درباره كتاب «خاطرات آبلهرو» نوشته ميخاييل نعيمه
تعالي انسان در بقاي مركزيت هستي
معصومه برنجكار
كتاب «خاطرات آبلهرو» نوشته ميخاييل نعيمه كه به تازگي با ترجمه صالح بوعذار از سوي نشر حكمت كلمه منتشر شد، ما را با شروعي داستاني روبهرو ميكند و سرانجام با پاياني داستاني هم كار را تمام ميكند. در عين اينكه وقتي به نيمه داستان ميرسيم، گويي مستندي در فضاي شرقي با حال و هواي وهمآلود و خيالانگيز كه بيشباهت به حال و هواي داستانهاي سوررئاليستي نيست، ميخوانيم.
اين فضاي رازآلود و معلق كار و شخصيت آبلهرو ما را به دنياي خيال(خيالي در راستاي فلسفه هستي و انساني) ميبرد، گرچه در خيلي از نقاط كار، جنبه تاريكي از انسانها را ميبينيم كه بر پايه زمينه سرنوشت باوري راوي شكل ميگيرد، گويي سرنوشت شخصيت داستان و يا انسانها از قبل مشخص شده و به همين خاطر اين جنبه از كار تا حدودي رويكرد ناتوراليستي دارد چون ما در بعضي از قسمتهاي اين كار، قدرت كامل طبيعت را ميبينيم كه گرچه مطلق نبوده و آبلهرو سعي داشته، اراده انسان را برتري دهد نه جبر و قوانين طبيعت را.در فضاي حاكم بر كار، ما تمام جزييات رفتاري و ترسيم فضاي شرقي و فرهنگ و جو كشورهاي عرب زبان را ميبينيم، گرچه داستان در خارج از اين حيطه مكاني نقل ميشود.
كار ديگري كه ما در اين اثر ميبينيم، همصدايي واژگان است، در جايي گويي شعر ميخوانيم، گرچه كاربرد واژگان نهفته نيست و اين خصيصه متن را از زبان شاعرانه دور ميكند اما با نوعي آشكارگي شاعرانه روبهرو ميشويم كه ساختار واقعي خود را آشكار ميكند.كتاب خاطرات آبلهرو با وجود معناهاي وسيعي كه در روايت كار دارد اما كلام محور بوده و حضور نسبت به غياب برتري دارد. ما مجموعهاي از نوشتهها را داريم كه داستان را روايت ميكنند و ما را به دنياي منحصر به فرد كلمات خود ميبرد، آبلهرو اهل تامل است و بيشتر به انديشه تمايل دارد تا به عمل، چنانچه در خود و خودِ حقيقي انسان كمال يافته زندگي ميكند. او از هيچ نميرنجد و سخنانش معناي واضحي دارد گرچه گاهي گفتارش پريشان است و نه طبق انديشههاي خود بلكه از نظر والاي انساني كه به دنياي ماده بياعتناست.در نقد اين كار، شيوه بيان بيشتر از موضوع مورد توجه قرار ميگيرد كه البته اين ميتواند به علت مضامين روحي و رواني شخصيت يا راوي باشد كه با آرمانهاي انساني ادغام شده. در واقع راوي گفتمان اخلاقي خود را در بياني زيباييشناسانه توليد كرده است كه تاثير اجتماع بيمار بر تجسم ذهن و روان پيچيده آبلهرو نشان داده ميشود گرچه شيوه بيان برجستهتر از موضوع نمايان ميشود و از تاثير ذهنيات بيش از موارد ديگر سخن گفته است. البته براي رسيدن به بينشي كه خود طريقي بكر است كه شايد تنها معتقدان آن را درك ميكنند. در اين بينش فرد بايد هستي حقيقي را در جهان نمودها ببيند مثل روياهاي شبانه آبلهرو.در واقع آبلهرو در تمام طول كار نه در شهر يا اجتماع امروز و نه در فضاي واقعي بلكه در تخيل و روان خردمند خود در فضايي رازآلود زندگي ميكند كه از اين نظر كل كار يكدست است. و در آخر كار، اين راز فاش و مخاطب گويي به آسودگي خيال ميرسد، همچنان كه آبلهرو به آرامش ميرسد.
اين كتاب شرح تعالي و زندگي انسان و جهان هستي در حركتي ممتد است كه با وجود گردش روزگار از نقطهاي مركزي برخوردار است.