• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4550 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۱۰ دي

روياهاي رنگ باخته

جواد طوسي

هر نسلي نوستالژي و خاطره‌نگاري و شمايل دلخواه خودش را در ذهن و دنياي خيال‌پرداز و روياپردازش دارد و بدا به حال دوره و نسلي كه خالي از خاطره و الگوهاي عاطفي قابل اتكا باشد. از اين منظر، اشخاصي كه حسابگرانه و با نگاه متفرعن و نوعي لوس‌بازي روشنفكرمآبانه وانمود مي‌كنند ميانه‌اي با نوستالژي ندارند، ول معطلند. رسانه در نقطه متعالي‌اش مي‌بايد به درستي با نسل‌ها عجين شود و براي طبقات مطرح جامعه خوراك مناسب تهيه كند و به خلوت و روزمرّگي آنها راه يابد و به سرگرمي‌سازي و تفنن در كنار شكل‌يابي تيپ‌ها و شخصيت‌هاي سمپاتيك و خلق قهرمان‌هاي قابل باور بها بدهد. در غير اين‌صورت، دنيا و جامعه‌اي عبوس و دلمرده خواهيم داشت كه كمترين دستاوردش حضور پررنگ آدم‌ها و نسل‌هاي افسرده حال و جدا افتاده است كه ناخواسته ابايي از ارايه تصويري دفرمه و روبات‌گونه از خود ندارند.

اگر بخواهم به كودكانه‌هاي خودم رجوع كنم، در همان دوراني كه تنها دلخوشي ما يك راديو لامپي بالاي تاقچه و تلويزيون شاوب‌لورنس صاحبخانه و پرده نقره‌اي سينما و... بساط خيمه‌شب بازي و شهر فرنگ بود، با صداي مرحوم صبحي و خانم عاطفي شيفته دنياي قصه شدم و شزم و تارزان و زورو و لورل و هاردي و چارلي چاپلين و برادران ماركس و تك‌سواران تنهاي فيلم‌هاي وسترن، حد واسط فانتزي و كمدي و قهرمان‌پردازي بودند. نمي‌دانم چرا در آن كودكي با فقر محشور شده، علاقه چنداني به كارتون نداشتم و آن ريتم و ضرباهنگ تند و تعقيق و گريز بي‌امان، مرا سر ذوق نمي‌آورد. گذشت و گذشت و بزرگ و بزرگ‌تر شديم و دنيا و تكيه‌گاه‌هاي ذهني‌مان تغيير يافت.

چند روز قبل كه يكي از بخش‌هاي بيست و دومين دوره جشنواره قصه‌گويي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان به تجليل از ايرج تهماسب به عنوان يكي از خالقان «كلاه قرمزي» و خاطره‌گويي اختصاص داشت، باورم شد كه پير شدم. حالا او و حميد جبلي و مرضيه برومند و مجموع آثارشان در قالب «كلاه قرمزي...» و «شهر موش‌ها» در اين گذر شتابان ايام، الگو و شمايل نوستالژيك «دهه شصتي‌ها» شده‌اند. عروسك و عروسك‌گرداني براي اين نسل بزرگ شده در جنگ و انفجار و اضطراب و دل‌ سپرده به اميد در دل‌ خرابي‌ها و ويراني‌ها، جاي خيمه‌شب‌بازي دوران ما را گرفت. هنوز ايرج تهماسب و دوستان و هميارانش با همه‌ بدقلقي‌هاي تلويزيون به شكل سماجت‌آميزي تلاش مي‌كنند آن الگوهاي كلاسيك دوراني سپري شده را تكثير و تيپ‌هاي جديدي در يك دنياي فانتزي خلق كنند و نگاه قصه‌پردازشان را به دوره و نسلي كه ديگر حوصله قصه‌ گوش دادن ندارند، تسري دهند. حالا اين جمع ناهمگون آنها (فاميل دور، جيگر، پسرعمه‌زا، آقاي همساده، ببعي و...) مي‌تواند نشانه‌اي كنايه‌آميز از اين روزگار ناكوك باشد كه مرز ميان آشتي و تفاهم و سوءتفاهم و عصبيت و قهر، دوستي و كدورت و... در آن ناپيداست.

مرضيه برومند در اين آيين معرفي و تجليل دوست و همكار قديمي‌اش ناصر تهماسب، با طنزي تلخ او را بداخلاق، عنق و «لايتچسبك» نام برد و در عين حال از فرصت استفاده كرد و حرف دلش را هم اين گونه زد:

«اميدوارم عدالت بهتر در كشور ما رعايت شود و مردم ما مسوولان دلسوزتري داشته باشند و مسوولان از مردم فاصله نگيرند. راستي چه تفاوتي ميان هنرمند و فرهنگساز با سياستمدار است؟ هرچقدر آن جماعت مي‌خواهند در كنار مردم و همراه و همصدا با آنها باشند، دولتمرد در كشمكش بي‌امان در بازار مكاره سياست تمايلي به اين نزديكي و همدلي ندارد. اينجاست كه فانتزي، رويا، عاشقانه‌هاي مبدل شده به نوستالژي ساليان بعد و... رنگ مي‌بازند و دنيايي زمخت و خالي از مهر و بارقه‌هاي انساني خودش را بي‌رحمانه به رخ مي‌كشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون