نگاهي به فيلم سينمايي «آبادان يازده 60»
تلاش براي زنده ماندن رسانه در جنگ
مصطفي محمودي
گروهي از كاركنان راديو نفت آبادان براي حفظ راديو و مخابره اخبار با هدف مقاومت مردم در برابر دشمن بعثي از تخليه شهر خودداري كرده و به مدت 40 روز تلاش ميكنند تا با فعاليت خود در راديو شهر را زنده نگه داشته و از اين طريق به دشمن خسارت روحي رواني وارد كنند. جوزف گوبلز، وزير تبليغات نازي كه زماني خبرنگار بود در مقالهاي كه در سال 1933 نوشته بود از راديو به عنوان هشتمين قدرت بزرگ در دنيا نام برده بود. كما اينكه وي از قدرت همين رسانه در جريان جنگ دوم جهاني به ويژه در حوزه عمليات رواني بهرههاي بسياري گرفته بود. حال شهري را تصور كنيد كه راديو تنها رسانه آن است و در شرايط بحران، تنها مبدا مردم براي دلگرم شدن از خبرها و اين مساله دقيقا همان چيزي است كه در روزهاي نخست جنگ تحميلي براي آبادان، مردمش و راديو آبادان اتفاق افتاد.
راديويي كه ابتدا با عنوان راديو نفت ملي مطرح بود و بعد از فتح خرمشهر با عنوان راديو آبادان فعاليت كرد. ارتش صدام، بارها از قدرت اين رسانه لطمه خورد و بارها به ساختمان راديو آبادان حمله كرد. در نهايت، در زمستان سال 1365 ساختمان و فرستنده آن را بمباران كرد و از كار انداخت، اما جنگ پير شده بود و فركانس 1160 راديو آبادان رسالت خود را انجام داده بود. راديو آبادان و ماجراي حماسه مردمي كوي ذوالفقاري يكي از بخشهاي جذاب و كمتر شنيده و ديده شده دوران دفاع مقدس است و اين بار مهرداد خوشبخت كه خود زاده آبادان است در تجربه سينمايي جديدش سراغ همين موضوع رفته و آبادان 1160 حاصل اين تلاش است كه البته در جاي خود ستودني است. جداي از موضوع و مضمون اثر ياد شده يكي از مشكلات فيلمنامه تعدد خرده روايتهايي است كه اتفاقا مابهازاي بيروني و واقعي داشته و بخشي از اين ماجرا را شكل دادهاند. داستانكها و افرادي كه در داستان اسمشان آورده ميشود، آنقدر زيادند كه در برخي بخشهاي قصه، خط اصلي به فراموشي سپرده ميشود و بيننده به شكل ناخودآگاه در ذهنش به جستوجوي نام فرد مذكور يا مسائل مربوط به آن ميپردازد و همين عامل سبب دوري حسي مخاطب با قصه ميشود. ضمن اينكه در پرداخت شخصيتهاي داستان نيز ضعفهايي وجود دارد. وقتي قرار است از مقاومت يك گروه راديويي صحبت شود، لازم است مخاطب تا حد بسيار زيادي به شخصيتهاي راديو آبادان نزديك شود، به ارتباطات آنان پي ببرد و در در يك كلام شناسنامه مشخص و كاملي از آنان در دست داشته باشد كه در فيلمنامه فعلي به هر شكل چنين مسالهاي وجود ندارد. ضمن اينكه پايانبندي اثر نيز بسيار سطحي بوده و به ملودرام بيدليلي نزديك ميشود تا به نوعي مقوله ايثار و شهادت و شجاعت و جانفشاني را براي رسيدن به هدف و زنده نگه داشتن راديو منتقل كند و اين بيدليلي دقيقا در همين نقطه رخ ميدهد، چراكه مفاهيم ياد شده پيش از اين در بخشهاي مختلف قصه به شكل مطلوبي به مخاطب منتقل شده و ديگر نياز به چنين پايانبندي كه حاوي شهادت همه قهرمانان قصه است، وجود ندارد. ساختار نيز ميتوانست خيلي بهتر باشد. يكي از مشكلاتي كه در شكل اثر وجود دارد و البته ناشي از سابقه تلويزيوني مهرداد خوشبخت است، استفاده از تصاوير مستند دوران جنگ تحميلي در خصوص حصر آبادان، فتح خرمشهر و غيره است كه اثر را از شكل سينمايي صرف تا حد يك مستند داستاني دچار تغيير ميكند و اين تغيير به احتمال قريب به يقين براي تماشاچي چالش جدي ايجاد ميكند. چالشي كه اساسا ميتوانست به وجود نيايد و فيلمساز نيز از گره زدن آرشيو مستند به فيلم پرهيز كند، به اين دليل كه تماشاچي قرار نيست با يك فيلم جنگي مواجه شود و اصلا قرار نيست جنگ و درگيري را مشاهده كند، بلكه مطلوب اينگونه بود و هست كه مخاطب و تماشاچي با اثري در حوزه سينماي مقاومت (كه البته ميتواند ملهم از جنگ باشد) مواجه شود. اكثر قريب به اتفاق تيم بازيگران نيز از هنرمنداني هستند كه پيشتر و بيشتر در آثار تلويزيوني به ايفاي نقش پرداختهاند و اين مساله ميتواند در اكران عمومي تاثيرات منفي داشته باشد. فيلم نياز به تدوين مجددي نيز دارد تا بتواند خوشريتمتر در اكران عمومي ظاهر شود و البته با همه اين تفاسير همين كه سينماي ايران اكنون اثري مطلوب و درخور از برگي از تاريخ جنگ تحميلي را در حوزه سينماي مقاومت در كارنامه خود دارد بايد شكرگزار بود.