مجالي كه كوتاه بود
پيش از موعد به پشت تريبون رفت و از توفيقي صحبت كرد كه تا اسفند ۱۳۵۰ سر خم نكرد و همواره در كنار مردم ايستاد و زماني دست از قلم كشيد كه نوشتن با فروختن قلم و هنرش برابر گذارده شده بود. انگار سالها بود اين سخنها را با خود هر روز و هر روز مرور كرده باشد و منتظر چنين فرصتي براي گفتنش بود. در همين مراسم بود كه گفت؛ هويدا چگونه او را تهديد كرد كه در صورتي ميتواند انتشار توفيق را از سر بگيرد كه مسير او را برود و بپذيرد كه بخشي از سهام توفيق را با او به اشتراك بگذارد. اگر نشريه توفيق و مشتقات فراوانش را ورق بزنيد به خوبي درمييابيد كه توفيق چگونه روزنامهنگار و كارتونيستي بود و مجله توفيق چگونه مدرسه و مكتبي بود كه تا امروز هم شاگردانش و دانشآموختگانش همچنان تاثيرگذار و ادامه بخش ايدهها و عقيده اويند. روزنامهنگار، طنزپرداز، كارتونيست و سردبيري خلاق و يكتا در ايدهپردازي و بينظير در شخصيتسازي و بينهايت رك و بيپروا در بيان و نقد و جسور و خستگيناپذير در آنچه درست ميپنداشت و به تصوير ميكشيد. هر چند در تمامي شمارگانش در سمت مردم و در نقد حاكميت قلم زد، ولي همواره نقد رفتارهاي غلط اجتماعي هم در كنار كارهايش قابل رديابي بود و با شوخطبعي خود مخاطب خود را به چالش و فكر دعوت ميكرد. در مراسم بزرگداشت حسن توفيق، فريد قاسمي افسوس خورد كه چرا اين بزرگداشت زودتر برگزار نشد كه حسين توفيق هم در قيد حيات باشد و در اين مراسم قدر ببيند و كامبيز درمبخش نيز گفت: «بزرگداشت آقاي حسن توفيق بعد از ۴۰ سال تاخير انجام شد و خيلي زودتر بايد انجام ميشد.» و امروز كه دو سال از آن بزرگداشت ميگذرد بايد گفت كه چه بجا بود آن نكوداشت و چه توفيقي بود براي آنكه حسن توفيق از توفيقات توفيق بگويد و چه خوب شد كه آن همه ذوق و شور و اشتياق در آن خانه كوچك آپارتماني و در ميان آن تخت سفيد و همواره گشوده در ميان پذيرايي، به زير ملحفه سفيد نرفت و پيرمرد فرصت پيدا كرد از آن همه سال جد و جهد و خلق و خروش قدري براي حضار سخن بگويد كه چه بسيارند در اين مملكت كه همين مجال كوتاه و محقر نيز نصيبشان نشده است. حسن توفيق از بسياري از جهات سرمايه نمادين و غيرقابل بازگشت اين سرزمين بود كه بايد بيش از اينها مجال حرف مييافت.