير، نمايشنامهنويس و شاعري كه او را «بزرگترين نويسنده زبان انگليسي و بزرگترين دراماتيست جهان» ميشناسيم از 200 سال پيش به ايران صادر شد. در آن زمان نشريات غزلها و زندگينامه اين شاعر و بخشهايي از نمايشنامههايش را براي بررسي هنر تئاتر و انواع نمايش منتشر كردند. در سالهاي پس از مشروطه نيز آثار شكسپير با ترجمهها و خوانشهاي متفاوت، در ميان علاقهمندان دست به دست ميشد و گاهي روي صحنه هم ميرفت. نخستين مترجمان آثار او عمادالسلطنه، نوه محمدشاه قاجار و ناصرالملك كه گفته ميشود نخستين ايراني تحصيلكرده در دانشگاه آكسفورد بود، به شمار ميروند.
با رشد هنر تئاتر در ايران، مترجمان آثار نمايشي به جنبههاي اجرايي نمايشنامههاي شكسپير توجه نشان دادند. شكسپير در زمان حياتش هرگز اثري – نه شعر و نه نمايشنامه- منتشر نكرد شايد به اين دليل كه اين مديوم هنري را فقط براي اجراي روي صحنه تئاتر خلق كرده بود. اما آرزوي هر مترجمي است كه خود را در درياي ويژگيهاي نثري و بلاغي و همچنين آرايههاي ادبي او بيندازد و هنرمندياش را در زبان مقصد به رخ بكشد. به همين دليل از مشهورترين آثار شكسپير ترجمههاي گوناگوني صورت گرفته است؛ نمايشنامه «مكبث» و «هملت» دستكم هشت باري ترجمه شدهاند. ترجمههاي داريوش آشوري، م. الف. بهآذين، علاءالدين پازارگادي، اسماعيل فصيح و داريوش شاهين از پرخوانندهترين برگردانهاي فارسي نمايشنامههاي شكسپير به شمار ميروند.
بنگاه ترجمه و نشر كتاب پارسه از سال 1396 انتشار نمايشنامههاي ويليام شكسپير را با «تاجر ونيزي» و «رام كردن زن سركش» به سرپرستي تحريريهاش شروع كرد.
ميلاد ميناكار كه ترجمه نمايشنامه تاريخي «ليرشاه» را در اين گروه بر عهده داشته و به تازگي ترجمهاش از نمايشنامه كمدي «شب دوازدهم» منتشر شده، به واسطه علاقه شخصياش به آثار كلاسيك انگليسي سراغ ترجمه نمايشنامههاي شكسپير رفته است. از طرفي به زعم او خوانش ترجمههاي موجود از اين نمايشنامهها وزنه دراماتيك سنگينتري داشتند. او در اين باره توضيح ميدهد: «از نمايشنامههاي شكسپيري ميتوان سه خوانش ارايه كرد: دراماتيك، تاريخي و ادبي. در اين ترجمهها نيز خوانش ادبي را مدنظر قرار دادهام.»
ميناكار براي ترجمه اين آثار از ترجمههاي پيشيني كه در دسترسش بودند از جمله پازارگادي استفاده كرده است: «قطعا ترجمههاي قبلي مورد نظرم بودند چون اگر آنها را كنار گذاشته بودم به اين صورت ممكن بود ترجمهام بدتر از آنها يا دستكم در سطحشان قرار ميگرفت و آن وقت كارم بيهوده بود. نميتوانم بگويم بهتر از آنها كار كردهام اما ميتوانم بگويم كه اشتباهات آنها را مرتكب نشدهام. همين كه ترجمه من نواقص ترجمههاي پيشين را بپوشاند، كافي است.»
او ميگويد براي برگرداندن اين دو نمايشنامه خط به خط ترجمههاي قبلي را خوانده و تطبيق داده است. علاوه بر اين، منابع موثق انگليسي نمايشنامهها را مطالعه كرده است: «حتي منتقدان و نظريهپردازان انگليسي هم در مورد برخي واژگاني كه شكسپير به كار برده به توافق نرسيدهاند و نظرهاي متناقضي با يكديگر دارند.» او درباره نواقص ترجمههاي قبلي ميگويد: «برخي جملهها بسيار عالي برگردانده شدهاند. در برخي ديگر انگار كه مترجم متوجه مفهوم مورد نظر نويسنده نشده بود. در قسمتهايي هم انگار متن افتادگي داشت و به همين دليل مترجمان قبلي آن جمله را اصلا نديدهاند يا اصلا ترجمهاش نكردهاند.»
محسن قاسمي ح. «رام كردن زن سركش» را در اين مجموعه ترجمه و منتشر كرده است. او درباره عنوان اثر توضيح ميدهد: «البته عنوان «سليطهاي كه رام شد» را براي اين نمايشنامه انتخاب كرده بودم كه مورد تاييد وزارت ارشاد قرار نگرفت. منظور من سليطه به معناي زن غوغايي، يكدنده و لجوج بود كه در فرهنگ لغت هم آمده است.» قاسمي درباره استفاده از ترجمههاي پيشين براي به سرانجام رسيدن اين اثر ميگويد: «رام كردن زن سركش» را فريده مهدوي دامغاني و پازارگادي ترجمه كردهاند. به آقاي پازارگادي مديونيم چرا كه تمام آثار نمايشي شكسپير را هم به معناي واقعي كلمه و هم به معناي استعاري، بولدوزري ترجمه كرد. به اين معني كه آرايههاي ادبي را صاف و ساده كرد و دوباره از نو ساخت. نثر شكسپير را به زبان معاصر درميآورد و البته خيلي هم به جزييات دقت نميكرد. تصميم گرفتم اين اثر را ترجمه كنم تا حداقل رنگ و بوي 100 يا 200 سال پيش را داشته باشد نه اينكه قرن بيستويكمي باشد. تمام تلاشم را كردم تا آرايههاي ادبياي كه شكسپير به كار برده و تا جايي كه زبان فارسي ظرفيتش را دارد، منتقل كنم.»
بسياري از منتقدان معتقدند نمايشنامه «شب دوازدهم» يا «آنچه خواست شماست» اوج كمدي شكسپير است. اين اثر تمام تاثير و ارزشهاي كمديهاي پيشين او را در ساختار پيچيده «شب دوازدهم» با هنرمندي به تصوير كشيده است. همچنين منتقدان معتقدند شاعرانهترين و آهنگينترين كمدي شكسپير است و با وجود اين در ايران كمتر خوانده شده است. ميناكار با نظر منتقدان موافق است و اضافه ميكند: «نمايشنامه «شب دوازدهم» از لحاظ كمدي آنقدرها هم بار كميك ندارد و حتي لايههاي تراژدي هم در آن ديده ميشود. بيشتر حال و هواي تراژيكش جذبم كرد تا كميك بودنش. دو بزرگزاده همديگر را دست مياندازند ولي به قولي نقطه ضعف يك شخصيت است كه باعث وقوع صحنهاي كميك و در عين حال به نظر من تراژيك ميشود.»
قاسمي نيز «رام كردن زن سركش» را بسيار ضعيفتر از «شب دوازدهم» شكسپير ميداند و توضيح ميدهد: «به نظرم نمايشنامه «رام كردن زن سركش» از نظر محتوايي و پيچ داستان يكي از ضعيفترين كمديهاي شكسپير است. فكر ميكنم «شب دوازدهم» نمايشنامه كمدي بسيار بهتري است.»
قاسمي اين روزها روي ترجمه نمايشنامه تاريخي- تراژدي «ژوليوس سزار» كار ميكند. او دقتي كه صرف يافتن معادل فارسي مناسب تكتك كلمات، رتبه زباني و تاريخي متناسب ميكند - «نه خيلي باستاني باشد و نه خيلي مدرن و با زبان آن دوره همخواني داشته باشد» - سرعت ترجمهاش را كند كرده است: «در حقيقت بايد بگويم طوري كارم را شروع كردهام كه حالا نميتوانم از راهي كه رفتهام بازگردم فقط يك راه پيش دارم كه آن هم لاكپشتوار است. اگر بخواهم اثر را از ابتدا دوباره شروع كنم كه كار سادهتر و سريعتر را پيش بگيرم بايد تمام ترجمههايي را كه از اثر انجام دادهام و دوستشان دارم، كنار بگذارم. به همين دليل همين روش را ادامه ميدهم. ممكن است زمان ببرد اما كار خوبي از آب درميآيد و ترجمهام در خور «ژوليوس سزار» خواهد بود چون اين اثر بعد از «ليرشاه» يكي از مهمترين نمايشنامههاي تاريخي و تراژيك شكسپير شناخته ميشود. شكسپير نمايشنامههايش را نه به نثر بلكه به «شعر آزاد» يا «Blank Verse» نوشت به اين معني كه نثرش معمولا موزون و بدون قافيه بود. شكسپير اين شعر آزاد را در بحر پنجگامي نوشته است. بحر پنجگامي داراي 10 هجاست (شايد از آنجا كه كه هر گام با دو ضرب به انجام ميرسد: گذاشتن يك پا، و برداشتن ديگري.) اين 10 هجا سازنده يك مصرعاند و شكسپير اين مصرعها را به صنايع لفظي آراسته است. با استفاده از اين تكنيك، گاه موجز مينويسد و در واژههاي اندك معاني گستردهاي گنجانده و به اين شكل برخي مصرعهايش را داراي معاني چندلايه كرده است.مترجم نمايشنامه تاريخي- تراژدي «ليرشاه» درباره اين تكنيك شكسپير ميگويد: «در نمايشنامههاي تراژدياش «شعر آزاد» با فضا و روح داستان بسيار هماهنگ است. او به وسيله «شعر آزاد» توانسته آن بار احساسيِ پريشاني «ليرشاه» را بعد از اينكه از دخترانش سرخورده ميشود و به صحرا ميزند، جمله به جمله منتقل كند. در «شب دوازدهم» همزماني كه شخصيتها ميخواهند كسي را دست بيندازند زبان موزون به كار برده است.»
قاسمي معتقد است شكسپير با اين قالب دستش را براي نزديكتر شدن به زبان گفتار باز كرده و آزادي عمل بيشتري به دست آورده بود. او توضيح ميدهد: «ولي بايد بدانيم كه در ديالوگهاي نجيبزادهها و قسمتهايي كه مطلب مهمي را ميخواهد بيان كند، وزني دروني را مشاهده ميكنيم. شعر آزاد كمك ميكند ديالوگها را آن طور كه ميخواهد بنويسد. از طرفي هم از آنجايي كه جملاتش گاهي آهنگين و حتي مقفا ميشوند تاثير دوچنداني روي خواننده ميگذارد به خصوص در تراژديها اين موضوع را بيشتر ميبينيم.»
ترجمه شعر به آساني ترجمه نثر نيست. مترجم ميبايد قلمي شاعرانه را پرورش داده باشد اما باز هم موانعي پيش راه او قرار ميگيرند؛ مترجم در برگرداندن شعر دست خودش را بسته ميبيند اگر بخواهد به وزن بپردازد مفهوم را خود به خود كنار گذاشته است و اگر مفهوم را مورد نظر قرار بدهد، شايد ديگر آن وفاداري را به اصل اثر نداشته باشد.
ميناكار معتقد است: «مترجم هر كاري هم بكند بايد در نهايت يك جنبه اثر را در نظر بگيرد و بقيه را كنار بگذارد.» او زبان شكسپير را با سعدي مقايسه ميكند: «به هر حال اين آثار حالتي شعرگون دارند و ممكن است مترجم چيزي- وزن، سجع، محتوا و غيره- را ترجمه كند و نميشود همه را با همديگر لحاظ كرد. شايد بخشهايي را بتوانيم انجام دهيم آن هم به خاطر نزديكيهاي فرهنگي و به دليل موضوعي كه نويسنده پيش كشيده است. ولي بايد روي پيشرفت آن سالهاي سال كار كرد. حميد الياسي براي ترجمه «شب دوازدهم» ترجمهاش را موزون و بسيار ادبي پيش برده است كه از نظر من كار شايستهاي انجام داده اما اين موزون بودن و واژگاني كه در برخي قسمتها استفاده كرده اثر را سختخوان كرده و خواننده عادي نميتواند با آن ارتباط برقرار كند. حتي گاهي اوقات به مفهوم مورد نظر نويسنده هم صدمه زده است.»
قاسمي هم موزون بودن نثر شكسپير را در ترجمهاش منتقل نكرده و ميگويد: «چون معمولا در آهنگين و مقفا كردن به بيراهه ميروم و نميخواهم ادعايي كرده باشم كه از پسش برنميآيم. قصد داشتم بيشتر به مفهوم بپردازم. از آنجايي كه شكسپير با كلمات خيلي بازي ميكند و جناس تام و ناقص در نوشتههايش بسيار به كار ميبرد، سعي كردهام در زبان فارسي كلماتي را به كار ببرم كه هر دو معني را بدهد و آنجايي كه از عهدهاش برنيامدهام، در پاورقي توضيح دادهام. بيشتر وقتم را روي جناسها گذاشتهام تا آهنگين كردن جملات.»
ميناكار براي كار روي «شب دوازدهم» سه مرحله را گذرانده است. يك بار ترجمهاي ساده، بار دوم موزون كه شايد بتوان در قسمت اول نمايشنامه ردپايي از اين مرحله را مشاهده كرد. اما از آنجايي كه ترجمه موزون چنگي به دلش نزد بنابراين قيد موزون بودن متن را زد. اين مترجم به برگردانهاي ماندگار از نمايشنامههاي شكسپير كه موزون بودن متن را مورد توجه قرار دادهاند اشاره ميكند و ميگويد: «مكبث» با ترجمه داريوش آشوري يكي از بهترين آثار در زمينه ترجمه موزون است اما بسياري از منتقدان از اينكه متن مقصد از متن مبدا فاصله گرفته بر او خرده گرفتهاند.»
ميناكار يكي از دشواريهاي موزون بودن نثر شكسپير را تاثيري كه بر كندي كار ميگذارد عنوان ميكند و توضيح ميدهد: «گاهي ميبينيد ريتم جمله بسيار روان پيش ميرود اما برگردان فارسياش را به هيچ وجه نميتوانيد به همان ميزان ريتميك بنويسيد. حتي اگر هم چارهاي پيدا كرديد و موزون نوشتيد، ميبينيد بخشي از مفهوم را نياوردهايد يا متنتان ثقيل شده است. ميل باطنيام اين است كه چند سالي روي هم اثر كار كنم تا آنها را به فارسي خواندني و متناسب متن بنويسم.»
ويراستاران نخستين چاپ آثار شكسپير (First Folio) در سال 1623 نمايشنامههاي او را به سه دسته تراژدي، كمدي و نمايشنامههاي تاريخي دستهبندي كردند. از قاسمي پرسيدم كدام يك از اين دستهبنديها نسبت به ديگري اهميت بيشتري دارند؟ او گفت: «خيلي سخت ميتوان چنين نظري داد. ميتوانيم به آراي منتقدان مراجعه كنيم و طبق نظر آنها بفهميم كدام اثر تراژدي بهتر از ديگري در همين حوزه است. در كل مثل مقايسه كردن گوش با چشم ميماند. نميشود گفت كدام يك بهتر است. اين را هم بگويم كه نمايشنامههاي تاريخيِ شكسپير ميتوانند در دسته تراژدي قرار بگيرند كه در اين مورد نمايشنامه «ريچارد سوم» بسيار قوي است و به جرات ميتوان گفت يكي از بهترين آثار اوست.» كنش نمايشنامه «ژوليوس سزار» به كارهاي دولتي و مردمي وابسته است و شخصيتها درگير سياست هستند و صاحبنظران اعتقاد دارند اين اثر نخستين تراژدي هنرمندانه شكسپير به شمار ميرود. از طرفي قاسمي به بيمكاني و بيزماني داستان اين اثر اشاره و اضافه ميكند: «زماني كه ترجمه «ژوليوس سزار» را شروع كردم همزمان با سر كار آمدن ترامپ در امريكا بود و دوستان امريكاييام ميگفتند وقت انتشار اين اثر در ايران بسيار مناسب است. ترامپ يك سال بعد از انتخابش به عنوان رييسجمهور سفر ايرانيها و اهالي چند كشور ديگر را به خاك امريكا ممنوع كرد، بعد هم از برجام بيرون آمد. در مجموع از زمان نامزدياش در انتخابات و تا به امروز به جمع مخالفانش افزوده شده است. از آنجايي كه ژوليوس سزار هم قدم قدم به شاه شدن نزديك ميشود و در رم آن زمان شاه شدن او به روميهاي دموكرات يك توهين بزرگ محسوب ميشده و حتي قصد جانش را ميكنند، ميتوان قرابتهايي را بين اقدامات ترامپ و نمايشنامه «ژوليوس سزار» ببينيم.»
قاسمي دليل ماندگاري و بزرگ بودن نام شكسپير را به نفوذ فرهنگي بريتانيا در آن دوره بيربط نميداند. او معتقد است: «شكسپير نمايشنامهنويس بزرگي است و بسياري از كارهايش قدرتمند هستند اما بايد بدانيم او در اواسط قرن شانزدهم و اوايل قرن هفدهم از دنيا رفت يعني در دورهاي كه اوج قدرت انگليس بود و نفوذ فرهنگي اين كشور شروع شد. اين دوره بعد از دوره روشنگري كه با انقلاب صنعتي همزمان ميشود، قرار ميگيرد. روش فكري جديد يا Scientific method شكل گرفت و اين موارد به صادر شدن شكسپير كمك شاياني كرد. اما اگر اين مسير برعكس بود و ما جاي انگليس بوديم حالا آنها دولتآبادي يا بزرگ علوي ما را ميخواندند. اين پستي بلنديهاي سياسي- اجتماعي را هم بايد در ماندگاري نام شكسپير در نظر بگيريم، شكسپير بزرگ است ولي بايد به نفوذ فرهنگي انگليس هم توجه كنيم.»