تاملي بر بازيگران سنتي و مدرن در سينماي ايران / بخش چهارم و پاياني
از سنتگرايي معطوف به تحول تا تنوعطلبي تجربهگرا
ابوالفضل نجيب
اين سوال همچنان ميتواند قابل تامل باشد كه ترجيح يك حاجي محتكر قبر و در عين حال حيز و زنباره و دروغگو و زن آزار هم از حيث نوعيت رابطه با همسر و هم در ارتباط و تعامل با جنسيت زن در خارج از خانه به حاجي سنتي كه ازدواج مجدد عروس خود و پس از مرگ فرزندش را تاب نميآورد و بيوه ماندن او را به يك رابطه سالم و اخلاقي و شرعي و عرفي و قانوني برنميتابد، ريشه در چه مولفهها و اعتقادات شخصي و اهميت آن در انتخاب كاراكتر سينمايي دارد. شايد اين نمونه بتواند نقش جهان ذهني و باورهاي فردي و اعتقادي بازيگران سنتي را در انتخاب نقش يادآور شود. آيا ميشود اين ميزان وسواس در رابطه با بازخوردهاي اجتماعي را دلالتي همسويانه بر اين تقسيمبندي تلقي كرد؟ و آيا همين وسواس به درجات بيشتر در انتخاب روال كلي يك بازيگر براي انتخاب نقش تاكيدي بيشتري بر درستي اين تقسيمبندي نيست؟ در حالي كه اين وسواس و گزينهگرايي يك امر بيروني و هيچ ارتباطي با اعتبار قائم به ذات هنر بازيگري ندارد. آيا جز اين است كه دلايل اين رويكرد گزينهگرايي را بايد در نگاه سنتي و مدرن بازيگر به جامعه و بالمال تاثير آن بر خود واقعي جستوجو كرد. آيا ميشود برخي رگههاي نگاه تملكگرايانه به زن را در اين كشمكش دروني و به ظاهر ناپيدا رديابي كرد؟
بازيگري كه تن به هر نقشي نميدهد يا براي بازي در نقش شخصيتهاي خاصي اظهار تمايل ميكند و يا به تعبير ديگر بازي در پارهاي نقشها براي او به يك آرزو تبديل ميشود به درجاتي ميتواند در اين تقسيمبندي به بازيگر سنتي تعبير شود. حتي ميتوان نقش روانشناختي فردي را در اين گزينهگرايي دخيل و مورد بازخواني قرار داد. ميتوان اين رويكرد را به فرديت پيش برنده يا بازدارنده تقسيمبندي كرد، فرديتي كه فارغ از بازدارندگي و پيش برندگي اما به هر حال وجهي روانشناسانه و ثابت در فرديت هر كس دارد و در اين مقوله نيز ميتواند وجهي از شخصيت واقعي بازيگر را نمايندگي ميكند. آنچه اين تلقي و اهميت آن را در نگاه ارجمند عينيتر ميكند، مرور كاراكترهاي ارجمند در سينما و سريالهاي تلويزيوني است. كاراكترهايي كه او را مدام تكرار ميكند.
در اين تقسيمبندي البته پارهاي نقشهاي تاريخي مثل جاده ابريشم، كشتي آنجليكا، ناخدا خورشيد و امام علي و... فاكتور گرفته شده. هر چند همين نمونهها نيز در واقعيت امر در برگيرنده همان صفات مورد اشاره و مولفههاي آشنا باشد. در جاده ابريشم ارجمند در نقش يك ملوان تمامي اين خصوصيات را نمايندگي ميكند. در همين فيلم اما كيانيان در نقش مكمل و با موقعيت مشابه همان بازيگر مدرني است كه بسياري اصول و مرزهاي متعارف را پشت سر ميگذارد.
مولفههاي مشترك نقشهاي ارجمند را ميتوان در تعلقات مذهبي، اخلاقمداري سنتي، پايبندي به خانواده و ارزشهاي زيست بومي، تعصبهاي ناموسي و در نهايت اخلاقيات پهلواني و شبه لمپني كه در نهايت به فرجام تحول يافته و فعليت كاراكتر مطلوب و آرماني مستحيل ميشود، خلاصه كرد. آدم برفي نمونهايترين از لات و لمپنهاي سنتي متحول شده محسوب ميشود. همچنان كه در اعتراض همان لمپن- پرولتاريا در نهايت مردن را بر پذيرش مولفههاي نظم مدرن ترجيح ميدهد. ازدواج به سبك ايراني ظاهرا قرار است شمايل متفاوتي از او به نمايش بگذارد. اما اين تفاوت كه قرار است در نگاه سياستزده و متوهمانه حاجي، بارقههايي از تنوع همراه داشته باشد در نهايت به اصل خود كه همانا ملكمطيعي در نمونههاي قبل از انقلاب است، رجعت ميكند. اين وجه ظاهرا دوگانه را ارجمند در سريالهاي تلويزيوني راز پنهان، سرزمين خاكستري، روزهاي زندگي، يه تكه زمين، قابهاي خالي، ناز و نياز و در نهايت ستايش به شكلي بسيار نازل و سطحي و اغراق شده در بازي و محتوا نمايندگي ميكند.
هر چند در اين ليست و در مقايسه برخي نقشها در كارنامه ارجمند بتوان به گونهاي آنها را خنثي تعبير كرد. نقشهايي كه علاوه بر زيگزاگهاي مقطعي و ناگزير اما از نظر او نميتوانسته چندان در تعارض با بنيادهاي اعتقادي و اجتماعي او قرار بگيرد. در نقطه مقابل اين رويكرد ميتوان نگاه مدرن، تجربهگرا و بيهول و هراس كيانيان را در ارايه تنوعگرايي يادآور شد. از دكتر ولنگار و خوشگذران و خداناباور خانه روي آب، تا نويسنده شوخ شنگ معترض در دلم ميخواد، تا وكيل رند و فرصتطلب در چتري براي دو نفر و مامور امنيتي در آژانس شيشهاي، تا شخصيت بدوي افغاني عاشق در روبان قرمز، بازاري رند يك حبه قند، دكتر اخلاقگرا و احساسي كيميا، كلاهبردار مدرن نوظهور در باركد، تا جيب بر خياباني در تك سكانس سلطان، تا مذهبي سنتي قدمگاه، تا تاجر سگكشي، كلاهبردار فرودست در نيش زنبور، تا تجربههاي جنگي مثل سايههاي هجوم، تا شبهعاشقانههايي مثل فرش باد، درد مشترك، تا تيپهاي شبهكمدي در هميشه پاي يك زن در ميان است و... طيف وسيعي را تشكيل ميدهد كه ميل به تنوعطلبي و تجربهگرايي را نشان ميدهد.
از منظر تنوعطلبي حتي بازي كيانيان در نقش مدرس و سكانس درخشان و طولاني سخنراني او در مجلس را ميتوان به نوعي خودآزمايي و تجربهگرايي براي سنجش قابليتهاي متنوع و گسترده و توانمنديهاي فردي و نه چيزي فراتر تعبير كرد. كمااينكه در انتخابهاي ارجمند حتي يك نمونه محض همين خودآزمايي يافت نميشود. در خاتمه اين بحث مختصر و ناتمام يادآوري اين نكته را ضروري ميبينم كه تاكيد بر اين تقسيمبندي به معني اصرار بر درستي و نادرستي و نه به منزله قضاوت و داوري و ترجيح يكي بر ديگري نيست. اهميت موضوع از دو نوع نگاه به مقوله بازيگري و تاثير آن در انتخاب نقش و شخصيت حاصل از اين دو نگرش در ارايه و نمايش ابعاد و عمق و دامنه و در پيچيدگيهاي ذاتي اين هنر حائز اهميت است. از جهاتي ميتوان ميزان توفيق يا ايستايي و درجا زدن آنها را به درجاتي در اين مهم يادآوري كرد كه آنها مدام در حال تكرار خود واقعي در عالم مجازي هستند و چه بسا توضيحات حاصله را بتوان مديون همين نهادينگي و به تعبيري كپي برابر اصل تلقي كردن كاراكتر واقعي و مجازي دانست.