ققنوسوار در گذر از اين روزگار
انوشه ميرمجلسي
روزهاي بسياري از اولين خبرهاي حضور كرونا در ايران گذشته است. از آن شوك اوليه خبري نيست و تقريبا همه آنهايي كه دسترسيشان به رسانهها اعم از مكتوب و غيرمكتوب برقرار است؛ خبرهاي كرونا را كموبيش خواندهاند و ديدهاند. توصيههاي بهداشتي روزهاي اول جاي خودش را به تحليلهاي عميقتري داده و برخي صاحبنظران از زواياي گوناگوني مشغول بررسي حضور اين ويروس در كشورمان هستند. جامعهشناسان، تحليلگران اقتصادي، سياستمداران و پژوهشگران علوم اجتماعي؛ هر يك به نحوي مشغول واكاوياند و مردم هم در اين برهه تشنه خواندن و شنيدن. اما بهانه اين نوشته شايد آن ويديوي كوتاهي باشد كه از دكتر هادي خانيكي، استاد دانشگاه و متخصص علوم ارتباطات منتشر شده است؛ ويديويي كه در نهايت ايجاز، به نكات عميقي اشاره ميكند. ايشان با اشاره به وضع فعلي جامعه در مقابله با كرونا ميگويند: «تنهايي و دلتنگي را ياد ميگيريم...» يا در بخش ديگر، «ديگردوستي بينظير كادر درماني...». به اين مفاهيم توجه كنيد. تنهايي، دلتنگي و ديگردوستي. اين سه هر يك ميتوانند مقدمه و بستر اصلي يك مفهوم اجتماعي باشند. مفهومي كه با تمركز بر آنها ميتوان حوزههاي مختلف ارتباطات اجتماعي را تحليل كرد. اما به گفته دكتر خانيكي اين سه مفهوم حالا در يك بستر مشترك كه همان مقابله با ويروس كروناست؛ قوت گرفته است. ياد گرفتن تنهايي و درك دلتنگي احتمالا آخرين گزينه ما براي انتخاب يك موقعيت است. همه ما به دنبال فرار از تنهايي و دور شدن از همه دلايل بروز دلتنگي هستيم و اينبار كرونا، وادارمان كرده است به تنهايي و دلتنگي. اما چرا درك اين دو مفهوم مهم است؟ بازگشت به خود، در زمانهاي كه همه راهها براي فرار از تنهايي و دلتنگي هموار است، كمي عجيب به نظر ميرسد. اما حالا بازگشت به خود، انس با تنهايي و لمس دلتنگي مقدمهاي است براي فهم بهتر روزگاري كه تجربه ميكنيم؛ روزگاري كه بسياري از رويدادها از خود ما آغاز ميشود. گاهي منشا خيريم و گاهي تسهيلگر شر. پس وقت خوبي است كه به خودمان بنگريم، در تنهايي و با دلتنگي عميق براي خودمان و همه چيزهايي كه به بودن و داشتنشان دلخوشيم.
اما مفهوم بعدي «ديگردوستي» است. مفهومي كه اصولا با ذهنيت ايرانيمان آشناست اما اينبار با همنشيني جالبي به گوش ميرسد: «ديگردوستي بينظير كادر درماني...» و اين همنشيني در زمانهاي كه تضادها و تعارضات بسياري بر سر راه يك فهم مشترك، همدلي و همصدايي مردم و كادر درماني وجود داشته است؛ يك غنيمت و يك معجزه به حساب ميآيد و ديگر مطمئن شدهايم كه كادر درماني قدرتمند تا چه حد ميتواند گرهگشا باشد.
كرونا با همه تلخي، ترس و وحشتي كه در دلهايمان ايجاد كرده، ميتواند سبب رخدادهاي خوشايندي هم باشد. علاوه بر مفاهيمي كه اشاره شد، حجم توجه مردم به اصول بهداشتي بالا رفته است، تغذيه سالم بار ديگر اولويت پيدا كرده است، كمبودها با خشونت هر چه تمامتر به چشم آمدهاند، ردپاي حكمراني نامطلوب ديگر قابل كتمان نيست و از همه مهمتر نواقص مديريتي بيش از هر زمان و بيشتر از هر بحراني كه تاكنون رخ داده مشهود شده است. اگر مسوولان، متفكرانه به همه ابعاد بينديشند، اگر مردم سهم خودشان را در مشاركت و همدلي پيدا كنند، اگر تجربيات تلخ و خسارات به جا مانده- اعم از جاني و مالي- مورد بررسي قرار بگيرد؛ آن وقت ميتوانيم ققنوسوار از اين بحران بگذريم و زخمهاي به جا مانده از اين بيماري را در همه ابعاد حاكميتي و اجتماعي ترميم كنيم. همه چيز بستگي به خودمان دارد و زاويهاي كه از دريچه آن به كرونا و حضورش مينگريم. سر آخر مرور اين شعر از شفيعيكدكني ميتواند دلنشين باشد:
شنيدي يا نه، آن آواز خونين را؟ نه آواز پر جبريل
صداي بال ققنوسان صحراهاي شبگير است
كه بالافشان مرگي ديگر، اندر آرزوي زادني ديگر
حريق دودناك افروخته در اين شب تاريك
در آن سول بهار و آن سوي پاييز
نه چندان دور
همين نزديك
بهار عشق سرخ است اين و، عقل سبز