تبريز هيمنه استبداد محمدعليشاهي را درهم شكست
رضا مختاري اصفهاني
گلولههاي توپ قزاقان روس كه بر ديوارهاي مجلس نشست و صحن خانه ملت لگدكوب چكمههاي سربازان لياخوف شد، كمتر كسي را اميد بازگشت مشروطه بود. روزنامهنگاران و خطيبان جسور به تيغ انتقام مستبدين باغشاه گرفتار آمدند و فقيهان مشروطهخواه رنج تبعيد به جان خريدند. توصيف ناظران از تهران شهر ارواح را تصوير ميكند. لوطيان تهران پيش از برچيدن مجلس به سوگ مهدي گاوكش، مهمترين لوطي حامي مشروطه نشسته بودند. برخي از آنان هم به اردوگاه استبداد پيوستند. مردمان هم در بهت و حيرت از شدت سركوب بودند. مشروطه كلمه منحوسه شده و چماق تكفير بر سر حاميان آن فرود ميآمد. گروهي از مشروطهخواهان در عثماني و اروپا به انتظار آينده در بيم و اميد بودند. همگان كار مشروطه را تمامشده ميدانستند. در اين ميان تبريز در ميانه نااميديها سر بر آورد. ستارخان، لوطي محله اميرخيز تبريز، بيرقهاي سفيدي را كه به نشانه تسليم بر سردر خانهها برافراشته شده بود، سرنگون ساخت. تبريز بار ديگر كابوس محمدعليشاه شد. او بارها سرسختي اهالي آذربايجان را آزموده بود. تبريزيان هم با شاه قاجار از همان دوره ولايتعهدي خاطره خوشي نداشتند. محافل منورالفكري تبريز در مقابله با او قرار داشتند. تبريزيان از همان زمان دريافته بودند تيغ استبداد محمدعليميرزا در برابر مقاومت كند است. محمدعليميرزا هم وقتي بر تخت سلطنت تكيه زد، سعي كرد حساب آذربايجان را از ديگر نقاط ايران جدا سازد. از همين رو نمايندگان اين ايالت را به نشستهاي دربار دعوت نميكرد. نمايندگان آذربايجان اما در داخل و خارج از مجلس برايش دردسر ميساختند. تبريزيان هم در برابر تصميماتش عليه مجلس به اعتراض برميخاستند. هرچند اين كشاكش با به توپ بستن مجلس براي مدتي به نفع محمدعليشاه پايان يافت، اما فرجام كار نبود. مقاومت تبريز استبداد او را به خاطرهاي كوتاه تبديل كرد و به نام «استبداد صغير» متصف شد. حمايت فقيهان شيعه در نجف مشروطهخواهان تبريزي را در كارشان دلگرم ساخت. با اين همه، تلاش آنان با موانع چندي همراه بود. يكي، نيرويي كه براي سركوب تبريز گسيل شده بود، فرماندهي چون عبدالمجيدميرزا عينالدوله داشت. عينالدوله خود سوابقي با تبريزيان داشت و سختكوشي آنان را پيش از اين محك زده بود. ديگري، اهالي برخي از محلات تبريز بودند كه به هواداري از دربار برخاستند. هرچند محلات تبريز در رقابت بودند، اما رنج بيالتيام ستارخان زماني بود كه برخي رفقاي لوطياش در نبرد با هموطنان مشروطهخواهشان كشته ميشدند. مانع سختتر اما روسها و هوادارانشان بودند. در حالي كه تبريز هيمنه استبداد محمدعليشاهي را درهم شكست، نظاميان روس به بهانه حفظ امنيت اتباعشان به شهر وارد شدند. تبريز كه مشعل مشروطه را روشن نگاه داشت و آن را به ايران بازگرداند، خود دچار مصيبت اشغال شد. خروج ستارخان و باقرخان كه با فشار روسها انجام شد، شهر را بيپناه گذاشت. تبريزيها تاوان مقاومتشان را به سختي پرداختند. توپ و چكمه قزاقان روس اين بار به تبريز رسيد.