شايد فقط در شهر سنندج با بزرگواري به يك سرباز بيستساله غيربومي اجازه دهند اولين آزمون نمايشنامهنويسي و كارگرداني خودش را در تالار تئاتر اصلي شهر – تالار فرهنگ – به روي صحنه ببرد. سي سال از آن روزها گذشته است. روزهايي كه من فكر ميكردم به دليل نزديكي جغرافيايي آذربايجان و شهر ما خوي به شوروي آن سالها، قرابتي با چخوف دارم. مهمان نوازي سنندجيها و دو سال بعد از آن راي مثبت تلويحي– بازنويسي - اكبر رادي به نمايشنامه بعدي من در مركز هنرهاي نمايشي، سوءتفاهم نمايشنامهنويس بودن را در من تشديد كرد. خيلي طول نكشيد كه فهميدم مرحوم رادي به اغلب نمايشنامههايي كه نويسندهاش جوان بود راي بازنويسي ميداد تا تشويقشان كند.
حالا عين بچه آدم فقط تئاتر را ميخوانم و تماشا ميكنم و نقد نقاشي اگر مجال دهد گاهي نقد تئاتر و سينما هم مينويسم. البته دلم به حال تماشاگران تالار فرهنگ سنندج و مرحوم رادي ميسوزد. چه تحملي داشتهاند. خداوند مرا ببخشد و آنها را اجر دهد. كاش آزمايش خوني بود كه مشخص ميكرد ما استعداد كدام كار هنري را داريم. مثلا نمايشنامهنويسي مثبت يا كارگرداني منفي.
حالا همين لباس و آوازهاي كردي در بهشت اورامانات كافي بود كه سريال طنز «نونخ2» كه از 22 فروردين تا 4 ارديبهشت از شبكه يك سيما پخش شد، مرا به آن سالها ببرد. صبح با ديدن مزارع توتفرنگي در اورامانات شروع و عصر با شنيدن پيانوي آقايي به نام مردوخي در خانه فرهنگ تمام ميشد. گاهي هم سري به سازفروشي جناب عندليبي پدر بزرگوار جمشيدخان و آقاجليل در پاساژ فردوسي ميزدم. دفها را كه ميديدم انگار تمام جهان را در جانم مينواختند. لحظاتي كه به ديدن اجراي گروه تنبورنوازان ميشتافتم آرزو ميكردم كاش من هم ساز ميزدم تا رويش بنويسم « ساز من غمگين است دلش براي صداي تو تنگ شده است.»بدون آزمايش هم ميدانستم نوازنده نيستم. اين يادداشت اداي ديني است به اورامانات و خانه فرهنگ، به قول عمران صلاحي، همانجا كه صابون نوشتن زير پايم رفت.
بگذريم و حالا سريال نونخ2 را در پلانهاي نقد ببينيم.
پلان اول؛ طنز
شايد، طناز بودن سختترين كار در كارگرداني و نويسندگي و بازيگري باشد. كيومرث منشيزاده، شاعر، نظريهپرداز و طنزنويس فقيد معاصر كه طنزش بر قله طنز معاصر نشسته است ميگفت: «انديشيدن مشكل است و خوب انديشيدن مشكلتر و مشكلتر از آن طنز انديشيدن است. درحالي كه مشكلتر از آن بر زبان آوردن طنز و از آن مشكلتر يك چيز است و آن نوشتن طنز است.»
در گفتوگويي كه با مرحوم منشيزاده داشتم يادم رفت نظرش را در مورد ساخت فيلم طنز و بازيگري طنز بپرسم. اما طنزي دارد با اين مضمون كه «فرانسويها بانمك هستند به استثناي لويي دوفونس». دوفونس عامدانه خودش را بانمك نشان ميداد و اين عمد او را لو ميداد كه بامزه نيست. همانطور كه قتل عمدي زودتر از نوع غيرعمدياش لو ميرود.
پلان دوم؛ تلويزيون و سريال
تلويزيون قبل از نونخ هم در كنار سريالهاي كارخانهاي، سريالهاي خوب و خيلي خوب هم توليد كرده است. مثلا هزار دستان، وضعيت سفيد، آرايشگاه زيبا، ليسانسهها، ديوار به ديوار، پايتخت يك و... كه البته پايتختهاي بعدي با افزايش عددشان كيفيتشان كاهش يافت تا اينكه پايتخت شش نشان داد عوامل اين سريال با جدي گرفتن جذابيت شخصيتهاي جا افتاده سريال، هيچ چيز را جدي نگرفتهاند. وقتي لقمه كله گربهاي، غذا خوردن دولپي يا مزه پراكنيهاي سخيف مربوط به دستشويي خميرمايه طنز يك سريال شد كار آن سريال تمام است. از اين جهت ساخت پايتخت هفت امر خطيري است و سازندههايش بهتر است به خوش يمني عدد هفت اميدوار نباشند و قبل از شروع كار دوره نجات غريق ببينند.
پلان سوم؛ داستان و لوكيشن نونخ2
من به سفارش دوست و كارگردان خوبي كه داشتن آنتن تلويزيون و ماهواره را در منافات با روشنفكري و خيانت به برگمان نميداند از قسمت پنجم به تماشاگران نونخ2 پيوستم. اين سريال هم به دليل شيوع كرونا با پايان توليد اجباري مواجه شده بود. اما بعد از ديدن آخرين قسمت به نظر ميرسيد پايان اجباري سريال توفيق اجباري هم باشد. افزايش موتيفهاي متني و تصويري مربوط به زندگي تكتك شخصيتها و روزانهنگاري در قسمتهاي پاياني زنگ خطر ناداستان را به صدا در آورده بود. اگر چه ناداستان در مقايسه با داستان از اهميت هنري بالاتري برخوردار است اما براي بيننده يك شبكه سراسري خطر كسالت دارد. از مطرحترين ناداستانهاي معاصر «تنهايي پرهياهو» خودزندگينامهنويسي بهوميل هرابال نويسنده بزرگ چك است. وقتي همه جهان درگير يك پاندمي غيرقابل پيشبيني باشد موفقيت يك سريال طنز كار سختي به نظر ميرسد. در اين روزهاي بحراني مديريت ذهن درگير تماشاچي كاري آسانتر از مديريت بحران نيست. اما سعيد آقاخاني به عنوان بازيگر و كارگردان و امير وفايي نويسنده سريال توانستند تماشاگر را مجاب كنند كه اين سريال را تماشا كند و انتظاري را كه از يك سريال طنز ميرود برآورده كنند. وقتي سريالي از شبكه سراسري و عموميترين شبكه ايران در شرايط غمناك كرونا پخش ميشود انتظار اين است كه در كنار موضوعي سرگرمكننده، ذائقه و آگاهي مخاطب را هم بهبود ببخشد. داستان سريال بين اهالي روستايي كه از ترس زلزله در كنار رودخانه اردو زدهاند ميگذشت. انتخاب كمپ براي محل داستان هوشمندانه و خطير بود. كمپ محل همدلي است و بحران شيوع كچلي و اشاره به آنفلوآنزا در كمپ همدلي تماشاگر روزهاي كرونايي را با شخصيتهاي داستان بيشتر ميكرد. اما اگر دو خط متقاطع را دراماتيكتر از دو خط غيرمتقاطع بدانيم اين كمپ كوچك با تعداد زيادي بازيگر، خطوط متقاطع بازي را بيشتر كرده و يك درام تصويري ميساخت و فضاي داستان را پيچيده و مبهم ميكرد. توقف بيشتر بازيگران در اغلب صحنهها عامل كنترل اين خطر بود. خطر ديگر لوكيشن كمپ در مقايسه با لوكيشن نون خ يك بروز ميكرد. در نونخ يك از روستاهاي زيباي كردستان براي فيلمبرداري استفاده شده بود. در روانشناختي گردشگران كمپ طبيعي سكونتگاه افرادي است كه نسبت به شهرگردها درونگراترند و باورپذيري شوخطبعي اهالي بعد از روزها اقامت در سرماي كمپ از هر قسمت به قسمت ديگر كمتر ميشد. اگر بعدا فيلمي ساخته شود كه داستانش درگيري چند خانواده فراري از زلزله در يك كمپ با مرگ كرونايي باشد و نگاههاي مشكوك افراد روي همديگر در جستوجوي فرد مبتلا بچرخد، قطعا بايد به نويسنده نونخ2 حق مالكيت معنوي بپردازد.
«نونخ2» از كليشه نخ نماي روستايي ساده و شهري زرنگ آزاد است. عوامل اين سريال كاملا آگاهي دارند كه تفكيكزدايي بعد از مدرنيته سالهاست تفكيك سنتي روستا و شهر را هم زدوده است. از اين رو دانستن معني فاينانس براي يك پسربچه در عين حال كه بامزه است عجيب هم نيست. مديريت يك داستان در فضايي كه شخصيتها تقريبا از نظر هوش، آگاهي، عاطفه و موقعيت اجتماعي همگن هستند كار آساني نبود. آنها از عنصر تضاد كه در اغلب سريالهاي طنز تنها ايده و نجاتدهنده نويسنده و كارگردان است كمترين استفاده را كردهاند و شايد تعداد اندكي از شخصيتهاي سريال فقط از نظر بعضي تخلفهاي قانوني تضادهايي با هم دارند. از طرفي نكات آموزشي كه از شاخصهاي كيفي سريالها در نظر مديران صدا و سيماست در اين سريال چنان به آرامي و ناملموس تزريق ميشد كه ژست شعاري نميگرفت. مثلا تذكر معلم روستا كه «به كودكان هرگز نگوييد بزرگ شدهاند بگذاريد كودكي كنند». احتمالا آقاخاني و وفايي خودشان خوب نميدانند كه چه بندبازي ماهرانهاي را به اجرا گذاشتهاند.
پلان چهارم؛ بازيگران
بازيگران نونخ2 مثل لويي دوفونس نبودند كه عامدانه طنازي كنند. كلمنت گرينبرگ (1994-1909) كه برخي او را بزرگترين منتقد هنرهاي تجسمي ميدانند در توصيف امر والاي هنري تفاوتي ظريف بين اراده و عمد قايل بود و اثر هنري را ارادي ولي غيرعامدانه ميدانست. ميتوان اين نظر را به بازيگري طنز هم تسري داد.
اراده از درون (خودآگاه يا ناخودآگاه) تغذيه ميكند اما عامدانه بودن اثر هنري يعني هنرمند با نظر به بيرون از خودش جدا شده است و به عوامل بيروني مثل جلب نظر مخاطب يا كارگردان توجه ميكند و قصد خنداندن دارد و نتوانسته است خود درونياش را خندهدار كند. بازيگران سريال «نونخ2» نقش خنداندن را بازي نكردند آنها واقعا خندهدار بودند. آنها از خندهدار بودن نترسيدند و خنداندن ديگران را دوست داشتند. به نقش سلمان و گاوش جاناتان توجه كنيد. كاظم نوربخش در اين سريال يك طناز درست است و لحظهاي سلمان را ترك نميكند. منتظر بودم سلمان با گاوش به خاطر شيرين كه دغدغه هنري دارد در نقش مشدحسن فيلم گاو هم فرو برود. حميدرضا آذرنگ به نقش خليل اعتقاد دارد و اصطلاح خودساخته «قوچمان درآمد» را چنان تبديل به تصوير در صورتش ميكند كه بعد از دو بار شنيدن آن متوجه ميشويم مفهوم «قوچمان درآمد» به «پيرمان درآمد» نزديك است. سيروس ميمنت بازيگر خوبي است كه خوب ديده نشده است و اينبار هم در نقش كيوان كار را تمام ميكند.
صهبا شرافتي در نقش روناك فضا را از بقيه خانمها – خصوصا هديه بازوند و ندا قاسمي - ميگيرد صد البته اين به خاطر خشونت حاكم بر نقشش نيز هست. در سريالهاي طنز نقشهاي خشن در كنار نقشهاي عادي ديگر مثل بازيكن خط حمله فوتبال هستند و گلي كه همه در آن نقش داشتهاند به نام آنها تمام ميشود. بار ديگر بازيگران بومي نشان دادند همانطور كه راهنماهاي محلي مطمئنترين افراد در مناطق صعبالعبور هستند آنها هم راهنماهاي چراغ خاموش كارگردان هستند.
كاش بازيگران ايراني كيوريتور داشتند. كيوريتور به معني مراقب هنري در عالم هنرهاي تجسمي حرفهاي جا افتاده و اصطلاحي وارداتي است و ما منتظريم اين اصطلاح هم مثل كستينگ - به نظر من يعني نقشپردازي - در اروپا به بازيگري هم برسد تا بعد به خاورميانه هم صادر كنند. اين مرجعيت متكبرانه اروپا براي خاورميانه معلوم نيست تا كي بايد ادامه داشته باشد. ؟ به هر حال ساخت نون خ 3 هم كار خطرناكي است چون احتمال دارد موفقيت نونخ2 را به خطر بيندازد. كيوريتور مراقب اينگونه مخاطرههاست و ميتواند با مراقبت از متن و بازيگرهاي معرفي شده در اين سريال آنها را براي كارهاي بعدي آماده و معرفي كند. يك كيوريتور بازيگري با بررسي دورهاي – بايونويسي - بازيگرهاي باسابقهاي مثل آقاخاني و آذرنگ كه در ميانسالي بازيگري هستند ادامه راه را كه نه بلكه چراغ را براي ادامه، روشن كند. البته اگر غم نان چراغ را خاموش و راه را تاريك نكند. اين سالها آذرنگ و آقاخاني نشان دادهاند مرداني براي تمام متون هستند.
پلان آخر؛ تيتراژ پاياني
در پايان اين يادداشت خواهش ميكنم سازندههاي فيلم و سريال در انتخاب نام سريال به فكر منتقدين هم باشند تكرار نامي مثل «نونخ2» در يك يادداشت آدم را از صرافت نون خوردن با نقدنويسي مياندازد.
پايان سريال نونخ2 با ترانه «شيرين اي شيرين» با صداي سيد جلالالدين محمديان بود كه در صدايش اندوهي شيرين وجود دارد. شنيدن اين ترانه با صداي محمديان شنونده را درگير حسي ميكند كه قابل بيان نيست و اين از نشانههاي هنر والاست چرا كه به قول ساموئل بكت گاهي واژهها ظلم به حقيقت هستند. صداي محمديان از نافذترين و نابترين صداهاست همان صدايي كه آهنگ «مردان خدا» را تاكنون از تمام مردان خدا بهتر خوانده است. انتخاب اين آهنگ براي پايان سريال با صداي خردسوز محمديان و با توجه به عشق سلمان به شيرين از آن برگهاي برنده غافلگيركننده بود چرا كه آخرين پلان فيلم همين تيتراژ پاياني است. با اوضاع فعلي جهان تا ساخت «نون خ 3» – البته اميدوارم با اسمي ديگر - عشق سلمان به شيرين چهل بار در قلههاي اورامانات به چله خواهد نشست.
كاش بازيگران ايراني كيوريتور داشتند. كيوريتور به معني مراقب هنري در عالم هنرهاي تجسمي حرفهاي جا افتاده و اصطلاحي وارداتي است و ما منتظريم اين اصطلاح هم مثل كستينگ - به نظر من يعني نقشپردازي - در اروپا به بازيگري هم برسد تا بعد به خاورميانه هم صادر كنند. اين مرجعيت متكبرانه اروپا براي خاورميانه معلوم نيست تا كي بايد ادامه داشته باشد. ؟ به هر حال ساخت نون خ 3 هم كار خطرناكي است چون احتمال دارد موفقيت نونخ2 را به خطر بيندازد. كيوريتور مراقب اينگونه مخاطرههاست و ميتواند با مراقبت از متن و بازيگرهاي معرفي شده در اين سريال آنها را براي كارهاي بعدي آماده و معرفي كند.