واژه «افغانيكشي» را كه در گوگل جستوجو كنيم، يك تصوير در بسياري از متنها تكرار شده است. تصويري كه در آن پليس يك پژوي افغانيكش را متوقف كرده. در صندوق عقب را بالا زده و ۵-۶ نفر مهاجر كيپ هم توي صندوق عقب پژو خوابيدهاند و يكيشان سرش را بلند كرده و دارد به دوربين نگاه ميكند. تصويري نمادين از ورود غيرقانوني مهاجران افغانستاني و پاكستاني از مرزهاي شرقي ايران سوار بر پژوها و سمندها و زانتياهاي ايراني و پليس ايران كه گاه ميتواند اين ماشينها را متوقف كند و البته كه گاه نميتواند.
در روز چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ حادثه دهشتناكي رخ داد. فيلمي كه از حادثه منتشر شده شباهت عجيبي به همان عكس پرتكرار واژه افغانيكشي دارد؛ جاده كمربندي مهريز- يزد. پژويي كه دارد در آتش ميسوزد. دوربين ماشين را از پشت نشان ميدهد. تو در ميان شعلههاي آتش، ميبيني كه در صندوق عقب ماشين باز است. اما اين بار مهاجر افغانستاني ديگر به دوربين نگاه نميكند. پاهايش از در صندوق عقب آويزان است و چهرهاش معلوم نيست. بدنش توي صندوق عقب است. تو ميبيني كه بدنش دارد در آتش ميسوزد.
مو به تن راست ميشود. ناخودآگاه در ذهن اين تصوير را با تصوير پرتكرار افغانيكشي كه آن مهاجر دستگير شده به دوربين زل زده بود، مقايسه ميكنيم. در ادامه فيلم چند مهاجر را كه كنار جاده از آتش جان به در بردهاند را ميبينيم. يكيشان در بيابان كنار جاده دور خودش ميگردد و پيداست كه اصلا حالش خوب نيست. يكي ديگرشان ضجه ميزند و از كسي كه دارد با موبايلش فيلم ميگيرد آب ميخواهد. بدنش سوخته است.
دهشتناك بودن حادثه واكنشهاي متفاوتي را برانگيخت. رسانهها ابتدا آن را فقط يك تصادف توصيف كردند. فردايش فرمانده انتظامي استان يزد شرح كامل ماجرا را بيان كرد: ماموران پليس يزد د هنگام كنترل محورهاي فرعي مواصلاتي به يزد و مشكوك شدن به چند خودرو حامل اتباع غيرمجاز و مواد مخدر، به آنها دستور ايست دادند. ماموران نيروي انتظامي استان يزد به وسيله علايم هشداري موفق شدند سه خودرو را متوقف كرده و تعدادي از اتباع غيرمجاز را دستگير و مقداري مواد مخدر كشف كردند. اما يكي از خودروها به فرمان ايست پليس و تيرهوايي توجهي نكرد و از سيستم دودزا و احتراق با سرعت بسيار زيادي متواري شد. اين خودرو 8 كيلومتر با لاستيك پنچر به مسير خود ادامه داد و داغ شدن رينگهاي اين خودرو بر اثر اصطكاك بالا، استفاده از سيستم احتراق و دودزا و آتش گرفتن جلوي خودرو و همچنين به دليل ناتواني راننده آن در كنترل خودرو در اين شرايط، ماشين منحرف و با گاردريل وسط جاده برخورد كرد. در اين حادثه ۳ مهاجر كشته و ۸ نفر مصدوم شدند و راننده پژو از صحنه متواري شد. كنسولگري افغانستان در شهر زاهدان بلافاصله قول پيگيري حادثه و دفاع از حقوق شهروندان افغانستاني را داد. بعضيها پليس ايران را محكوم و آن را مقايسه كردند با حادثه هريرود و ديگر حوادثي از اين دست.
دهشتناك بودن حادثه اشك را به چشمان هر صاحب وجداني ميآورد. اما دردناكتر اين است كه اين بار اول نيست. دردناكتر اين است كه اين جور حوادث در جادههاي ايران بسيار پرتكرارند. حوادثي كه گاه بر اثر تكرار واكنشي را برنميانگيزد.
آبان ماه سال ۱۳۹۸ بود كه يك خبر يك خطي در رسانههاي ايران منتشر شد: مرگ ۲۸ تبعه افغان در يك تصادف در زاهدان. در ساعت ۲ نيمهشبي در آبان سال ۱۳۹۸ در كيلومتر ۸۰ جاده سراوان به خاش دو تويوتا كه داشتند مهاجران افغانستاني را به نواحي داخلي ايران قاچاق ميكردند، تصادف كردند. عقب تويوتاها پر بود از مهاجران افغانستاني. بر اثر اين تصادف ۲۸ نفر از مهاجران افغانستاني در دم كشته و ۲۶ نفر هم مصدوم شدند كه اورژانس آنها را به بيمارستانهاي زاهدان برد. در شهريور سال ۱۳۹۸ حادثه ديگري رخ داد: يك پژو ۴۰۵ در جاده ميبد-يزد به علت سرعت بالا واژگون شد. اين پژو ۱۱ نفر مسافر داشت: مهاجران افغانستاني، كودكان مهاجر افغانستاني. اين ۱۱ نفر همگي كودك و نوجوان بودند. ۵ نفر از اين كودكان در دم جان خودشان را از دست دادند و ۶ نفر هم به شدت مصدوم شدند. نكته عجيب اين است كه در آن حادثه هم راننده پژو بلافاصله بعد از حادثه از صحنه متواري شد. حادثهاي كه در زمان خودش واكنش زيادي را برنينگيخت، اما انجمن دياران به اين حادثه پرداخت. شايد بررسي دقيقتر حادثه روز ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ به ما كمك كند كه مساله را بهتر شناسايي كنيم. توصيف كردن آن حادثه دهشتناك و اظهار تاسف و محكوم كردن شايد احساسات جريحهدار شده را كمي تسكين بدهد، اما واقعا از تكرار اين حوادث جلوگيري نميكند. نيمي از تلاش براي حل يك مساله بيان درست مساله است. شناسايي بازيگران حادثه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ احتمالا ما را در بيان مساله كمك خواهد كرد.
دقيقتر اگر نگاه كنيم حادثه آتشسوزي پژوي افغانيكش در ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، 8 بازيگر و ذينفع مستقيم دارد:
۱- شوتيها و افغانيكشها و قاچاقچيان انسان، ۲- مردم ايران، ۳- مهاجران افغانستاني، ۴- پليس ايران، ۵- مرزباني افغانستان، ۶- مرزباني ايران، ۷- سفارت ايران در افغانستان و وزارت امور خارجه ايران و ۸- سفارت افغانستان در ايران.
در ادامه ميكوشيم تا شرحي مختصر از هر يك از اين بازيگران ارايه بدهيم.
بازيگران اول: شوتيها، افغانيكشها و قاچاقچيان انسان
در ايران برخلاف بسياري از كشورهاي دنيا، خودرو يك كالاي مصرفي نيست بلكه يك كالاي سرمايهاي است. بسياري از ايرانيان سعي ميكنند با خريد خودرو، پول نقد خود را از تهديد تورم مصون نگه دارند. سعي ميكنند خودروهاي خود را در بهترين شرايط نگهداري و استفاده كنند تا در آيندهاي نزديك كمترين كاهش سرمايه را شاهد باشند. شايد تنها گروهي كه در ايران به خودرو ديد سرمايهاي نداشته باشند، شوتيها باشند: رانندگان پژوها و سمندهايي كه قاچاق شغلشان شده است. اين پژوها و سمندها در سراسر جادههاي جنوبي و شرقي و حتي غربي ايران پراكندهاند و محال است كه شما به اين نواحي سفري داشته باشيد و عبور وحشتناك آنان از جادهها را نبينيد.
اين پژوها و سمندها دستههاي مختلفي دارند. برخي فقط به قاچاق كالا ميپردازند. از مرزهاي جنوبي ايران كالاها را بارگيري ميكنند و به نواحي داخلي ايران ميآورند. درآمد حاصل از اين كار پرريسك كم هم نيست. با توجه به نرخ بالاي بيكاري در ايران براي بسياري از افراد شوتي شدن هم يك كار هيجانانگيز و هم يك درآمد خوب است.
در نواحي شرقي ايران علاوه بر كالا و سوخت، براي جابهجايي مهاجران افغانستاني هم تقاضاي بالايي وجود دارد. درآمد آن هم بسيار بيشتر است. پديدهاي كه موسوم است به افغانيكشي. در هر پژو و سمند حداقل ۱۰-۱۱ نفر به زور چپانده و با طي مسافتي چند صد كيلومتري به نواحي داخليتر ايران برده ميشوند. سود پديده افغانيكشي به اندازهاي است كه با دو بار قاچاق غيرقانوني مهاجران، سرمايه آن پژو يا سمند تامين ميشود.
انگيزههاي رانندگان اين پژوها و سمندها براي قاچاق مهاجران غيرقانوني افغانستاني به ايران چيست؟ نرخ بالاي بيكاري، نبود شغلهايي كه متناسب با اقليم نواحي شرقي ايران باشد و درآمد بالاي قاچاق.
بازيگران دوم: مردم ايران
در ماجراي آتشسوزي خودرو و سوختن مهاجران افغانستاني، مردم ايران كجاي حادثهاند؟ مقصد آن پژو كجا بوده؟ آن مهاجران قرار بوده به كجا برده شوند؟ مطمئنا يك بخش مهم كار، تقاضايي است كه براي نيروي كار مهاجر غيرقانوني افغانستاني در ايران وجود دارد. شرايط اقتصادي در ايران باعث ميشود تا بسياري از كارفرمايان بكوشند تا جاي ممكن هزينههاي توليد را كاهش دهند. يكي از بهترين مفرها استفاده از نيروي كار ارزان است. مهاجران غيرقانوني افغانستاني در ايران از حداقل حقوق حمايتي هم برخوردار نيستند. بنابراين براي كارفرمايان گزينه بسيار خوبي هستند. اين كارگران با حداقل حقوق به كار گرفته ميشوند. در برخي موارد هم اصلا حقوقي به آنها پرداخته نميشود. برخي كارفرماي ايراني اگرچه تعدادشان خيلي كم باشد به راحتي از نيروي كار غيرقانوني بهرهكشي كرده و به وقت پرداخت حقوق او را به پليس معرفي ميكند.
اما همه مردم ايران كه كارفرما نيستند. برخي كارگراني هستند كه مجبور به رقابت با مهاجران غيرقانوني ميشوند. برخي هم مردمي هستند كه در جادههاي ايران مشغول ترددند. جادههاي ايران يكي از مرگبارترين جادههاي جهان هستند. سالانه هزاران نفر كشته و صدها هزار نفر مصدوم ميشوند. عبور شوتيها و پژوها و سمندهاي قاچاقچي، يكي از عوامل ناامن بودن جادههاي شرقي ايران هستند. بنابراين يك تقاضاي بسيار بزرگ از سوي مردم ايران براي جلوگيري از قاچاق مهاجران غيرقانوني افغانستاني وجود دارد.
بازيگران سوم: مهاجران افغانستاني
شرايط كشور افغانستان روز به روز وخيمتر ميشود. دولت مركزي در اين كشور هنوز نتوانسته بر تمامي نقاط اين كشور سيطره داشته باشد. طالبان روز به روز قدرتمندتر ميشود. ناامني در اين كشور به حد فوق بحراني رسيده است. نرخ بيكاري بالاست. هيچ مسير اميدواركنندهاي هم پيش روي شهروندان افغانستان در قبال كشورشان ديده نميشود. وقتي جان در خطر است و شغلي هم نيست كه حداقل معاش روزانه تامين شود، براي افغانستانيها گزينه اول روي ميز مهاجرت خواهد بود. براي يك افغانستاني، مهاجرت جزيي از فرهنگش است. يك افغانستاني براي مهاجرت چه گزينههايي دارد؟ مطمئنا به دليل فقر و درآمد پايين، بسياري از افغانستانيها قادر به مهاجرت به كشورهاي دوردست نيستند. تنها كشور همزبان هم ايران است. دو راه پيش رويشان ميماند: مراجعه به سفارت و سفر قانوني به ايران يا سفر غيرقانوني. سفارت ايران ماههاست كه به علت كرونا از صدور ويزاي عادي خودداري ميكند. قبلا هم كه كرونا نبود، دريافت ويزاي ايران در كل حداقل هزار دلار براي يك افغانستاني هزينه برميداشت. در حالي كه سفر غيرقانوني به ايران در گرانترين حالت حدود ۶۰۰ دلار هزينه برميدارد. به نظر ميرسد انگيزههاي يك مرد جوان افغانستاني براي مهاجرت غيرقانوني به ايران بسيار بالاتر از انگيزههايش براي مهاجرت قانوني باشد.
بازيگر چهارم: پليس ايران
پليس ايران در انتهاي تصميمات سياستگذاران قرار دارد. هر گاه مجموعه سياستها (چه سياستهاي ايران، چه سياستهاي كشور افغانستان و...) منجر به وقايعي ناگوار در ايران شد، پليس است كه بايد وارد بازي شود. پليس ايران در قبال مردم ايران بايد پاسخگو باشد. بسياري از ايرانيان با ورود غيرقانوني مهاجران مشكل دارند. از پليس برخورد را مطالبه ميكنند. پليس سعي ميكند فرآيند قاچاق مهاجران را سخت و سختتر كند. پليس راه مهريز يكي از سفت و سختترين بازرسي جادههاي ايران است. جايي كه اكثر ماشينهايي كه از جادههاي جنوبي رهسپار نواحي داخلي ايران هستند، بازرسي ميشوند. اما با اين وجود قاچاقچيان و افغانيكشها باز هم دست از كار خود برنميدارند. همانگونه كه در افغانستان مهاجرت يك فرهنگ است در بين قاچاقچيان و افغانيكشهاي ايراني هم فرار از پليس يك فرهنگ است. در صفحات اينستاگرامي شوتيهاي ايراني اگر جستوجو كنيد، فيلمهاي بسياري را از فرارهاي رانندگان شوتي از دست پليس ميبينيد. فيلمهايي كه در آن فرار از پليس يك ارزش به شمار ميرود و ستايش ميشود. گويي در چنين حالتي كه اقدامات هشداردهنده و محدودكننده پليس به نتيجه نميرسد، تنها راهكاري كه باقي ميماند، برخورد قهري است: دنبال كردن شوتيها و تيراندازي به آنها؛ اقدامي كه شايد در كوتاهمدت اثرگذار باشد، اما به نظر ميرسد در درازمدت اثري بر مبارزه با شوتيها و پديده قاچاق مهاجران غيرقانوني نداشته است. اقدامي كه منجر به حادثه دردناك ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ ميشود.
بازيگر پنجم: مرزباني افغانستان
مرزهاي ايران و افغانستان حاصل بازي بزرگ انگليس و روسيه در آسيا هستند. مرزهايي كه به صورت طبيعي ايجاد نشدهاند. مردمان ايران و افغانستان قرنها خود را جدا از هم نديدند. در اسناد تاريخي ميبينيم كه پس از مرگ احمدشاه ابدالي تا چند سال ايران و افغانستان باز به هم پيوسته بودهاند و دوباره در نتيجه اصرارهاي قدرتها جداسازي مرزها به صورت جدي پي گرفته شده است. اين مرزها هميشه براي عبور و مرور اتباع مرزنشين محل چالش بودهاند. مرزبانيهاي ايران و افغانستاني وظيفه مراقبت از مرزها و كنترل رفت و آمدها را در چند دهه اخير به عهده گرفتهاند. نكتهاي كه وجود دارد، اين است كه بين عملكرد مرزبانيها و ميزان قدرت حكومت مركزي در اين دو كشور رابطه همبستگي وجود دارد. هر گاه حكومت مركزي در ايران ضعيف بوده، مرزبانيهاي ايران هم ضعيف عمل كردهاند و در مورد افغانستان هم به همين ترتيب. در ساليان اخير بهرغم تمام پيشرفتهايي كه جامعه افغانستان داشته، حكومت مركزي در اين كشور هيچگاه نتوانسته به يك تسلط صد درصدي بر تمامي اراضي كشور افغانستان برسد. با توجه به رابطه همبستگي توصيف شده، مرزباني افغانستان هم در ساليان اخير بر ورود و خروج افراد كنترل چنداني نداشته است. پر رفت و آمد بودن اين مرزها به گونهاي است كه بدون همكاري طرفين كنترل ورود و خروجها ناممكن است. بدين ترتيب مرزباني ايران نتوانسته در مقابل عوامل جذب مهاجران غيرقانوني افغانستاني در ايران و عوامل تصميم به مهاجرت افغانستانيها به صورت غيرقانوني (ناامن بودن افغانستان، بيكاري بالا و غيرممكن يا گران بودن راههاي مهاجرت قانوني) ايستادگي كند.
بازيگر ششم: مرزباني ايران
در روزگار پيش از كرونا انتقادي كه همواره به سفارت افغانستان ميشد، سختگيري در صدور ويزاي ايران براي اتباع افغانستاني بود. انتقادي كه عموما با اين پاسخ وزارت امور خارجه مواجه ميشد كه ما ميخواهيم مهاجرتها به ايران را كنترل كنيم. نميخواهيم تمام افغانستان به ايران مهاجرت كنند. ايران گنجايش اين مهاجران را ندارد. پس بايد ورود آنها را كنترل كنيم. مشكل سفارت ايران در افغانستان اين است كه كنترل كردن را فقط تا حد تعداد ويزاي صادر شده و تعداد سفرهاي قانوني به ايران دنبال كرده و از آثار سختگيريهاي خود بر حجم مهاجرتهاي غيرقانوني چشمپوشي ميكند.
سالهاست كه سياست سفارت ايران در افغانستان سختگيري در صدور ويزاي ايران است. اهالي سفارت ايران در افغانستان بر اين باورند كه اتباع افغانستاني همگي به دنبال اين هستند كه با دريافت ويزا به ايران مهاجرت كنند و براي هميشه ساكن ايران شوند. اين نگراني سفارتخانههاي تمامي كشورها در قبال شهروندان برخي كشورهاست. اما نكته مهم اين است كه رابطه سفارت ايران با شهروندان افغانستاني مثل رابطه سفارت سوئد با شهروندان افغانستاني نيست. براي شهروندان افغانستاني سوئد دور است اما ايران كاملا در دسترس است. سفارت ايران در افغانستان به خود ميبالد كه مشتريان اين سفارتخانه بيشتر از تمام سفارتخانه كشورهاي تراز اول جهان (امريكا، آلمان، انگليس و...) است. شايد افغانستان تنها كشوري باشد كه در آن ويزاي ايران از ويزاي امريكا ارزشمندتر باشد. اما اين فرصتي است كه عملا براي كشور ايران تبديل به يك تهديد شده است!
در دوران پس از كرونا هم سفارت ايران، رويه پيشين خود را با شدت بيشتري ادامه داده است.
بازيگر هفتم: سفارت ايران در افغانستان و وزارت امور خارجه ايران
چندي است كه سفارت افغانستان به حوادث مرگبار براي مهاجران غيرقانوني در ايران واكنش نشان ميدهد و در رسانهها قول پيگيري ماجرا را ميدهد. در ساليان گذشته ما شاهد چنين پيگيريها و واكنشهايي از سوي سفارت افغانستان نبوديم. اين اتفاق ميمون و مباركي است به شرط اينكه سفارت افغانستان در مورد مهاجران قانوني حاضر در ايران هم چنين پيگيريهايي را داشته باشد. يكي از مسائل مهم در مورد مهاجران در ايران اين است كه بنا بر عوامل گوناگون، عملا مهاجران قانوني و غيرقانوني تفاوت چنداني در زيست روزمرهشان ندارند. در ايران شما چه مهاجر قانوني باشيد و چه مهاجر غيرقانوني از داشتن عابربانك و خدمات الكترونيك بانكي محروميد. در ايران به سابقه حضور مهاجر اصلا نگاه نميشود و مهاجر قانوني پس از چند سال اگر در تمديد مدارك خود دچار مشكل شود همان رفتاري را با او دارند كه با مهاجر تازهوارد دارند و... .
بازيگر هشتم: سفارت افغانستان در ايران
در حادثه سوختن مهاجران افغانستاني در پژوي افغانيكش بسياري انگشت اتهام را به سوي پليس ايران نشانه گرفتند. با توجه به بازيگران متفاوت و گوناگوني كه در اين حادثه نقش دارند به نظرم پليس در آخرين حلقه زنجيره اتهام قرار ميگيرد. عوامل تشويق به مهاجرتهاي غيرقانوني فقط در افغانستان نيستند بلكه در ايران هم نيروهاي زيادي باعث افزايش مهاجرتهاي غيرقانوني ميشود. نيروهايي كه برخوردهاي قهري و تيراندازي و آتش زدن نميتوانند جلوي اعمال فشارشان را بگيرند.
تنها افغانستان آباد با مردماني توانمند است كه ميتواند پديده قاچاق مهاجران غيرقانوني افغانستاني را كاهش دهد. راهحلي كه سالها پيش بايد پيگيري ميشد. آن سالها كه ايران تحصيل مهاجران را در ايران ممنوع كرده بود و مدارس خودگردان را پلمب ميكرد بايد به اين فكر ميكرد كه صرف بازگشت مهاجران افغانستاني به كشور خودشان موجب از بين رفتن مشكلات نميشود. طي ساليان گذشته ايران بايد به اين فكر ميكرد كه صرف سختگيري براي صدور ويزاي ايران نميتواند مانع از مشكلات شود. در روزگار كنوني هم راه مبارزه با قاچاق مهاجران برخوردهاي قهري نيست. راه مبارزه، پذيرفتن جريانهاي مهاجرتي بين ايران و افغانستان است. جريانهايي كه تا وقتي به صورت رسمي پذيرفته نشوند براي همگان خسران و زيان به بار خواهند آورد.
شايد بررسي دقيقتر حادثه روز ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ به ما كمك كند كه مساله را بهتر شناسايي كنيم. توصيف كردن آن حادثه دهشتناك و اظهار تاسف و محكوم كردن شايد احساسات جريحهدار شده را كمي تسكين بدهد اما واقعا از تكرار اين حوادث جلوگيري نميكند. نيمي از تلاش براي حل يك مساله بيان درست مساله است. شناسايي بازيگران حادثه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹ احتمالا ما را در بيان مساله كمك خواهد كرد.