ادامه از صفحه اول
ثبات يا كاهش نرخ ارز؟
هزينههاي توليد از دو طريق از نرخ ارز تاثير ميگيرند؛ اول، تحتتاثير قرار دادن مستقيم قيمت نهايي محصولات است. اما دوم، هزينه تمامشده مواد اوليه و ساير متغيرهايي است كه در توليد يك كالا يا ارايه يك خدمت موثر هستند. در واقع نرخ ارز يا همان نرخ تبديل ريال به ارزهاي خارجي، در صورت افزايش از دو طريق كانال مستقيم و غيرمستقيم بر قيمت كالا و خدمات اثراتي ميگذارد. اما مورد ديگري كه بارها در رسانهها مطرح شده كه البته تغييرات به مراتب بيشتري بر اقتصاد ميگذارد، ايجاد و گسترش فضاي عدم اطمينان و رواني بر آحاد جامعه است كه در صورت تداوم، اقتصاد را شديدتر تحتتاثير قرار ميدهد. اين فضاي عدم اطمينان بر بنگاهها به صورت نامشخص بودن آينده تجلي پيدا ميكند؛ بدين صورت كه نميدانند در آينده چه ميزان هزينه دارند تا براي آن برنامهريزي كنند. گسترش و تشديد نااطميناني ميتواند تاثيرات به مراتب مخربتري از افزايش هزينههاي توليد، بر توليدكننده و حتي مصرفكننده داشته باشد. چه بايد كرد؟ نرخ ارز بايد حتي به قيمت نرخهاي بالاتر، باثبات باشد و در يك محدوده نوساني باقي بماند. اگر نرخ ارز بالا باشد ولي ثبات داشته باشد، باعث ميشود بنگاهها با تمركز بيشتري به فعاليتهاي توليدي و اقتصادي خود بپردازند. مردم نيز با آرامش بيشتري به نيازهاي خود توجه ميكنند و بهرهوري لازم را براي بهتر انجام دادن كارها، كسب ميكنند. اما چون اين ثبات تاكنون احساس نشده و فضاي رواني بر اقتصاد كشور سايه افكنده، هزينههاي تمام شده كالا و خدمات را افزايش داده است. وظيفه سياستگذار در اين مسير مهم است. اگر سياستگذار يا دولت در صدد تغيير وضعيت فعلي اقتصاد و ايجاد آرامش در بازار است، بايد افقي قابل دستيابي براي فعالان اقتصادي و هر شخصي كه نوسانات ارز، بر زندگياش به صورت مستقيم تاثير ميگذارد، ترسيم كند. مهم است فعال اقتصادي بداند كه نرخ ارز يك مقدار ثابتي منها يا به علاوه 10 تا 20 درصد باشد. هر چه غير از ثبات در بازار ارز، مديريت كردن فعاليتهاي توليدي و خدماتي همچنين مديريت كردن فضاي رواني مردم را مشكل خواهد كرد.
هنرمندان تكرار نشدني
از قرن چهارم با فردوسي شروع ميشود كه شناسنامه ما را تدوين ميكند و ميرسد به مولانا كه اوج عرفان سرزمين ماست. اين شاعران در اين دوران پرورش پيدا ميكنند. در عصر حاضر هم شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و نيما را داريم البته كه شاعران و هنرمندان خوب زيادي بعد از آنها بودهاند اما هيچوقت كسي نميتواند جايگزيني براي اخوان ثالث يا شاملو باشد.
آقايان محمدعلي كشاورز، عزتالله انتظامي، علي نصيريان، داوود رشيدي و جمشيد مشايخي هم محصول دوران خاص هستند، همانطور كه مولانا و حافظ و شاملو تكرارشدني نيستند اين بزرگان بازيگر هم تكرار نميشوند. معتقدم اين آقايان از بازيگران خوششانسي بودند كه توانستند با علي حاتمي كار كنند. با تمام توانايي كه در تكتك آنها سراغ دارم اما معتقدم علي حاتمي و داريوش مهرجويي باعث بروز و ظهور آنها شدند. براي اينكه علي حاتمي عاشق كار كردن با آدمهاي اصيل بود. كشاورز و نصيريان و انتظامي و رشيدي و مشايخي هم اصيل بودند. به نظرم سخت ميتوان جايگزيني براي آنها پيدا كرد و من چندان اميدوار نيستم البته كه جهان خالي از حجت نيست. با آقاي كشاورز سعادت همكاري زيادي نداشتم در يك سريال شيخ مفيد به كارگرداني فريبرز صالح و فيلم جستوجوگر ساخته آقاي محمد متوسلاني با ايشان همبازي بودم. معتقدم آقاي كشاورز هنرمند بزرگ و مهرباني بود كه از خانواده خوبي بيرون آمد و بسيار روي كارش تمركز داشت. با او در روابطم بسيار راحت بودم و خيلي دوستش داشتم. او از زمان جواني در اصفهان قبل از اينكه به تهران بيايد خاك صحنه تئاتر خورده بود و روحيه هنرمندانهاي داشت، كشاورز بيشتر از شصت سال براي هنر اين مملكت زحمت كشيد. روحش شاد باشد و براي آقاي نصيريان عمري دراز آرزو دارم.
نقد، گفتوگو، تحمل و باقي ماجرا
نبايد از تخريبش چيزي فروگذار كرد. آنچه در اين ميان مهجور و مغفول ميماند، محتواي آن سخن و چارچوب آن انديشه است كه فداي دعواي حيدرينعمتي ميشود. سنت گفتوگو و مدارا سالهاست در جامعه ما حتي در فضاهاي فكري و آكادميك و علمي مظلوم مانده و فراموش شده و اين واقعه شوم به ويژه در خصوص آثار افرادي كه تلاشهاي فكريشان دربردارنده نتايجي ويژه است، مخربتر است. هرگاه كلامي و نكتهاي از اين افراد صادر شده بلافاصله صفبنديها و جبههگيريها را در رسانه و كف دانشگاه و تالار آغاز كردهايم و چماقداران را براي بر هم زدن مراسم گسيل داشتهايم كه نكند صدايي به جايي برسد. حال آنكه اگر از برخي از اين جوانان نوخاسته كه گريبان چاك كرده و خشمگين براي برهم زدن سخنرانيها و همايشها ميآيند، بپرسي كه موضوع چيست و كجاي كار ايراد دارد، نميدانند. ميگويند فلسفه مادر علوم است و خود، از گفتوگو آغاز ميشود. به گمانم ما چون به گفتوگو و به ويژه گوش دادن چندان ميلي نداريم به فلسفه هم روي خوشي نشان نداده و نميدهيم. اما امروز كه نه تنها جامعه ما بلكه كل جهان در حال گذار است و در اين گذار با مسائل پيچيده و جديدي روبهرو ميشود كه براي بسياري از آنها نيز پاسخ درخوري ندارد نياز بيشتري به فلسفيدن و انديشهورزي داريم. بيشتر از گفتن به شنيدن و يادگيري، آداب هر دو محتاجيم كه نيازمند تحمل و تساهل است و در اين ميان بايد حضور و فكر و كلام كساني را كه خلاف آمد عادت سخن ميگويند، سوالات دشوار ميپرسند و براي اين سوالات، پاسخهاي دردناك نيز دارند بيشتر مغتنم بدانيم.