درباره عامهپسند، فيلم جديد سهيل بيرقي
سرخوردگيهاي يك زن 57 ساله
سحر عصرآزاد
«عامهپسند» سومين فيلم سينمايي سهيل بيرقي پس از «من» و «عرق سرد» است كه ميتواند سهگانه او را درباره زناني كه تصميم به تغيير شرايط پيرامون خود گرفتهاند، كامل كند.
هر چند هر سه فيلم اين محور اصلي را دنبال ميكنند اما بهزعم نگارنده بسط اين موقعيت در بسترهاي مختلف با شيوههاي روايي مختلف، نتوانسته به جذابيت و بكر بودن فيلم اول نزديك شود و دو فيلم بعدي بيرقي از كاستيهايي متفاوت از هم رنج ميبرند.
«عامهپسند» روايتي است متقاطع يا به گفته بهتر درهم ريخته از زندگي زني كه در 57 سالگي تصميم ميگيرد پوسته خود را بشكافد و خلاف انتظاراتي كه از او به عنوان يك زن -مادر متاهل سابق و زن- مادر مطلقه فعلي ميرود، حركت كند.
طبعا اين حركت بازخوردها، تاوانها و شكستهايي به دنبال دارد كه نميتواند از اهميت حركت و تصميم تعيينكننده اين زن كم كند و همين وجه است كه او را فراتر از زنان روزمره تبديل به يك كاراكتر نمايشي براي حركت بر مسير درام ميكند.
اما واقعيت اين است كه در فاصله سكانس ابتدايي و انتهايي كه زن را در مطب پزشك زيبايي در حال بوتاكس زدن نشان ميدهد و دو واكنش مختلف از او را در بر دارد، آنچه بر زن گذشته دچار آشفتگي است.
فيلمساز با انتخاب روايتي متقاطع؛ از حركت زن براي آغاز زندگي جديدش در شهرضا با او همراه ميشود و در اين ميان تلاشهاي او را براي تهيه مسكن و وسايل خانه، راهاندازي يك كافيشاپ و ارتباط برقرار كردن با يك پسر جوان به عنوان شريك كاري-عاطفي ثبت ميكند.
روالي كه با سرخوردگيهاي مداوم زن از شوهر سابق و پسر غايبش تا دختر دوست سابقش در شهرضا و مردمان اين شهر همراه است و همه ميخواهند او را از اين حركت بازدارند. در واقع تنها مشوق او همان شريكش است كه در انتها نيز تنهايش ميگذارد.
نكته مهم اينجاست كه اين روايت درهم ريخته جز نسبت پيدا كردن به ذهن از هم گسيخته زني كه فقط ميخواهد پرواز كند درحالي كه بستري مناسب فراهم نكرده، چه كمكي به قصه ميكند؟ در واقع ميتوان اين از هم گسيختگي را به راحتي در تصميمهاي احساسي و واكنشي زن دنبال كرد و به همين دليل انتظار ميرفت انتخاب اين فرم روايتي كاركردي فراتر از آنچه كنش و واكنشهاي لحظهاي زن منتقل ميكند، داشته باشد.آنچه زن در فاصله بين دو سكانس آغاز و پايان تجربه كرده، سرخوردگي از شكست در مسير حركتي است كه براي تغيير در زندگياش و خلاف جهت آب رفتن، انتخاب كرده است. پس چرا حاصل آن انصراف از تزريق بوتاكس است كه ميتواند نشانهاي براي فرار از اقتضائات سن باشد؟
طبعا فيلم از حضور فاطمه معتمدآريا به عنوان برگ برنده بهگونهاي بهره برده كه كاستيهاي كاراكتر ساخته شده روي كاغذ را هم پوشش ميدهد، همانطور كه تصويري كوتاه اما متفاوت از هوتن شكيبا در نقش كاراكتري خاص ثبت ميكند كه به راحتي ميتوانست كاريكاتوري شود اما يك جايي گوشه ذهن مخاطب ثبت ميشود.
اما در مورد كاراكتر باران كوثري با انرژي و مهارتي كه از او سراغ داريم، اين پرسش به وجود ميآيد كه اين ميزان اغراق در فيزيك، پوشش، گريم و بيان، درخصوص كاراكتري فرعي كه مبهم هم باقي ميماند، چه كاركردي در درام محوري دارد؟
اگر نقش اغراق شده او در فيلمي مانند «كوچه بينام» هم جذاب و پذيرفتني هم موثر در درام بود به اين دليل بود كه از يك تضاد فرهنگي و بازخورد جامعه در رابطه بين دختران و مردان پرده برميداشت و شناسنامه آن خانواده را تكميل ميكرد. افسانه «عامهپسند» كدام يك از اين كاركردها را دارد؟