سيدجمال و فرجام تراژيك
رضا مختاري اصفهاني
سيدجمالالدين اسدآبادي از معدود شخصيتهايي است كه ميراثدارانش را طيفهاي گوناگون تشكيل ميدهند. همچنين ميراثش در جهان اسلام پيروان فراواني دارد، بهطوري كه در تاريخ معاصر ايران تنها شخصيتي است كه درباره مليتش مدعي دارد. سيدجمال روشنفكري بود كه خاستگاه ديني داشت، اما در مسير ديگر شدن كوشيد. در سفرهايي كه گاه به اجبار و در حكم تبعيد بود، شرق و غرب جهان اسلام را ديد. به چشم مصايب مسلمانان را نظاره كرد و از نتايج استعمار در مصر و هند آگاه شد. به بيداري ملل شرق معتقد گرديد و درنهايت به ويرانگري استبداد در سرزمين پدرياش پي برد. سيد روشنفكري بود كه تجربه ميكرد. در اين تجربهها گاه رويكردهايي متناقض داشت، بهطوري كه برخي حضورش در بعضي مجامع را دليلي براي ترديد در اهداف و افكارش گرفتهاند. اين تناقضها اما از اهميت و بزرگي كارش نكاست. سيدجمال مرد عمل و قلم بود. در نقاطي كه اقامت داشت، علاوه بر ارتباط با حاكمان، با تدريس و نوشتن كتاب و قلم زدن در روزنامهها با نخبگان خارج از حصار قصرهاي حاكمان مرتبط ميشد. به جز مقالاتش در روزنامههاي گوناگون، نشريه عروهالوثقي مهمترين يادگار او در عرصه روزنامهنگاري است. در اين ميان، سيد در زادگاهش، ايران، با مشكلات بيشتري مواجه بود. مخالفانش تنها درون دربار نبودند كه در خارج از دربار هم مخالفان بسيار داشت. چنانچه با حربه تكفير به جنگش آمدند. ناصرالدينشاه اگرچه ابتدا با خيالات او همراهي نشان داد، اما نهايت با مخالفانش همراه شد. كار به جايي رسيد كه سيدجمال به ناكامي تلاشهايش در دربار ناصري معترف شد. دربار ناصري در نظرش شورهزاري آمد كه پذيراي بذر اصلاحات نبود. به اين باور رسيد بايد بر مردمان بيشتر متمركز شود. اين فرصت اما با تكفير و اخراج از ايران از او ستانده شد. حربه تكفير چندان كارساز شد كه هنگام اخراجش از حرم عبدالعظيم حسني، برخي ماموران دولتي به دنبال نشان غيرمسلماني در او برآمدند. با تمام مصيبتي كه در سرزمين پدري بر جسم و جانش نشست تا آنجا كه هنگام اخراجش ملاحظه تن تبدارش را نكردند، از تلاش براي اصلاح و تحول در آن دست نشُست. چنانچه هنگام واگذاري امتياز توتون و تنباكو به شركت تالبوت بريتانيايي با نوشتن نامهاي به ميرزاحسن شيرازي از خطر اين امتياز براي ايرانيان نوشت. سيدجمال و ميرزاي شيرازي هر دو از شاگردان شيخمرتضي انصاري بودند. ميرزا برخلاف سيد كه پا در سفر و هجرت و تبعيد داشت، در شهر سنينشين سامرا در وضعيتي شبيه انزوا به تدريس و مرجعيت مشغول بود. هر چند ميرزا به سلطه خارجي حساس بود، اما از تاثير نامه سيدجمال نيز نبايد غافل شد. چنانچه برخي فتواي تحريم تنباكو را متاثر از نامه و فعاليت سيد ميدانند؛ فتوايي كه تمام طبقات مردمان را به شورش عليه دربار كشاند. سيدجمالالدين اسدآبادي اما وجود تجربهاي كه از دربار ناصري به دست آورده بود، بار ديگر به درباري ديگر رو آورد. دربار سلطانعبدالحميد، خليفه عثماني، مقصد نهايي سيد بود. سيدجمال با انديشه اتحاد اسلام سعي كرد آمال و اهدافش را پي بگيرد. اين بار هم بذر فكر خويش را صرف شورهزاري كرد كه فرجامش تراژيك بود. برخي آزاديخواهان ايراني در داخل و خارج ايران در اتحاد اسلام با او همراه شدند. هدف سيدجمال اما با نيت سلطان عبدالحميد در تعارض بود. خليفه عثماني در پي سلطهاي در شرق جهان اسلام بود كه عثمانيها از دوره صفوي به دنبالش بودند. سيد اما در پي بهره از امكانات حكومت عثماني براي اهداف خويش بود. اين تعارض نهايت آنان را به اختلاف كشاند. ترور ناصرالدينشاه توسط ميرزارضا كرماني كه از جور قاجاري چندي به سيد پناه برده بود، اين اختلاف را عميق كرد. سيدجمال متهم بود ميرزا را به قتل شاه ترغيب كرده است؛ اتهامي كه سيد را در معرض تحويل به ايران قرار داد. سه يارش، ميرزاآقاخان كرماني، شيخاحمد روحي و خبيرالملك، به اين اتهام تحويل دولت ايران داده شده و پاياني خونبار يافتند. سيدجمال هم در بيم سرنوشت مشابه ياران، بيمارياش (سرطان فك) كه چندي مبتلايش بود، تشديد شد. بدين ترتيب روشنفكري كه بسياري از روشنفكران و مصلحان ايراني از طيفهاي گوناگون تبار خود را به او ميرسانند، در فرجامي تراژيك از دنيا رفت.