سارا معصومي/ مذاكرات هستهاي ميان ايران و 1+5 در دولت يازدهم وارد فاز اجرايي و سياسي عملگرايانهتري به نسبت دولتهاي نهم و دهم شد. علاوه بر تفاوت در شكل مذاكرات و اراده سياسي قوي كه از جانب ايران براي پايان دادن به بحران غيرضروري هستهاي در اين دولت شكل گرفت براي نخستينبار در تاريخ سياسي كشورمان، مذاكرهكنندگان ايران و امريكا اقدام به برگزاري ديدارهاي دوجانبه در سطوح كارشناسي، مديران سياسي و وزراي امور خارجه كردند. هرچند ديدارهاي ميان محمدجواد ظريف و جان كري و تماسهاي تلفني ميان اين دو نفر منحصرا به پرونده هستهاي ايران و مذاكرات در همين زمينه محدود ميشود اما نميتوان كتمان كرد كه اين تابوشكني در شرايطي كه به رسيدن به توافقي دو سر برد و متوازن براي دو طرف شود، ميتواند به مقدمهاي براي تنشزدايي كاملتر منتهي شود. مذاكرات هستهاي ميان ايران و 1+5 پس از 18 ماه مذاكره در دومين روز از ماه آوريل به رسيدن به سرفصلهاي مشتركي ميان ايران و شش كشور مقابل آن منتهي شد. در حال حاضر هم دو طرف به مرحله نهايي مذاكرات رسيدهاند و هرچند مسير باقيمانده پرسنگلاخ است اما با توجه به اراده سياسي موجود ميان كشورها ميتوان به حصول نتيجه نهايي تا پايان ماه ژوئن اميدوار بود. دكتر فريده فرهي، استاد روابط بينالملل دانشگاه هاوايي در گفتوگوي اختصاصي با «اعتماد» تاكيد ميكند كه در دنياي امروزي، و بالاخص در كشوري مثل ايران و امريكا، آنچه نهايتا مهم است اين است كه دو طرف بتوانند نتيجه مذاكرات و توافقي كه انجام شده را به عنوان مصالحهاي معقول، قابل دفاع و بهتر از ديگر جايگزينهاي موجود به شهروندان خود معرفي كنند. مشروح گفتوگو با وي را در زير ميخوانيد:
ايران و 1+5 پس از 18 ماه گفتوگوهاي هستهاي در دولت يازدهم و در نگاهي كلانتر 13 سال جدال هستهاي در ماه آوريل بر سر راهكارهاي مشتركي به تفاهم رسيدند. جدا از جدالهايي كه بر سر دادهها و ستاندهها در اين مذاكرات به راه افتاده، تاثير اين موفقيت در فاز نيمه نهايي مذاكرات را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
مهمترين تاثير اين توافق نيمه نهايي تاكيد جدي و دوباره بر اراده سياسي ايران و امريكا در حل مساله هستهاي است. مذاكرات بسيار پيچيده، سخت و كند چندين ماه گذشته و حتي روزهاي آخر باعث شده بود كه ناظران و تحليلگران تاحدي از امكان يك توافق جامع نااميد شده باشند. البته به خاطر سرمايهگذاري كه هر دو طرف در مذكرات كرده بودند، انتظار نوعي توافق كلي جهت پيشگيري از هم پاشيدن مذاكرات ميرفت. ولي توافق لوزان نشان داد كه دو طرف ديگر از مرحله كليات گذشته و طي چندين ماه مذاكرات نفسگير واقعا مشغول بده بستان بر پايه انعطاف قابل ملاحظه، متوازن و متقابل بودهاند. واقعا انعطافي كه دو طرف نشان دادهاند بيش از انتظار بوده و بر همين پايه هم باعث خوشبيني طرفداران توافق جامع و نگراني مخالفان شده است.
تا چه اندازه استراتژي برد – بردي كه ايران از ابتداي مذاكرات در دولت يازدهم به دنبال آن بود در سايه مذاكرات لوزان و تا به امروز در مذاكرات هستهاي محقق شده است؟
مذاكرات ديپلماتيك مثل بازي فوتبال نيست كه برد و باخت را بتوان از طريق شواهد عيني، يعني تعداد گلهاي خورده يا نخورده، تعريف كرد. در دنياي امروزي و بالاخص در كشوري مثل ايران و امريكا، آنچه نهايتا مهم است اين است كه دو طرف بتوانند نتيجه مذاكرات و توافقي كه انجام شده را به عنوان مصالحهاي معقول، قابل دفاع و بهتر از ديگر جايگزينهاي موجود به شهروندان خود معرفي كنند. مسلما كساني هستند در هر دو كشور كه اين توافق نيمه نهايي را نوعي وادادگي ميبينند. ولي از ديد من هر دو طرف در اصل هدف اعلامي خود - براي ايران تن ندادن به زورگويي امريكا و تثبيت برنامه هستهاي و براي امريكا اطمينان در صلحآميز بودن برنامه اتمي ايران - به نتايج كاملا قابل دفاعي رسيدهاند.
از ابتداي دور جديد مذاكرات هستهاي، حاشيههايي نظير كنگره امريكا، متحدان منطقهاي واشنگتن و رژيم صهيونيستي از هيچ گونه تلاشي براي تخريب روند مذاكرات فروگذار نكردهاند. به نظر شما در فرصت باقيمانده تا پايان ماه ژوئن اين حاشيهها ميتوانند بر اصل مذاكرات تاثير عملي بگذارند؟ احتمال تخريب روند اين مذاكرات در نتيجه تاثيرگذاري اين حاشيهها را تا چه اندازه ميدانيد؟
متحدين امريكا در منطقه در ايجاد نگرانيهايي كه بايد برطرف شوند و بعضا خطوطي كه بايد مراعات شوند موثر بودهاند. ولي تاكنون نتوانستهاند روند مذاكرات را تخريب كنند. من فكر ميكنم كه در فرصت باقيمانده نيز همين روال ادامه پيدا خواهد كرد.
چرا پرونده هستهاي ايران تا اين اندازه منجر به شكاف در دستگاه سياست داخلي ايالات متحده شده است؟ ما شاهد بيسابقهترين جدالهاي عيان ميان كاخ سفيد و كنگره امريكا بر سر اين پرونده هستيم.
اين شكاف هم مربوط به نگراني در مورد وزن ايران در منطقه ميشود و هم برميگردد به رقابتهاي درون امريكا. به عبارت ديگر دليل اين شكاف از يك طرف عميقتر از برنامه هستهاي ايران است و از طرفي ديگر تا حدي بيارتباط به آن! كنگره امريكا كه به تازگي مطابقت موضع خود را با موضع تندروهاي اسراييل كاملا عيان كرده است بيشك بيشتر نگران اين است كه يك توافق متوازن هستهاي اعلام پايان سياست ۳۵ساله مهار ايران خواهد بود و راه را براي موقعيت برتر ايران در منطقه باز خواهد كرد. از طرفي ديگر، شرايط داخلي امريكا بسياري از رقباي اوباما را در جهت مخالفت با هر سياست يا برنامه او سوق ميدهد، خصوصا اگر سياستي باشد كه موفقيتآميز به نظر بيايد.
تصويب طرح نظارت كنگره بر توافق هستهاي با ايران چه تاثيري بر روند مذاكرات خواهد گذاشت؟ آيا احتمال رد اين توافق از سوي كنگره در پايان مذاكرات وجود دارد؟
طرح بازبيني نظارت هستهاي ايران هنوز به تصويب تمام كنگره امريكا نرسيده است و در شرايط فعلي حتي شكل نهايي اين لايحه مشخص نيست. اگر در صحن سنا سعي در دستكاري در آنچه از كميته سياست خارجي به تصويب رسيد شود، ممكن است اين لايحه اصلا تصويب نشود يا اينكه در همين جا مورد وتوي رييسجمهور قرار گيرد. در صورت كنوني آن اين لايحه ممكن است از انعطاف مذاكرهكنندگان امريكا در قبال برداشتن تحريمها بكاهد ولي در اصل اراده در جهت توافق تاثيري نميگذارد. آنچه مهم است اين است كه حتي اگر اين لايحه تصويب شود، نمايندگان حق تغيير در مفاد توافق را ندارند و رأيشان محدود به مخالفت يا موافقت با كل توافق خواهد بود. البته ممكن است كه راي به مخالفت داده شود ولي در آن زمان بيشتر تحليلگران معتقدند كه اوباما ۳۴ راي براي تاييد وتوي خود خواهد داشت. بعيد به نظر ميرسد كه اعضاي حزب دموكرات در آن مقطع راضي شوند كه در مقابل رييسجمهور همحزب خود و يكي از مهمترين دستاوردهاي سياست خارجي او بايستند.
برخي منتقدان باراك اوباما، وي و وزير امور خارجه او را به توافق با ايران تحت هر شرايطي متهم ميكنند. تا چه اندازه اين اتهام را درست ميدانيد؟ آيا اوباما به نسبت ساير روساي جمهور امريكا در برابر ايران انعطاف بيشتري از خود نشان داده است؟ اگر بله، چرا چنين رويكردي را دنبال ميكند؟
ببينيد در اينكه اوباما مذاكره با ايران را يكي از اركان اصلي سياست خارجي خود قرار داده شكي نيست. در اينكه وزير خارجه او هم با جديت به دنبال توافقي معقول و متوازن است هم شكي نيست. ميتوان گفت كه رفتار، تواناييهاي ديپلماتيك و اراده اين دولتمردان در جهت توافق بيشباهت به رفتار، تواناييها و اراده دولتمردان كنوني ايران نيست. در عين حال فراموش نبايد كرد كه بعد از ساليان سال عدم كارايي مجادله، تهديد به جنگ، تحريم و غيره گام اول در جهت مذاكره مستقيم بين ايران و امريكا در دوران دولتهاي پيشين دو كشور برداشته شد. بيشك روند پيشين اگر ادامه پيدا ميكرد هم ناكارآمد بود و هم خطرناك.
موفقيت اوباما در مذاكرات هستهاي با ايران به برگ برندهاي براي دموكراتها در انتخابات آتي رياستجمهوري تبديل خواهد شد يا بر حجم انتقادها از سياست خارجي وي خواهد افزود؟
از ديد من اجراي موفقيتآميز و تاكيد ميكنم، بدون دردسر توافق آن را بيشتر از جدالهاي انتخابي بيرون ميكشد تا اينكه تبديل به موضوع بحث و مناقشه انتخاباتي به عنوان يك موفقيت دولت امريكا يا وادادگي آن در مقابل ايران كند. البته جمهوريخواهان توافق را مورد انتقاد قرار خواهند داد و بعضا حتي صحبت از ملغي كردن آن خواهند كرد ولي با قرار گرفتن در مقابل كار انجامشده آنها خيلي هم علاقهمند به يادآوري اين مساله كه نتوانستند جلوي اوباما را بگيرند نخواهند بود؛ به خصوص اينكه در تمام دوران مخالفت با روند مذاكرات آنها قادر به ارايه جايگزين معقولي براي سياست دنبالشده نبودهاند. از طرف ديگر، نامزد دموكراتها نيز به احتمال زياد ترجيح خواهند داد كه توجه خود را معطوف به مسائل ديگر كنند تا دفاع از سياست رييسجمهوري كه دورانش تمام شده است. البته همانطور كه در پيش گفتم اجراي بدون مناقشه و دردسر توافق در كمرنگ شدن بحث ايران در انتخابات آتي امريكا تاثير بسياري خواهد داشت.
دليل همراهي رقم قابل توجهي از دموكراتهاي كنگره با جمهوريخواهان در مخالفت يا انتقاد از توافق هستهاي با ايران چيست؟
به لحاظ تاريخي، احساسي، ارزشي و سياسي دموكراتها هميشه نزديك به اسراييل بودهاند و بالطبع همراه سياستهاي منطقهاي آن كشور؛ علاوه بر اينكه به خاطر قطع ارتباط و مراوده سياسي و اقتصادي بين ايران و امريكا مخالفت با ايران هيچ هزينه سياسي براي هيچ سياستمدار امريكايي نداشته است. اين شرايط، گرچه به كندي، در حال تغيير است اين تغيير تدريجي را ميتوان در شكاف لابي اسراييل در امريكا، حضور پررنگ طرفداران بسيار ثروتمند اسراييل در حمايت از نامزدهاي جمهوريخواه و مهمتر از همه در مخالفتهاي لايه پاييني بدنه حزب دموكرات با سياست اسراييل در مناطق اشغالي ديد.
آيا اوباما با مذاكره فشرده با ايران به دنبال تغيير سياست كلان امريكا در مقابل تهران است؟ فكر ميكنيد مذاكره ميان ايران و امريكا به مذاكرات هستهاي محدود خواهد شد؟ در چه شرايطي دو طرف گامهاي مذاكراتي متنوعتري را برخواهند داشت؟
اوباما به بيان خود به دنبال تغيير سياست ناكارآمد و تنشزاي امريكا در منطقه است. او، مانند بسياري از نخبگان امريكا، ايران را نيروي تاثيرگذار در منطقه ميبيند، البته اين تاثيرگذاري را الزاما مثبت نميبيند. در عين حال نگاه واقعگرايانهتر و عملگرا او را به اين نتيجه رسانده كه ادامه سياست فشار بر پايه تحريمهاي روزافزون براي منافع امريكا در منطقه خطرناك است. از اين لحاظ سياست پيشين مهار ايران برپايه فقط فشار را همراه با سياست تعامل جدي و بايد گفت محترمانه كرده است. مسلما حتي اگر اين تغيير را فقط يك تغيير روش بدانيم اين خود يك تغيير مهم در سياست كلان امريكايي است كه در دو دهه گذشته به خاطر سردرگمي استراتژيك روش را جايگزين سياست منسجم كرده بوده است. اينكه اين تغيير روش نهايتا باني تحول روابط كلان با كشورهاي متنوع منطقه يا نقش امريكا در منطقه خواهد شد هنوز مشخص يا عيان نيست. در عين حال اين تغيير روش و رفتار برپايه پذيرش اهميت ايران به عنوان يك قدرت منطقهاي با منافع متفاوت بيشك در آينده روابط دو كشور تاثيرگذار خواهد بود. وقتي رهبران هردو كشور مذاكرات هستهاي را به نوعي نشاندهنده اينكه به طرف مقابل ميشود اطمينان كرد اعلام كردهاند، بالطبع يك تفاهم به اين مهمي راه را براي فعل و انفعالات ديگر باز خواهد كرد. در اين ارتباط طبيعتا سياستها و رفتار طرفين نيز تعيينكننده خواهد بود.
جملههاي كليدي
توافق لوزان نشان داد كه دو طرف ديگر از مرحله كليات گذشته و طي چندين ماه مذاكرات نفسگير واقعا مشغول بده بستان بر پايه انعطاف قابل ملاحظه، متوازن و متقابل بودهاند
مذاكرات ديپلماتيك مثل بازي فوتبال نيست كه برد و باخت را بتوان از طريق شواهد عيني، يعني تعداد گلهاي خورده يا نخورده، تعريف كرد
از ديد من هر دو طرف در اصل هدف اعلامي خود - براي ايران تن ندادن به زورگويي امريكا و تثبيت برنامه هستهاي و براي امريكا اطمينان در صلحآميز بودن برنامه اتمي ايران - به نتايج كاملا قابل دفاعي رسيدهاند
كنگره امريكا كه به تازگي مطابقت موضع خود را با موضع تندروهاي اسراييل كاملا عيان كرده است بيشك بيشتر نگران اين است كه يك توافق متوازن هستهاي اعلام پايان سياست ۳۵ساله مهار ايران خواهد بود و راه را براي موقعيت برتر ايران در منطقه باز خواهد كرد
در اينكه اوباما مذاكره با ايران را يكي از اركان اصلي سياست خارجي خود قرار داده شكي نيست. در اينكه وزير خارجه او هم با جديت به دنبال توافقي معقول و متوازن است هم شكي نيست
اجراي بدون مناقشه و دردسر توافق در كمرنگ شدن بحث ايران در انتخابات آتي امريكا تاثير بسياري خواهد داشت
نگاه واقعگرايانهتر و عملگرا ، اوباما را به اين نتيجه رسانده كه ادامه سياست فشار بر پايه تحريمهاي روزافزون براي منافع امريكا در منطقه خطرناك است