عمليات مرغ مگسخوار
مرتضي ميرحسيني
هيتلر در مسير تسلط كامل بر آلمان نه فقط احزاب و جريانهاي رقيب را حذف و سركوب كرد، كه شماري از اعضاي حزب نازي را هم كشت و كنار زد. چون ميپنداشت در آنها اين ظرفيت هست كه در آينده به دشمنانش تبديل شوند و در جبهه مقابل او قرار بگيرند.
آن زمان حزب نازي حدود 4 ميليون عضو ثبت شده داشت و هيتلر نگران بود كه برخي از چهرههاي اصلي و شاخص حزب، در رهبري اين جمعيت بزرگ رقيب او باشند. البته شعارهاي انقلابي ميداد، اما به واقع يك ضدانقلاب تمامعيار بود و سوسياليسم را به اندازه دموكراسي و مسيحيت خطرناك و مانع تحقق اهداف خود ميديد. ميترسيد عدهاي از سران و اعضاي حزب، شعارهاي سوسياليستي را بيشتر از آنچه براي پيشبرد كارها لازم است، جدي بگيرند و در سركوب جنبشهاي كارگري و انحلال اتحاديهها، چشم و گوش بسته دنبالهروي حزب حاكم نباشند.
به قول سرژ برستاين در كتاب تاريخ اروپا: «هيتلر با اينكه در اداي سخنان مردمفريبانه با هدف جلب تودهها يد طولايي داشت، اساسا به راست راديكال و ناسيوناليسم افراطي تعلق داشت.» چون خودش براي كارگران و كل جامعه حق اعتراض قائل نبود، نميپذيرفت كه ديگران فكر ديگري در سر داشته باشند و حق اعتراض را به رسميت بشناسند.
نميخواست زماني كه كشور را براي «كارهاي بزرگ» - به عبارت دقيقتر جنگ - آماده ميكند، مدام شاهد اعتراض و اعتصاب باشد. خلاصه اينكه اعتقاد داشت از جامعه فقط بايد يك صدا بلند شود و آن صدا هم انعكاس صداي حزب حاكم (يا در واقع خودش) باشد. در آغاز، وجدانهاي بيدار جامعه را سركوب كرده بود اما چون تصميم به برچيدن همه نشانهها و بقاياي دموكراسي داشت چارهاي نميديد جز اينكه وجدانهاي نيمهبيدار را هم، ولو به زور خفه كند.
شرايط آرماني او براي اداره كشور اين بود كه اگر روزي قدرت را در انحصار خود گرفت كسي مخالفش نباشد؛ اگر تصميم به كشتار عده زيادي داشت كسي معترض نشود؛ اگر آلمان را در جنگي پرهزينه درگير كرد كسي مخالفخواني نكند؛ اگر مردم را به دو دسته «وفادار به حزب» و «خائن به كشور» تقسيم كرد، كسي اين دستهبندي جعلي را زير سوال نبرد؛ اگر در تبليغات رسمي مشكلات قديمي و جديد را به گردن دشمني موهوم و ساختگي انداخت، كسي اين پروپاگاندا را به نقد نكشد و اگر دستور داد كه فرد يا عدهاي را بيجرم و محاكمه زنداني يا اعدام كنند كسي به قانون براي جلوگيري از اين ظلمها استناد نكند. كودتاي درونحزبي هيتلر كه سال 1934 در چنين روزي آغاز و به دست دو سازمان اساس و گشتاپو اجرا شد، چهار روز طول كشيد و عمليات مرغ مگسخوار يا شب چاقوهاي بلند نام گرفت. طبق اعلام رسمي خودشان 85 نفر دستگير و اعدام شدند، اما منابع ديگر شمار آنهايي را كه در آن چند روز سر به نيست شدند بيشتر از هزار نفر برآورد ميكنند. بسياري از قربانيان، نه دشمن حزب نازي كه اتفاقا رقيب خود او در رهبري حزب بودند و او از برخيشان دلخوريها و كينههاي شخصي داشت. مانند همه پاكسازيهاي اينچنيني عده زيادي هم بيدليل حذف شدند. بعد از اجراي اين عمليات، سيطره هيتلر بر آلمان كامل شد و او به كمك سازمانهاي مخوف زير فرمانش، روح و جسم آلمان را به دست گرفت.