• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4611 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۷ اسفند

براي هوشنگ چالنگي و شاعري‌اش

و ما خلفِ نيما بوديم

قاسم آهنين‌جان

 

خيلي سال‌هاي پيش كتابي داشتم به نام شب‌هاي شعر خوشه، چاپ موسسه كيهان و بر جلد كتاب نام احمد شاملو بود، تمام كتاب شعر بود از كساني كه در سال 1347 در سالن شهرداري تهران شعر خوانده بودند به هفت شب.
نام‌هايي آشنا چون شاملو، اخوان ثالث، نادرپور نصرت رحماني و... دركنار اينها نام‌هايي را براي بار اول مي‌ديدم مثلاً اسماعيل جنتي‌عطايي، بهرام اردبيلي، هوشنگ چالنگي. و همين بود آشنايي من با شعر هوشنگ چالنگي، شعر چالنگي با ذوالفقار را فرود آر بر خواب اين ابريشم در من آغاز شد. شعرهايي مرا درگير مي‌كرد كه هيچ ياد و نشاني از او در ذهن نداشتم.مسافرخانه‌اي در مركز شهر مسجدسليمان بود كه گاهي در آن جمع مي‌شديم، سيروس رادمنش بود، رستم‌الله مرادي، عليمراد موري، از ت، اس، اليوت مي‌گفتيم و از هولدرلين، آرتور رمبو، فدريكو گارسيا لوركا، متوجه روز و شب نبوديم فقط شعر و شعر و موسيقي گوش مي‌كرديم.
در اين نشست‌ها دو نام تكرار مي‌شد، مجيد فروتن، هوشنگ چالنگي. و اين هر دو مسجدسليماني بودند كه به جواني به تهران كوچ كرده و ديگر كسي از آنها اطلاعي نداشت، از مجيد فروتن چند شعر در تماشا چاپ شده بود و از هوشنگ چالنگي چند شعر در دفترهاي شعر ديگر.
همين بود باقي شعرهايي روي كاغد كه معمولا به عنوان يك گنج محسوب مي‌شد و بايد خيلي مومن به شعر بودي كه اين كاغذها را امانت بگيري و تو هم بنويسي و داشته باشي، شعرهايي از هوشنگ چالنگي و مجيد فروتن. اين دو هاله‌اي از ابهام و رمز و راز داشتند در ذهن ما.
بله دو شاعر كه كتاب و شعر انبوه نداشتند اما هميشه مورد توجه و بحث‌هاي شعري ما بودند، بالاخره هوشنگ به اهواز آمد، دوستي داشتيم كه دكه روزنامه‌فروشي داشت و خانه‌اي نيمه‌ساز، جعفر پيشاهنگ اهل مشهد بود و در اهواز زندگي مي‌كرد، جعفر پيشاهنگ از اينكه هوشنگ را مي‌بيند و هوشنگ به خانه او مي‌رود هيچ اشاره‌اي نمي‌كرد و در واقع نم پس نمي‌داد هر وقت از هوشنگ و حضور او در اهواز مي‌گفتم، جعفر طفره مي‌رفت تا بالاخره روزي سرزده رفتيم و هوشنگ چالنگي را در خانه پيشاهنگ ديديم.
مردي آراسته، كم حرف و بيشتر شنونده، وقتي از شعر او و علاقه‌مان به شعرش مي‌گفتم با حيرت نگاه‌مان مي‌كرد براي من كه جوان‌تر بودم و پر جنب‌وجوش، رفتار هوشنگ، سكوتش تبديل به سلوك شده بود، چيزي كه بعدها از نيماي بزرگ آموختم و آن اينكه شاعر بايد سلوك داشته باشد.
ديدن هوشنگ چالنگي براي ما بسيار جاذبه داشت و هرگاه چند كلمه‌اي درباره شعر اگر مي‌گفت به منزله كشفي مهم براي‌مان محسوب مي‌شد تقريبا هفته‌اي يك بار هوشنگ را مي‌ديديم.
شعر مي‌نوشتم و با شوق براي هوشنگ چالنگي مي‌خواندم، گاهي مي‌گفت دفتر را بگذار اينجا، بار ديگر كه به ديدنش مي‌رفتم، دفتر را مي‌آورد كه چند سطر كوتاه در حاشيه شعري نوشته بود و اين دست‌خط‌ها چقدر ارزشمند بود براي من.
هوشنگ مجموعه‌اي از خاطرات و تجربياتي بود كه فوق‌العاده براي ما جاذبه داشت.
كم‌كم با بيژن الهي، هوشنگ آزادي‌ور و محمود شجاعي آشنا شده بودم در هر ديدار حرف هوشنگ و شعر او به ميان مي‌آمد. در اين همه سال كسي را نديدم كه ستايش نكند، شعر هوشنگ چالنگي را. به ياد دارم زماني با احمد شاملو تلفني بسيار مكالمه داشتم و شاملو چقدر با حرمت از هوشنگ چالنگي ياد مي‌كرد و مي‌گفت سلام مرا به هوشنگ برسان، يا منوچهر آتشي كه شيفته‌وار شعر هوشنگ چالنگي را از حفظ مي‌خواند و به شيدايي از هيبت شعر هوشنگ مي‌گفت. هوشنگ بسيار فروتن بود به گونه‌اي كه تن به چاپ كتاب نمي‌داد تا بيژن الهي اين كار را كرد و كتاب زنگوله تنبل چاپ شد و اين اولين كتاب هوشنگ چالنگي بود.
ديگر 3 فرزند داشت كه به كرج كوچ كرد، رفتن او تنهايي بيشتر ما بود. دوباره در شعر به دقيقه اكنون دور هم جمع شديم. در دو دفتر، دفترها بسيار مورد توجه قرار گرفتند و تاثيرگذار بودند.
رضا براهني بحث مفصلي درباره شعرهاي‌مان كرد تحت عنوان گزارش به نسل بي‌سن فردا.
در كرج بود كه 3 كتاب ديگر چاپ كرد و كتابي كه گفت‌وگويي است، مفصل و وسيع از خود از ديگران، از شخصيت رازآلود سخن گفته، از منوچهر شفياني، از محمد آستيم و بهرام اردبيلي.
هوشنگ زندگي تلخي را تجربه كرده بود، شبگردي‌ها و شايد بتوان گفت، آوار‌گي‌ها به همراه بهرام اردبيلي و... .
فريدون رهنما و يدالله رويايي بسيار علاقه به شعر او داشتند. دوراني تصميم گرفت به هند و نپال برود و رفت، قرار نگرفت، بازگشت و قرار بود، بار ديگر با بهرام اردبيلي برود كه نرفت و بهرام رفت و رفت و رفت تا سر از جزاير قناري درآورد. معلم بود و دوست داشت با بچه‌هاي كلاس اول تا چهارم كار كند تا آخر معلم ماند.
امروز كه اين سطرها را مي‌نويسم همه مرده‌اند، بيژن الهي، بهرام اردبيلي، هوشنگ آزادي‌ور، مجيد فروتن، سيروس رادمنش و از شعر ديگر فقط شاعر ديگر هوشنگ چالنگي در مقطع 80 سالگي در كرج زندگي مي‌كند و تنها بازمانده شعر ديگر است.
هنوز در او همان حيرت وجود دارد همان صداقت و هنوز دارد به ذهنش، شعري از بيدل دهلوي، هولدرلين و ماندشتايم و ما هميشه شعر هوشنگ را خوانده‌ايم از او آموخته‌ايم اگرچه سال‌هاست كه او در كرج است به ما نزديك است و ما چقدر خوشبخت بوديم كه شاعراني چون مجيد فروتن و هوشنگ چالنگي سايه داشتند بر ما.
ما خوانديم و خوانديم و نوشتيم و با نيما يوشيج انس و الفت بسيار داشتيم و امروز دريافتم كه همه ما خلف نيما بوديم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون