فتحالله مجتبايي
در مراسم جايزه مجتبايي:
مساله كلمه است
غزاله صدر منوچهري| نشست هفتگي شهر كتاب روز سهشنبه پانزدهم بهمن با عنوان «مسيح جان و مسيح ايمان» با حضور دكتر فاطمه لاجوردي، دكتر محمد صبايي و دكتر فتحالله مجتبايي در مركز فرهنگي شهر كتاب برگزار شد. در اين جلسه، رساله دكتراي محمد صبايي با عنوان «مسيحشناسي در سنت مسيحي و اسلامي با تاكيد بر آراي رودُلف بولتمان و مولانا جلالالدين» به بحث گذاشته شد كه بهتازگي برگزيده نهمين دوره جايزه دكتر فتحالله مجتبايي در حوزه اديان و عرفان شده است. در ادامه گزارشي از سخنان فتحالله مجتبايي از نظر ميگذرد.
منبع قداست در هر جاي دنيا خود را به صورتي متجلي ميكند. در عالم اسلامي به صورتي، در عالم هندويي به صورتي و در عالم بودايي بهصورت ديگر؛ به بياني ديگر، منبع قداست در هر جايي برحسب شرايط تاريخي و جغرافيايي و مردمشناسي مناطق خود را به آن صورت و زبان و با آن مصالح كار نشان ميدهد. نميتوان توقع داشت كه مولانا عين آنچه را گفته باشد كه عيسي بود. اما حقيقت ذات الهي مشترك است و در همهجا در وجود ما ساري و يكجور است و تجليات آن در همهجا شبيه است، نه عين هم. آن حقيقتي كه در عيسي متجلي ميشود، همان حقيقتي است كه در ديگر انبيا متجلي ميشود. منتها برحسب شرايط زماني و مكاني ممكن است تغييرات و اشكال ديگري داشته باشد، به همين مناسبت، علمي به اسم «تطبيق و مقايسه اديان» به وجود آمد. مثل علمي كه با عنوان «تطبيق و مقايسه ادبيات» به وجود آمد. كار من هم مدتي تطبيق اديان بوده است. در ادبيات هم ميتوان ويكتور هوگو را با سعدي مقايسه كرد. براي اينكه به هر حال انسانيت كيفيتي دارد كه همزمان در آن وجوه اختلاف و وجوه اشتراك وجود دارد. در تطبيق اديان هم ميتوان عارف متألهي از قرن پنجم پيش از ميلاد را با امروز مقايسه كرد، چراكه اينها دو انسان بودند و در شرايط انسانيت قرار گرفتند و با مشكلات و مسائلي اگزيستانسيال مواجه بودند كه تقريبا همگاني و همهجايي است و هر قوم يا شخصيتي در هر جاي تاريخ و جغرافيا، جوابي براي آن دارد. اين جوابها گاهي مشابهند و گاهي باهم اختلاف دارند. پس اشكالي ندارد كه عيسايي را كه در ۱۹۰۰ سال پيش در فلسطين ظهور كرد با مولوي كه در 700 سال پيش در بلخ و بخارا و قونيه ميزيست وجوه مشترك داشته باشد، بلكه بايد هم
همينطور باشد.
مساله كلمه است. در انجيل چهارم آمده كه «نخست كلمه بود و كلمه با خدا بود و كلمه خدا بود.» پس خدا كلمه بود؛ كلمه هم كتاب است. چنانكه كتاب براي ما مسلمانها منبع الهام است، براي مسيحيان كلمه منبع الهام است. حواريون مسيح اين منبع وحي را از ذهن به زبان منتقل ميكردند. چنانكه ما از وحي بهمثابه انتقال معنا به لفظ سخن ميگوييم و از لفظ به اشاعه و گسترش. كتاب هم همين است. عيسي هم كلمه الهي است و اين لوگوس/كلمه در كلام حواريون از معنا به لفظ منتقل شد. حواريون عيسي بسيار زياد بودند، اما مشكلاتي باعث شد كه در قرن چهارم شورايي تشكيل دهند و در آن شورا چهار انجيل را انتخاب كنند. اين براي آنها همان حكم كلامالله و حديث نبوي را دارد. در حقيقت، عيسي كلمه است و كلمه خداست و اين بهصورت كلمه منتقل ميشود و به دست حواريون ميرسد و انتشار مييابد.
يكي از جنبههاي مهم تفكر ديني بولتمان برخورد او با مساله توجيه اسطورههايي است كه پيرامون زندگي و گفتههاي منسوب به او ساخته شده است و اين جرياني است كه در اواخر سده نوزدهم در اروپا پديد آمد و كساني يا بهكلي منكر حقيقت اسطوره شدند يا كوشيدند بهنوعي آنها را توجيه و با تحولات فكري مسيحيان سازگار سازند. در اين جريان، مكتبي به نام «نقد شكل» مورد بحث و بررسي قرار گرفت. بولتمان از اوايل قرن بيستم به اين مكتب پيوست و برخلاف متكلم معروف مسيحي هارناك كه در مسيحشناسي خود از كنار اسطورهها ميگذشت و به تفسير و توجيه آنها نميپرداخت، او شكل افسانهها و اساطير نقل شده در اناجيل و روايات مسيحي را موضوعي جدي تلقي ميكرد و به طرح نقد و گشودن آنها ميپرداخت. چنانكه روش كار او به «اسطورهگشايي»
معروف شد.
بولتمان اسطوره را جزو اصلي كريگما، ندا يا پيام مسيح، ميدانست و از اين عنوان مقصودش حذف يا ناديده گرفتن اسطوره نبود، بلكه كشف و سازگار كردن آن با فهم و درك زمانه بود. در نظر او، اسطوره و افسانه شرح و بيان رويدادي در گذشته نيست، بلكه بيان كيفيتي از كيفيتهاي زندگي انسان و كشف ارتباط گزارههاي اساطيري با چگونگي «بودن» در جهان است. او در نگرش به اين موضوع از تاثير فكري مارتين هايدگر بركنار و بيبهره نيست و در اينجاست كه مسيحشناسي بولتمان و نگرش او به اسطوره با روش و رويكرد عرفاي ما به قصه و افسانه و اسطوره همساز و هماهنگ ميشود. ادبيات
پر است از حكايات و تمثيلات و اسطورههايي كه معناي دروني آنها با شكستن پوسته ظاهرشان آشكار ميشود. عارف مسلمان نيز حقايق هستي و چگونگي «بودن» در جهان را در قالب قصه و افسانه تبيين ميكند و ما را چنانكه هستيم و خواستهها و نيازها و مشكلات ما را چنانكه هستند، آشكار ميسازد.