آيا شيوع ويروس كوويد 19 با توجه به تبعات سياسي، اجتماعي و اقتصادي آن به نقطه تغييري در روابط بينالملل تبديل خواهد شد؟ ناكارآمدي دولتها در مهار اين بحران از نقطه شروع تا تصميمگيريهاي حياتي براي پايان دادن به قرنطينه و بازگشت كسب و كار به شرايط عادي تا چه اندازه ميتواند به افزايش يا افت محبوبيت دولتمردان تبديل شود؟ دونالد ترامپ در سال انتخابات رياستجمهوري امريكا از بحران كرونا سربلند بيرون خواهد آمد يا مديريت تا اينجاي ضعيف وي به پاشنهآشيل منازعههاي انتخاباتي او با جو بايدن از جبهه دموكراتها تبديل خواهد شد؟ سينا عضدي، پژوهشگر مركز تحقيقات استراتژيك دانشگاه فلوريداي جنوبي در گفتوگو با «اعتماد» ميگويد كه اگر شرايط اقتصادي امريكا همچنان گرفتار ركود بماند، نمره اقتصاد در كارنامه چهار ساله ترامپ افت كرده و به نقطه ضعف او تبديل خواهد شد؛ نقطه ضعفي كه بايدن به خوبي از آن استفاده ميكند. عضدي در بخشهاي ديگري از اين گفتوگو استفاده ابزاري و سياسي از كرونا براي تشديد فشار بر ايران را سياست فعلي دولت ترامپ به خصوص رويكرد مدنظر مايك پمپئو وزير خارجه او ميداند. مشروح اين گفتوگو به شرح زير است.
نحوه مديريت ويروس كوويد 19 توسط دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا مورد انتقادهاي رسانهاي بسياري قرار گرفته است. همزمان برخي چهرههاي داخلي در امريكا زبان به انتقاد از ترامپ در اين فقره گشودهاند. فكر ميكنيد شيوع اين ويروس و راه و روش ترامپ براي مهار آن تا چه اندازه از اين ظرفيت برخوردار است كه انتخاب مجدد او در انتخابات 2020 را با چالش روبهرو كند؟
شيوع ويروس كرونا در امريكا به اتخاذ تدابير بهداشتي و سلامتي منتهي شد كه در نتيجه آن تمام فعاليتهاي تجاري در اين كشور براي يك بازه زماني محدود و متوقف شد. در نتيجه اين فضا ما شاهد افزايش فاحش بيكاري در اين كشور و همچنين درخواستهاي عمومي براي برخورداري از تسهيلات بيمه بيكاري هستيم. در حال حاضر وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم به اصليترين نگراني دولت دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا و طرفداران وي تبديل شده است. در حال حاضر جامعه امريكا در مواجهه با اين مساله دو شقه شده و شاهد جدالي ميان اين دو طيف هستيم: دونالد ترامپ و طرفداران وي به دنبال بازگشايي اقتصادي و بازگشت مردم به سر كار هستند اما در طرف مقابل منتقدان اين شيوه خواهان تمديد دوره قرنطينه عمومي و تعطيل بودن كشور به منظور مقابله با شيوع بيشتر كرونا هستند. دونالد ترامپ سرسختانه خواهان بازگشت شرايط به وضعيت عادي است تا در سايه اين تحول، اقتصاد امريكا از كما خارج شده و به جريان بيفتد.
اگر وضعيت اقتصادي جاري در امريكا همچنان تا ماه نوامبر سال جاري كه موعد برگزاري انتخابات است، ادامه پيدا كند كار براي دونالد ترامپ در رقابت نهايي سخت خواهد شد. تداوم اين وضعيت به معناي كارنامه اقتصادي بد براي دونالد ترامپ در پايان چهار سال نخست رياستجمهورياش است. در چنين شرايطي، جو بايدن رقيب دموكرات ترامپ در انتخابات رياستجمهوري همين كارنامه بد اقتصادي را به اسلحهاي براي مقابله با ترامپ تبديل كرده و در حقيقت از آن با عنوان نقطه ضعف رييسجمهور مستقر استفاده خواهد كرد.
در نتيجه بيم از همين فضاست كه شبكههاي محافظهكار امريكا مانند فاكسنيوز كه به تيم ترامپ نزديك هستند، تلاش ميكنند خطر اقتصادي ناشي از شيوع كرونا و ركود به وجود آمده در سايه آن را كمرنگ جلوه داده و همزمان از تمام اهرمهاي فشار براي بازگشايي اقتصادي كشور استفاده كنند. نبايد فراموش كرد كه خانهنشيني و بيكاري جمعيت قابل توجهي از طبقه شاغل در امريكا، چه ضربه مهلكي به اقتصاد اين كشور وارد كرده است.
تا پيش از شيوع ويروس كرونا دونالد ترامپ شديدا به پيشرفت شاخصهاي بورس امريكا افتخار ميكرد، اما كرونا باعث سقوط شاخصهاي بازار سهام امريكا شد. اين ناكاميها در صورت تداوم، قدرت رهبري ترامپ را در هنگامه بحران مهمي مانند كرونا زير سوال ميبرد، لذا ترامپ تلاش ميكند نشان دهد كه به خوبي اين بحران را مديريت كرده و كارنامه اقتصادي قابل دفاعي دارد اما با خبرهايي كه اخيرا منتشر شده مبني بر اينكه دولت امريكا از ماه ژانويه از شيوع ويروس كرونا خبر داشت اما دير عمل كرد، فضاي چنداني براي مانور ترامپ باقي نمانده است.
برخي تحليلگران مسائل امريكا اعتقاد دارند كه مردم اين كشور به شكل سنتي در هنگامه بحران و سختي ترجيح ميدهند راي خود را به نفع حفظ سيستم سياسي موجود به صندوق بيندازند و از تغييرات كلان در راس حاكميت اجتناب دارند. تا چه اندازه با اين تعبير با توجه به شيوع ويروس كرونا در سال انتخابات در امريكا موافق هستيد؟ فكر ميكنيد رقيب دموكرات ترامپ بتواند سوءمديريت وي را به گونهاي به تصوير بكشد كه مردم هزينههاي انتخاب چهره جديد را كمتر از تداوم رياستجمهوري ترامپ بدانند؟
بهطور كلي با اين تئوري موافق هستم كه حذف رييسجمهور مستقر در پايان دوره اول رياستجمهورياش كار مشكلي است. دليل سختي كار هم اين است كه رييسجمهور مستقر هرچند يك كانديدا در رقابت نهايي است اما با توجه به آنكه در راس قدرت در كاخ سفيد است از امكانات بيشتري برخوردار است. معمولا بايد يك رسوايي بزرگ پيرامون رييسجمهور مستقر وجود داشته باشد تا منجر به حذف او شود. من شخصا فكر ميكنم جو بايدن تمام تلاش خود را ميكند تا از كرونا و شيوه مديريتي ترامپ در مهار اين بحران به عنوان آينه عدم توانايي دونالد ترامپ استفاده كرده و نشان بدهد كه تداوم رياستجمهوري او به نفع امريكا نيست. دونالد ترامپ فعلا تلاش ميكند خود را به عنوان رييسجمهور دوره جنگ معرفي كند و به اصطلاح پا جا پاي روساي جمهور بزرگ امريكا مانند فرانكلين روزولت بگذارد تا از اين طريق دست به بزرگنمايي دستاوردها يا موفقيتها بزند. در حال حاضر سياست ترامپ اين است كه ادعا كند دولتش نه تنها از پس كنترل كرونا برآمده، بلكه اقتصاد را هم احيا كرده است.
در بحث سياست خارجي ما همچنان شاهد رفتارهاي يكجانبهگرايانه دونالد ترامپ هستيم كه آخرين نمونه آن قطع بودجه اختصاصي امريكا به سازمان بهداشت جهاني بود. هرچند كه پيش از اين هم در سه سال گذشته زنجيرهاي از مخالفتهاي ترامپ با عضويت امريكا در نهادهاي بينالمللي يا توافقنامههاي چندجانبه از جمله معاهده آب و هوايي پاريس يا برجام را شاهد بودهايم، اما يكجانبهگرايي در هنگامه يك اپيدمي جهاني تبعات ديگري براي كشور تصميمگيرنده دارد. فكر ميكنيد اين رفتار ترامپ چه تاثيري در نگاه متحدان بينالمللي امريكا به اين كشور دارد؟ آيا ميتوان انتظار داشت كه شكافي هر چند كوچك در برخي ائتلافها و اتحادها ميان مثلا امريكا با كشورهاي اروپايي ايجاد شود؟
اين شكاف هماكنون هم وجود دارد. از زمان جنگ جهاني دوم به مدت 70 سال اتحادي ميان اروپا و امريكا شكل گرفت كه قراردادهايي مانند ناتو هم به تقويت اين اتحاد منجر شد. در اين سالها تمام روساي جمهور امريكا اعم از جمهوريخواه تا دموكرات در مسير تحكيم اين اتحاد تلاش كردند. بخشي از اين همپيماني و اتحاد براي مقابله با خطر اتحاد جماهير شوروي وقت بود و بخشي از آن هم به دليل تغيير فضاي بينالمللي كه در سايه آن همكاري چندجانبه كشورهاي دموكراتيك غربي با يكديگر مزيت به حساب ميآمد. اين همكاريها هميشه در نموداري صعودي ادامه داشت تا زماني كه دونالد ترامپ به كاخ سفيد راه پيدا كرد. دونالد ترامپ مانند رييسجمهور فعلي برزيل در زمره ناسيوناليستهايي هستند كه قراردادهاي بينالمللي را به ضرر كشورشان ميدانند لذا تلاش ميكنند به حضور در اين قراردادها يا توافقنامهها پايان دهند. اين افراد اعتقاد دارند كه اين قراردادهاي بينالمللي دست و پاي كشورشان را بسته و مانع از پيشرفتشان شده است. وجود چنين نگاه و رويكردي در كاخ سفيد قطعا بر روابط امريكا با متحدانش تاثير ميگذارد. در چند هفته گذشته اخباري منتشر شد مبني بر اينكه امريكا به فروشنده محموله ماسك به يكي از كشورهاي اروپايي رقم بيشتري پيشنهاد كرده لذا هواپيماي حامل اين محموله در ميانه راه به سمت امريكا تغيير مسير داده است. اين مشكلات ميان اروپا و امريكا وجود دارد و البته با اختلاف بر سر برجام بيشتر هم شد. البته توافق هستهاي با ايران تنها سوژه اين افتراق نبود، بلكه كشورهاي اروپايي با دولت ترامپ درباره ناتو هم اختلافاتي دارند. در حال حاضر بسياري در امريكا از جمهوريخواه تا دموكرات نگران اين هستند كه اتحاد امريكا با كشورهاي اروپايي يا حتي كانادا در معرض خطر جدي قرار داشته باشد. تاكنون دولت ترامپ در عمده موارد اختلافي با اروپا كار خود را با تهديد پيش برده و به عنوان نمونه شاهد بوديم كه اروپاييها از بيم تعرفههاي امريكا بر كالاهاي صادراتي اروپا به امريكا دست به فعالسازي مكانيسم حل و فصل اختلاف در توافق هستهاي با ايران زدند.
در شرايطي كه اقتصاد داخلي با توجه به ركود ناشي از شيوع كوويد 19 در امريكا شرايط نامساعدي را تجربه خواهد كرد، احتمال دارد كه ترامپ نتواند از اين برگه براي جلب آرا استفاده كند و به ناچار در حوزه سياست خارجي به دنبال دستاوردي باشد. در چنين شرايطي فكر ميكنيد او به سمت مصالحه در پروندههايي نظير كره شمالي يا ايران برود؟
در هر صورت دونالد ترامپ دوست دارد بگويد من مساله كره شمالي يا ايران را حل كردم. قريب به دو سال پيش بود كه وي پس از ديدار با كيم جونگ اون، رهبر كره شمالي ادعا كرد تهديد كره شمالي از بين رفت و صلح برقرار شد. در آن مقطع زماني گفته شد كه كره شمالي وعده خلع سلاح هستهاي را داده است، اما در عمل نه تنها چنين اتفاقي رخ نداد، بلكه ميبينيم اين كشور دست به تست موشكهاي جديد و بيشتري هم زده است. در حال حاضر به نظر ميرسد ترامپ ديگر علاقهاي به پيگيري و تعقيب جديتر پرونده كره شمالي ندارد. ترامپ شخصا علاقه دارد كه از پرونده ايران دستاوردي براي خود جور كند، اما رابطه با ايران آنقدر پرچالش به خصوص در حوزه سياست داخلي امريكاست كه فكر ميكنم همه چيز در حد حرف است. من شكي ندارم كه ترامپ مايل است بگويد: «من اولين رييسجمهوري در امريكا هستم كه پس از 40 سال توانستم به اختلاف ميان واشنگتن و تهران پايان بدهم.» به نظر من اين امر انجام شدني نيست.
دولتهاي جورج بوش يا باراك اوباما در حين تنش با ايران در شرايط اضطراري منباب ژستهاي بشردوستانه اقدام به لغو مقطعي تحريمهاي وقت عليه ايران كردند، اما ما شاهد بوديم كه دولت ترامپ به شدت در برابر اصرارهاي بينالمللي براي چنين رخدادي مقاومت ميكند و حتي بعضا حلقه تحريم را تنگتر هم كرده است. اين سياست تا چه اندازه در تخريب وجهه اين دولت در افكار عمومي جهاني تاثيرگذار بوده است؟
تندروهاي حاضر در كابينه دونالد ترامپ مانند مايك پمپئو، وزير خارجه به «كرونا» به چشم فرصتي براي افزايش فشار بر ايران نگاه ميكنند و اميدوار هستند كه با اين ابزار بتوانند ايران را به پاي ميز مذاكره با امريكا بنشانند. همانطور كه در سوال اشاره كرديد روساي جمهور پيشين امريكا بعضا در مواقع بلاياي طبيعي دست به لغو موقت تحريمها عليه ايران زدند تا كمكهاي به اصطلاح بشردوستانه به تهران ارسال شود، اما دولت فعلي امريكا كرونا را هم ابزاري براي تشديد سياست فشار حداكثري عليه ايران ميداند.
فكر ميكنيد سياست فشار حداكثري امريكا عليه ايران تا چه زماني با اميدواري به نتيجهبخشي مدنظر تيم ترامپ ادامه پيدا كند؟ برخي شنيدههاي پشت پرده حاكي از آن است كه افرادي چون برايان هوك يا مايك پمپئو اعتقاد داشتند ايران بسيار زودتر از اين تسليم سياست فشار حداكثري اقتصادي، سياسي و حتي نظامي امريكا ميشود؟
قضيه ايران و امريكا مانند قضيه دو نفري است كه به هم خيره شدهاند و كسي كه نخستين پلك را بزند، بازي را باخته است. امريكا از يك سو تلاش ميكند با سياست فشار حداكثري بر ايران، اقتصاد ايران را به گمان خودش خرد كند تا در نتيجه تهران را به پاي ميز مذاكره بكشاند. در سوي ديگر ميدان، ايران تن به مذاكره تحت فشار نداده و صبر ميكند تا شرايط براي هرگونه مذاكرهاي بهتر شود. پيشبيني اينكه اين بنبست تا چه زماني ادامه پيدا كند، ممكن نيست اما فكر ميكنم هر دو طرف به دنبال موقعيتي باشند كه در سايه آن شرايط هر يك تا حدودي برآورده شده باشد، اما فعلا اين شرايط براي هيچ يك برقرار نيست. در حال حاضر تندروهايي مانند وزير خارجه امريكا از فرصت «كرونا» كمال استفاده را براي افزايش فشار بر ايران ميكنند. مايك پمپئو فرد ايدئولوژيكي است كه جهان را به نيروي خوب و بد تقسيمبندي كرده است. در اين تقسيمبندي امريكا نيروي خوب و دشمنان آن نيروي بد هستند. اين نيروي بد از نظر پمپئو يا بايد از بين برود يا مانند امريكا باشد. در دولتهاي پيشين امريكا اين نگاه ايدئولوژيك كمتر به چشم ميخورد به گونهاي كه چه دولتهاي دموكرات و چه جمهوريخواه در مقاطعي با دشمنان امريكا اعم از شوروي يا چين گفتوگو و مذاكره كرده بودند. پس از آن هم كشورهاي ديگري بودند كه با وجود اختلاف با امريكا با اين كشور مذاكره كردند.
فكر ميكنيد در جهان پساكرونا رابطه چين و امريكا با چالشهاي بيشتر يا فرصتهاي ناگزير همكاري روبهرو شود؟ برخي تحليلها حاكي از آن است كه چين ميتواند زودتر از امريكاي ترامپ دست به احياي اقتصادي در دوره پساكرونا زده و به نوعي جاي امريكا را در اقتصاد بينالملل پر كند.
فكر نميكنم همكاري بيشتري ميان امريكا و چين رخ بدهد. امريكا در چند سال اخير رشد چين را تهديدزا دانسته است. هم در دوره باراك اوباما و هم در سه سال گذشته از عمر دولت دونالد ترامپ، واشنگتن سياستهايي را براي محدودسازي چين اتخاذ كرده است. در زمان باراك اوباما شاهد طرح موضوع گردش به آسيا بوديم و در دوره ترامپ هم اقدامهايي مانند جنگ تجاري با چين، افزايش بودجه نظامي امريكا به ابزارهايي براي تلاش در راستاي محدود كردن چين تبديل شدند. در مقابل چين نيز رويكرد امريكا را تهديدي براي رشد اقتصادي خود در منطقه دانسته و تلاش ميكند با اقدامهاي بيشتر سياستهاي واشنگتن را خنثي كند. در چنين شرايطي چين و امريكا عملا با هم در حال رقابت هستند و اين رقابت در آينده هم ادامه پيدا خواهد كرد. در حال حاضر در برخي محافل امريكايي تئوري ايجاد ويروس كرونا در آزمايشگاههاي شهر ووهان چين هم به گوش ميرسد كه تمامي اين مسائل دورنماي همكاري دو كشور به جاي رقابت بيشتر را كمرنگ ميكند.
فكر ميكنيد كرونا و تبعات صرفا اقتصادي آن براي كشورهاي حوزه منطقه خليجفارس منجر به تغيير رويكرد فاحشي در سياست خارجي آنها بشود؟ به عنوان مثال ما شاهد استفاده امارات متحده عربي از فرصت كرونا براي چراغ سبز نشان دادن به تهران بوديم. سياستي كه تعبير به فاصله گرفتن هرچند محدود امارات از سياست فشار حداكثري امريكا و متحد سنتي آن در منطقه ما يعني عربستان سعودي شده است.
امارات، كويت و قطر سعي كردند با كمك به ايران در مسير مقابله با كرونا از سياستهاي عربستان كه خود را بزرگ كشورهاي منطقه ميداند، فاصله بگيرند. اين در حالي است كه عربستان در مسير معكوس تلاش كرد انگشت اتهام را به سمت ايران دراز كند و ايران را مقصر شيوع ويروس كرونا در منطقه بداند. بحران به وجود آمده فرصت مناسبي براي ايران و برخي كشورهاي عرب منطقه خليجفارس است تا مذاكرات و گفتوگوهايي كه مدتها قبل بايد انجام ميشد را پيش ببرند. دو طرف بايد از اين فرصت، كمال استفاده را بكنند و حتي بستر لازم براي گفتوگوهاي آتي درباره مسائل منطقهاي را فراهم كنند. اين يك واقعيت است كه در منطقه خليجفارس يا همه كشورها امنيت خواهند داشت يا هيچ يك. برقراري ثبات و امنيت در اين منطقه نيازمند همكاري همهجانبه تمام كشورهاي عضو است.
ترامپ شخصا علاقه دارد كه از پرونده ايران دستاوردي براي خود جور كند اما رابطه با ايران آنقدر پرچالش به خصوص در حوزه سياست داخلي امريكاست كه فكر ميكنم همه چيز در حد حرف است. من شكي ندارم كه ترامپ مايل است بگويد: من اولين رييسجمهوري در امريكا هستم كه پس از 40 سال توانستم به اختلاف ميان واشنگتن و تهران پايان بدهم، اما به نظر من اين امر انجام شدني نيست.
قضيه ايران و امريكا مانند قضيه دو نفري است كه به هم خيره شدهاند و كسي كه نخستين پلك را بزند، بازي را باخته است. امريكا از يك سو تلاش ميكند با سياست فشار حداكثري بر ايران، اقتصاد ايران را به گمان خودش خرد كند تا در نتيجه تهران را به پاي ميز مذاكره بكشاند. در سوي ديگر ميدان، ايران تن به مذاكره تحت فشار نداده و صبر ميكند تا شرايط براي هرگونه مذاكرهاي بهتر شود. پيشبيني اينكه اين بنبست تا چه زماني ادامه پيدا كند، ممكن نيست اما فكر ميكنم هر دو طرف به دنبال موقعيتي باشند كه در سايه آن شرايط هر يك تا حدودي برآورده شده باشد، اما فعلا اين شرايط براي هيچ يك برقرار نيست.