سياستگذاري عمومي
و چالش اتاقهاي پژواك
زهرا تخشيد
بسياري از ما در گوشيهاي همراهمان عضو گروههاي مختلف گفتوگو هستيم. آيا تا به حال فكر كرديد كه مكالمات و مطالب منتشر شده در اين گروهها به چه نحو بر شكلگيري نظر شما پيرامون يك موضوع تاثيرگذار است؟ شايد تصور كنيم كه اين تاثير ناچيز است. اما پژوهشگران معتقدند انسانها بهطور گسترده تحتتاثير نظرات اطرافيان خود هستند. در سالهاي اخير با گسترش شبكههاي ارتباطي مجازي و سرعت انتشار اخبار دروغ در ابعاد گسترده، اين تاثيرپذيري جلوه ديگري پيدا كرده است.
زماني كه شخص در فضاي مجازي تنها افراد و رسانههايي كه با او هم عقيده هستند را دنبال ميكند، دايما مخاطب يك نوع تفكر قرار ميگيرد. به چنين موقعيتي اتاق پژواك
(echo chamber) رسانهاي ميگويند. بدين ترتيب كه گويي فرد دايما بازتاب صداي خود را ميشنود. در چنين فضايي افراد به ندرت با نظر مخالف مواجه ميشوند. براي مثال زماني كه در يك گروه مجازي واتسآپ يا هر برنامه گفتوگوي ديگر، اكثر اعضا داراي يك عقيده باشند، كساني كه داراي نظر مخالفند به ندرت جرات بيان آن را پيدا ميكنند. در نتيجه اكثر افراد عضو گروه با بازتاب مكرر مطالب گوناگون كه تاييد عقايد از پيش شكل گرفته آنان است بيش از گذشته بر عقايد مشابه خود اصرار ورزيده و آن را باور ميكنند.
به علاوه، برخي افراد در نتيجه عضويت در چنين گروههايي نظر خود را در رابطه با يك موضوع براساس عواقب قبول آن و نه براساس واقعيت بيروني، شكل ميدهند. به اين نوع استدلال در شكلگيري نظر فرد پيرامون يك موضوع
«منطق انگيزشي» (motivated reasoning) ميگويند. يعني استدلال فرد در رسيدن به يك نظر براساس پيشزمينه ذهني و عقيدتي شكل ميگيرد نه براساس واقعيتهاي خارجي. براي مثال ممكن است نظر افراد پيرامون بهترين سياست در راستاي مبارزه با كمآبي متفاوت باشد ولي اين نظر نميتواند پيرامون ميزان خشكي درياچه اروميه متفاوت باشد، زيرا مساله اخير داراي پاسخ حقيقي است و پژوهشگران ميتوانند ميزان خشكي درياچه را با انتشار تحقيقات موجود نشان ميدهند. اما زماني كه ما با منطق انگيزشي مطالب ارسالي در يك گروه مجازي را مطالعه كنيم بيم آن ميرود كه حتي اخبار مربوط به ميزان كمآبي درياچه را نيز باتوجه به عواقبي كه ميتواند چنين اطلاعاتي براي ما پيش رو داشته باشد، رد يا قبول كنيم. در اين صورت افراد به سمت تحريف حقيقت سوق داده ميشوند.
به چه دليل ممكن است افراد بدين نحو از منطق و استدلال گرايش پيدا كنند؟ پژوهشگران نظرات مختلفي پيرامون آن ارايه دادهاند. ممكن است افراد براساس تعصب و گرايش به تاييد شدن بدين سمت حركت كنند. براساس اين نوع تعصب كه بهطور گسترده در مطالعات روانشناسي مطرح است، انسانها به تاييد شدن علاقه دارند، بنابراين مطلبي را برميگزينند كه همسو و تاييدكننده عقيده ايشان باشد. برخي ديگر ممكن است به دليل تمايل به دوري از مسائل پيچيده، مطلبي كه خلاف واقع اما ساده است را به جاي آنچه واقعيت دارد، ترجيح دهند. اما مهمترين اين دلايل در ديدگاههاي سياسي تمايل شديد به «حفاظت از هويت» فرد است؛ هويتي كه سبب ميشود تا فرد به گروهي احساس تعلق داشته باشد. مثال ساده آن ترس از ابراز عقيدهاي متفاوت در ميان گروه فاميليست كه همه
در رابطه با موضوعي نظري مشابه دارند. در صورتي كه فرد نظري خلاف نظر ساير اقوام را مطرح كند، ممكن است براي او به معني پايان رابطه عاطفي يا حمايتي گروه باشد، بنابراين فرد ترجيح ميدهد با گروه همسو شود: يعني بدون توجه به درست يا غلط بودن نظر مطرح شده در جمع، آن را تاييد كند.
حال راه مبارزه با اين نحو از منطق انگيزشي سياسي چيست؟ يك راهكار عضويت در گروههايي است كه با ما همعقيده نيستند يا براي مثال اگر هميشه تنها در فضاي مجازي يك شبكه خبري را دنبال ميكنيم، شبكه خبري ديگري را نيز كه ديدگاهي متفاوت از مسائل روز ارايه ميدهد دنبال كنيم. اما براي موثر بودن اين روش لازم است تا اصالت حداقلي شبكه خبري يا گروه مجازي مخالف عقايد خود مطمئن باشيم. اين امر سبب ميشود تا نسبت به صحت مطالب ارسالي در يك شبكه مطمئن باشيم و در صورت ارايه تحليل متفاوت آن شبكه را به دروغگويي متهم نكنيم.
سياستمداران و حقوقدانان به چه نحو ميتوانند از اين مطالعات بهره گيرند؟ اين گروهها در راستاي جلوگيري از ايجاد منطق انگيزشي سياسي ميان شهروندان (يا به عبارت ديگر تعصب سياسي كه منجر به مخالفت يا حمايت از يك سياست بدون هيچ دليل واقعي ميشود) بايد تلاش كنند در نگارش قوانين يا در مكاتبه تصميمات خود با شهروندان از ادبيات جناحي دوري كنند. براي مثال يكي از راهكارهاي غيرجناحي كردن سياستهاي اتخاذي ارايه حقايق آماري پشت پرده آن سياستها به شهروندان است. از جمله اهداف علوم ارتباطات نيز جداسازي قالب «هويتي» يك مطلب و تبديل آن به مطلبي بيطرفانه است. اين روش سبب ميشود تا سياستهاي دولتها كه براساس دادهها و مطالعات علمي شكل گرفته است با پذيرش حداكثري عموم روبهرو شود. از اين رو استفاده از دانشمندان علوم ارتباطات و روانشناسي نيز در زمان مكاتبه يك سياست اتخاذي با شهروندان الزامي است. امروزه در علم حقوق نوين نيز حقوقدانان با به كارگيري يافتههاي اقتصاد رفتاري تلاش ميكنند تا بسياري از چنين چالشهايي را پاسخ دهند و به قانونگذاران و سياستمداران
در راستاي عملكرد موثرتر كمك كنند.