ادامه از صفحه اول
سهرابِ رنج و ملال
در نقطه مقابل، سهراب شهيد ثالث در خارج از جامعه شهري و بدون قصهگويي و حادثهپردازي و تعليق و درشتنمايي فاجعه و تراژدي، با خيرهشدن به انسانهاي تبعيدي و به اسارت كشيدهشدهاش و نمايش زندگي سرد و يكنواخت و بيفروغشان، نسبت به اين استحاله فرهنگي و دگرديسي بيريشه سياسي/ اقتصادي واكنش نشان ميدهد. در واقع، ميتوان گفت كه شهيد ثالث با ارايه فرمي بكر و خلاقانه در همان دو فيلم اولش، سبك و زبان و دنياي مستقل خودش را پيدا ميكند كه نشانههاي بعدي و تكرارشوندهاش را در «در غربت»، «وقت بلوغ»، «خاطرات يك عاشق»، «نظم»، «اتوپيا» و «درخت بيد» ميبينيم.
در استثنايي بودن او همين بس كه عناصر تكراري و دنياي يكنواخت آدمهايش (در دل روزمرّگي) يادآور سينماي روبر برسون و ياسوجيرو اوزوست، آنارشيزم پنهانش - به نوعي- تعلق خاطرش به لوييس بونوئل را نشان ميدهد و در امتداد واقعگرايي منحصر به فردش كه گاه به ناتوراليسم نزديك ميشود، نگاهي روانكاوانه را نيز تلويحا دستور كار قرار ميدهد. فيلم «اتوپيا» (۱۹۸۳) از اين جهات يك نمونه مثالزدني و گوهري تابناك در كارنامه سينمايياش است. به همه اينها اضافه كنيد، دغدغههاي اگزيستانسياليستي و رگههايي از طنز تلخ كه ريشه در علاقه وافرش به آنتوان چخوف دارد و... بيش از همه نگاه موتيفگونه «ديستوپيا»يي (نقطه مقابلِ اتوپيا) در آثارش و حتي زندگي خصوصي و هنري و مهاجرتهاي مداوم و آن مرگ تلخ و اندوهبارش. سهراب همواره در طول زندگي و عمر كوتاهش، خودِ خودش بود.
نقش جوايز ادبي
اين رسانه شدن چه سودمنديهايي دارد؟ رسانهها امكان مشاركت اجتماعي را بالا ميبرند و امكان تعاملي دوسويه ميان مخاطبان و اهالي قلم ايجاد ميشود، بسياري از مشكلات فرهنگي به واسطه رسانهها حل ميشود، امكان دسترسي بهتري به ذخاير فكري فراهم ميشود و بسياري ديگر از تغييراتي كه نياز جامعه است به واسطه رسانههاي مستقل امكانپذير ميشود و چه بسا اگر ادبيات و فرهنگ يك جامعه بتواند به يك رسانه تبديل شود، قوام هر جامعهاي كه به زيرساختهاي فرهنگياش برميگردد دوچندان شود. يكي از مهمترين موانعي كه در طول اين ساليان باعث رخوت ادبي و فروپاشي جوايز خصوصي شده است، گريز گفتمان مسلط از شنيدن تنوعها و تفاوتها بوده و هست و به همين دليل جوايز ادبي خصوصي چنداني در ايران نتوانستهاند، دوام بياورند و اين را ميتوان به عنوان زنگ خطري براي يك فرهنگ ديرپاي با ادبياتي غني تلقي كرد.
سرمايهگذاري چينيها
در صورتي كه اين اقدام ميتواند اذهان عمومي را تخريب كند. حضور چين در اقتصاد كشور ميتواند بسترساز سرمايهگذاريهاي خارجي بيشتر كشورهايي باشد كه علاقهمند به حضور در ايران هستند. هر چند براي پيشبيني در خصوص سرمايهگذاري زود است چرا كه اين تفاهمنامه همچنان در مرحله پيشنويس است. برخي معتقدند با حضور چين در ايران، موجبات حضور ساير كشورهاي آسيايي مانند كره جنوبي و ژاپن نيز فراهم ميشود. در پاسخ بايد گفت كه به نظر نميرسد اينگونه شود چرا كه اين دو كشور تابع سياستهاي امريكا هستند و هر قراردادي را با نظر سياستمداران امريكايي ميبندند و از آنجايي كه چين نيازي به كسب اجازه ندارد، ميتواند به راحتي با ايران همكاري كند. بنابراين بايد از اين فرصت استفاده كرد و در عين حال از گمانه زني نادرست نيز پرهيز داشت.