يكسال پيش خواب ابدي ابوالفضل زرويينصرآباد، از دو جهت مصيبتي فرهنگي و شايسته سوگواري اهالي فرهنگ محسوب شد؛ اول اينكه او در مقام شاعر و طنزپردازي چيرهدست، از حدود دوونيم دهه پيش، طرفداران و دنبالكنندگان زيادي داشت كه از آثارش خاطرات شيرين كم ندارند. ديگر اينكه هنوز پنجاهمين بهار زندگياش را نديده، در كنج خلوتي كه خود براي خويشتن گزيده بود، از دنيا رفت. مرگي كه زودهنگامي آن خود مزيد بر علت سوگ دوستداران زرويي به ويژه همكاران و همصنفان طنزپردازش بود و امروز همزمان با اولين سالمرگ او بار ديگر در سطح رسانهها بازتاب يافته است. 49 سال ميتواند براي هر نويسنده و شاعر خوشقريحهاي، آستانه دورهاي تازه از كار نوشتن باشد. از جمله براي زرويي كه علاوه بر آثاري كه از او بر جاي مانده، به تحسين نامهاي بزرگ ادب و طنزنويسي اين سرزمين نيز در قلمرو زبان فارسي مفتخر بود. چنانكه علي موسويگرمارودي او را به تصريح «عبيد زاكاني طنز معاصر» برشمرده و كيومرث صابريفومني به همان صراحت از صاحب تخلص «ملانصرالدين» به عنوان «يكي از مشهورترين طنزنويسان امروز ما» كه قلم عبيد و دهخدا را به دست گرفته نام برده است. به مناسبت سالمرگ ابوالفضل زرويينصرآباد، چند نفر از شاعران و طنزنويسان معاشر او يادداشتهايي در اختيار «اعتماد» گذاشتهاند كه ميخوانيد.
آقام ابوالفضل زرويي نصرآباد
اسماعيل اميني
جذابيت طنز و اقبال عام به آثار طنز، موجب پديداري گونههايي از طنز شده است كه راه را بر جديت طنز ميبندد.
يكي طنز تفريحي و سرگرم كننده و تصادفي كه غالبا گريزگاه و تنفسگاهِ فرهنگي- زباني از تسلط نهادهاي قدرتمندي چون دين، اخلاق، عرف، قانون و سياست است.
ديگري طنزِ جهتدهنده و طراحي شده كه ابزار دست مراكز قدرت است براي جهت دهي انديشه، ذوق و نگاه مخاطبان پرشمار و دامن زدن به ذهنيت عوامانه، سطحي نگري، ساده انديشي و ساده لوحي.
اين گونه طنزها زمينهساز ظهور و شهرت ناگهاني طنزنويساني است كه تكيهگاه اصليشان پسند عوام و سفارش خواص است. آنان دستگاه فكري، بلاغي و زباني مشخصي ندارند و قلمشان تابع پسند مشتريانشان است.
در سوي ديگر، تلاش طنزنويسان صاحب انديشه و سبك بر اين بوده است كه طنز را به عنوان شاخهاي جدي از نويسندگي مطرح كنند و به جاي نگاه تفريحي و تفنني و ترويج ذهنيت عوامانه و سهلپسندي، به ارتقاء ذائقه و پسند و انديشه مخاطبان و اصحاب رسانه و ناشران بپردازند.
اين نوع نگاه به طنز، زمينهساز روي آوردن نويسندگان و شاعران صاحب انديشه و برخوردار از پشتوانه مطالعاتي و تجربي به طنزنويسي است.
ابوالفضل زرويي نصرآباد، چنين نگاهي به طنزنويسي داشت و از سلسله بزرگاني چون علياكبر دهخدا، نسيم شمال، برادران توفيق، غلامرضا روحاني، ابوتراب جلي، منوچهر احترامي، جواد مجابي، عمران صلاحي و كيومرث صابري بود.
ابوالفضل زرويي نصرآباد، افزون بر آفرينش آثاري ارزشمند به نظم و نثر، كوشيد جديت طنز را در مجامع دانشگاهي مطرح كند و راه ورود طنز به كتابها و كلاسها و پژوهشهاي دانشگاهي را هموار كند.
همچنين با بنيانگذاري جلسات شعرخواني طنز با عنوان حلقه رندان، هم طنز را از انزوا و انحصار خلوت خواص رها سازد و هم مخاطبان طنز را به ديدار حضوري طنزنويسان ببرد.
اين جلسات به تدريج الگويي شد براي جلسات پرشمار طنز در شهرهاي مختلف ايران و محيطي براي پرورش طبع طنزنويسان جوان از يك سو و آشنايي مردم با زبان و بيان طنز از سويي ديگر.
به ويژه آنكه با كمرنگ شدن نقش مطبوعات در جامعه، ارتباط ميان مولفان و مخاطبان طنز غالبا به فضاي مجازي وابسته شده است و در فضاي مجازي تعامل و تبادل چنداني ميان طرفين صورت نميگيرد.
در نگاه ابوالفضل زرويي نصرآباد، جديت طنز از آن جهت است كه طنز جدي وسيله استهزا و تحقير و سلطه بر ديگران نيست. به همين دليل طنز جدي، ستيزهجو نيست؛ زيرا ستيزه و خشم و خروش را نه شايسته انسان ميداند و نه گرهگشاي كارِ فروبسته اجتماع.
اخلاق، مدارا، مهرباني، فرزانگي و نگاه فرازمند به رخدادها و انسانها، ويژگي طنز جدي است. گونهاي از طنز كه خادم فرهنگ و انسانيت است، نه خادم هوسهاي تفنني عوام و شهوت قدرت خواص.
در طنز تفنني، زبان و بلاغت و ساخت هنري، اصالت و موضوعيت ندارد و در طنز جهت دهنده خادم قدرت و سلطهگران، سوءاستفاده از ذائقه عوام و باورها و نگاههاي عوامانه، مقدمه جلب نظر مخاطبان پرشمار است و دميدن در آتش جهل و سطحي نگري.
طنزآفريني متكي بر زبان، فنون بلاغي و ژرفنگري، كه از دلبستگيهاي ابوالفضل زرويي نصرآباد بود، روشي است خردمندانه و در عين حال نجيب و انساني براي رويارويي با سلطه جهل و سهل پسندي.
ابوالفضل زوريي نصرآباد در گل آقا به «ملانصرالدين» مشهور بود و آقاي صابري به او ميگفت: ملّا.
دوستانش او را ابوالفضل صدا ميكردند و جوانترها به او ميگفتند: آقا اباالفضل و گاهي آقام اباالفضل.
و به اختصار «آقا» صدايش ميكردند. دوست با معرفت ما بهراستي آقا بود و برازنده و مهربان و اديب و مودب و آداب دان.
از سرآمدان طنز 100 سال اخير
عبدالجبار كاكايي
مرحوم ابوالفضل زرويي نصرآباد را از سالهاي دور ميشناختم. از زمان دانشجويي. من و او در دوره فوقليسانس ادبيات همكلاس بوديم.
زندهياد در دوره همكاري با مرحوم كيومرث صابري فومني بيشتر شناخته شد و كارش با نام و تخلص «ملا نصرالدين» مورد توجه قرار گرفت. بسياري از كساني كه از نزديك با ايشان معاشرت كردند، قبل از آن آشنايي، آثارش را در مجلات و از جمله در «گلآقا» خوانده بودند. خود من پيش از آنكه مرحوم را ببينم و با او از نزديك آشنايي پيدا كنم، با آثارش آشنا بودم. يعني سابقه آشنايي من با آثارشان مقدم بر آشنايي من با خود ايشان است.
نقيضهاي كه ايشان در استقبال از شعر «سيب» حميد مصدق سروده بود، اولين و مهمترين اثري بود كه توجه مرا نسبت به ايشان جلب كرد:
«وارد باغ شدي/ و نميدانستي/ كه ز واروني بخت/ باغبان كرده كمين پشت درخت»
شعر بسيار زيبايي بود كه آخرش اين است:
«من از آن روز دگر/ شكر خدا/ شدهام ناشنوا/ ولي از گردش چرخ و ايام/ تو وزيري شدهاي صاحبنام»
طنزهاي زندهياد زرويي، هم جنبه سياسي-انتقادي داشت، همزباني بسيار محكم و قوي. اين از تبحر مثالزدنياش در ادبيات سنتي ما و به ويژه نقيضهنويسي ميآمد. او آثار منثور و منظوم فارسي از جمله مرزباننامه، بيهقي و ... را خوب خوانده بود و ساختار نحوي زبان آثارش، بسيار پخته بود. مجموع اين ويژگيها او را به يكي از كمنظيرترين طنزنويسان روزگار ما بدل كرده بود. اين حرفي بود كه مرحوم صابري فومني هم گفته بود. زندهياد صابري او را طنزنويسي خوانده بود كه جاي بزرگان اين عرصه را در زبان فارسي پر خواهد كرد. اگر مبالغه نكرده باشم، در 100 سال گذشته، زبان كمتر طنزنويسي را به قوت او ديدهام. طنز او، لودگي و فكاهه و شوخي نيست؛ طنز به معناي واقعي است. طنزي كه زيربناي اجتماعي دارد و از نگاهي سياسي، جامعهشناسانه برخوردار است. در مجموع يكي از بهترين طنزنويسان معاصر بود كه متاسفانه در كمال ناباوري از ميان ما رفت.
از طنزپردازان روزگار ما در همين 50-140 سال گذشته، كساني چون زندهيادان علامه دهخدا، ميرزا علياكبرخان صابر، اشرفالدين قزويني، ابوالقاسم حالت و ديگراني از اين دست را ميتوان نام برد. شما وقتي طنز اين افراد و نظام نحوي و زبان آنها را با مرحوم زرويي نصرآباد مقايسه ميكنيد، متوجه پختگي و برتري آثار زندهياد زرويي نسبت به آن نامهاي بزرگ ميشويد.
ويژگي ديگري كه آثار مرحوم زرويي داشت، درستنويسي و سلامت زبان در طنز بود. خيليها هستند كه طنزشان چشمگير است و به دل مينشيند اما وقتي دقت ميكنيد، ميبينيد از آن سلامت زبان كه در آثار مرحوم زرويي وجود دارد، برخوردار نيستند. نظام نحوي و سلامت زبان آثار ايشان ناشي از مطالعات بسيار در زمينه متون گذشته و زيربناي قوي ادبيات قديم در آثارشان ميآيد. چيزي كه باعث ميشود نقيصه زباني بسياري از طنزنويسان معاصر را در آثار ايشان نبينيم و اين بسيار مهم و قابلاحترام است.
نوشتن از اينكه زرويي نصرآباد از چه طنزنويساني بيشتر تاثير گرفته، نيازمند يك كار پژوهشي و كار محققاني است كه در اين زمينه دست به كار كارشناسي و پژوهشي ميزنند؛ اما مقلدان ايشان را -كه كم هم نيستند- به راحتي ميتوان تشخيص داد. بسياري از آثار طنزي كه ميخوانيم، متاثر از كارهاي زرويي هستند. كارهايي كه او با سوژهيابي بديع و پرداخت بيبديل خود، خلق كرده بود.
به نظرم مهمترين جنبهاي كه مقلدان زرويي در كار او مورد توجه قرار داده و از آن متاثر شدهاند، لحن و زبان طنز اوست. گروههاي تركيبي واژگان زرويي را شما در آثار طنزنويسان زيادي ميبينيد كه با توجه به نوع پرداختشان، تاثيرپذيريشان از اين طنزنويس به روشني مشهود است. آنها اين لحن و زبان را از زرويي ميگيرند و به نام خودشان منتشر ميكنند. در حالي كه جايگاه زرويي به عنوان طنزنويسي مبدع و مبتكر در زبان و بيان، جايگاهي بسيار رفيع و از جهاتي حتي منحصر به فرد است.
روايت طنازي كه از تنهايي دق كرد
راشد انصاري
مرگ ابوالفضل زرويي نصرآباد، مرا به ياد مطايبهاي انداخت كه مطمئنا بسياري از شما شنيدهايد. ميگويند مرد افسردهاي براي درمان نزد روانپزشكي رفت. روانپزشك نسخه آخر را خريد بليت سيرك و ديدن ژانگولر و حركات شيرين دلقك سيرك تشخيص داد. نشاني آن سيرك و دلقك را بر روي كاغذي نوشت و به دست مرد داد. مرد نگاهي به آدرس كرد و آهي كشيد و گفت: آن دلقك منم!
ابوالفضل زرويي هزاران نفر را با آثارش خندانده بود اما خود دوايي بر دردش نداشت. او در تنهايي و انزوايي كه خود برگزيده بود، زندگي ميكرد. با وجود سواد، معرفت و مرام، حاشيهنشينش كرده بودند! مزيد بر آن بيماري خاموش قند، جدايي از همسر و دوري از فرزند، هر شواليهاي را از تكو تا مياندازد. چه رسد به زرويي با آن رقت قلب. اين اواخر موارد ديگري نيز بر مشكلات او افزوده بود. قضاوتهاي بيجا و جفاهايي كه از زندگي ديده بود او را بيشتر به غار تنهايياش فرو ميبرد. دوستان كمي از او ياد ميكردند. اين طنزپرداز نجيب و دوست داشتني كه در آينده او را بايد در رديف بزرگاني چون عبيد و دهخدا قرار داد، بيشك از ستونهاي طنز ايران بود كه به ۵۰ سالگي نرسيده، از ميان ما رفت. به قولي نكتهسنجي « زرويي يكي از معدود شاعران و طنزپردازاني است كه هم كتبياش خوب بود و هم شفاهياش.» درست مثل عمران صلاحي عزيز. مثل منوچهراحترامي عزيز.
شعر زرويي همچون رودخانهاي روان و زلال، جاري است. آنقدر روان است كه گويي شاعر در هيچ يك از ابيات زحمت آنچناني نكشيده است. سراسر جوششي، سهل و ممتنع به معناي واقعي كلمه. با اين حال، معتقدم كه در نثر يك سروگردن بالاتر از از شعرش بود. همچنين تسلطي مثالزدني بر متون كلاسيك فارسي داشت.
بعد از تعطيلي مجله توفيق در سالهاي ابتدايي دهه ۵۰ محمل ديگري براي اجتماع طنز پردازان بهطور جدي نبود تا اينكه در سال ۱۳۶۹ مرحوم گل آقا (كيومرث صابري فومني) توانست گروهي از بهترين طنزپردازان ايران كه برآمده از مكتب توفيق بودند را دور خود جمع كند. كساني همچون ابوتراب جلي، ابوالقاسم حالت، گويا، فرجيان و با فاصلهاي اندك عمران صلاحي و ... راهاندازي نشريه گلآقا مهمترين اتفاق حوزه طنز پس از پيروزي انقلاب بود. مأمني كه يك دانشگاه براي جواناني چون زرويي بود. آمدورفت به گلآقا حسابي به اندوختههاي او افزود. شايد همين حشرونشر ابوالفضل زرويي آن هم در عنفوان جواني با بزرگان طنز و كساني كه خيليها آرزوي ديدنشان را داشتند، منجر به اين شد كه زرويي خيلي زود مفتخر به دريافت لقب ملانصرالدين طنز ايران شود.
اگر چه تا قبل از گلآقا آثار او در مجلاتي نظير خورجين و... به صورت پراكنده منتشر ميشد، اما اوج كار زرويي نوشتن تذكرهالمقامات در گل آقا بود كه نقيضهاي است بر تذكره الاوليا عطار نيشابوري. به نظرم تخصص اصلي استاد زرويي در نثر طنز همين نقيضه و نظيرهنويسي بود. علاوه بر تذكرهالمقامات، افسانههاي امروزي، غلاغه به خونش نرسيد و برخي ديگر از آثار ايشان نيز نقيضه است. در شعر نيز از همان اوايل آغاز به كار زرويي در گل آقا نوعي شعر نو گل آقايي متولد شد كه باز هم زرويي در اين نوع شعر طنز موفق بود. ظريفي، نبوي و....از جمله كساني بودند كه در اين زمينه
قلمفرسايي كردند.
در كل نامهاي بزرگي همچون زرويي، صلاحي، جلي، غلامرضا روحاني، احترامي و ... اتفاقي است كه شايد هر ۵۰۰ سال يكبار در طنز اتفاق بيفتد. بزرگترين خدمت زرويي به شعر طنز راهاندازي شب شعر «در حلقه رندان» بود. شب شعري كه در آن براي اولين بار برخي از طنزپردازها جرات پيدا كردند از سوژههاي تكراري و ملالآور مثل عيال، مادرزن، چالهچوله خيابان و ....فراتر بروند و به خط قرمزهايي در باورهاي عمومي و مسائل اجتماعي نزديك شوند. زرويي اولين كسي بود كه شب نثر طنز و نيز جشنواره بينالمللي طنز برگزار كرد.
يك خاطره: سال ۸۰ بود كه نخستين شب شعر طنز هرمزگان و شايد دومين شب شعر طنز كشور پس از تهران را در بندرعباس برگزار كرديم. به اتفاق دوست روزنامهنگارم مانده بوديم چه كسي را به عنوان طنزپرداز مهمان دعوت كنيم. با يكي، دو نفر از دوستان طنزپرداز تماس گرفتيم كه هر كدام به دلايلي از جمله بحث مالي راضي نشدند بيايند. تا اينكه با زندهياد زرويي تماس گرفتم. بيآن كه حرفي از هزينه و ... بزند، آمد و چه به يادماندني شد آن شب. صبح روز بعد از جزيره زيباي قشم و جاهاي ديدني و تاريخي آن ديدن كرديم. مقدمه يكي از كتابهايم را با عنوان «اين مرد مشكوك» به پيشنهاد خودشان نوشتند. مقدمهاي هر چند كوتاه اما نغز و پر مغز كه براي من افتخار بزرگي است.