اروپا ديگر نبايد در برابر امريكا «موش» باشد
زيگمار گابريل
مترجم: هديه عابدي| رهبران اروپايي كه از نياز به ايجاد تغييرات «بنيادين» در اتحاد با امريكا سخن ميگويند، درك درستي از تحولات ندارند. حقيقت اين است كه رابطه اروپا با امريكا به شكل غير قابل بازگشتي تغيير كرده است و آنچه اكنون بايد بهروزرساني شود، تصور اروپا از خودش است رهبراني كه نميدانند در مواجهه با شرايط جديد يا دشوار چه كار بايد بكنند، اغلب به جملات پوچ و توخالي روي ميآورند. به نظر ميرسد كه اين مساله را در مورد اروپا و روابط در حال تغييرش با امريكا مشاهده ميكنيم.
براي مثال آنگلا مركل، صدراعظم آلمان ميگويد رابطه اتحاديه اروپا با امريكا نيازمند يك بازنگري «بنيادي» است و وزير خارجه اين كشور هايكو ماس نيز اصرار دارد كه هر چه سريعتر بايد در اين خصوص اقدامي را صورت داد. اما معني اين حرفها چيست؟ چرا مشخص نميكنند كه دقيقا چه اقدامي بايد صورت داد؟
مساله اين است كه ما اروپاييها، به ويژه ما آلمانيها، مدتهاست خيال ميكنيم نظمي كه پس از فروپاشي شوروي در دنيا به وجود آمد، كمابيش به همان شكل باقي ميماند. هر چه نباشد پس از فروپاشي شوروي، امريكا تنها ابرقدرت باقيمانده در جهان و اتفاقا نزديكترين دوست ما بود. در شرايطي كه ما در داخل به فكر امور روزمره خود بوديم، امريكا (البته به كمك دوستان اتمي خود در شوراي امنيت سازمان ملل، يعني فرانسه و انگليس) مسووليت امور جهان را بر عهده گرفت.
اما پس از تحولات ژئوپليتيكي دهه 1990 ميلادي، امريكا بر خلاف بسياري از اروپاييها به تغييرات جاري در جهان فكر كرده است. واشنگتن به اين نتيجه رسيده كه در قرن بيست و يكم بايد بيشتر به آسيا – يعني چين – فكر كند و اين بدان معناست كه تمركز كمتري روي اروپا و روابط خود با كشورهاي قاره سبز خواهد داشت. از اين رو، باراك اوباما رييسجمهور سابق امريكا با وجود تلاش براي كاهش حضور امريكا در خاورميانه و اروپا، سياست «نگاه به آسيا» را در پيش گرفت؛ سياستي كه ميتوان گفت در دوره دونالد ترامپ، رييسجمهور فعلي ايالات متحده، به راهبرد «ايندوپاسيفيك» يا رابطه با كشورهاي حوزه اقيانوس هند تكامل يافته است.
حال كه چين جاي شوروي را به عنوان مهمترين رقيب ژئوپليتيك امريكا در جهان گرفته است، همه جا صحبت از آغاز يك جنگ سرد جديد است و اين صحبتها به متحدان و مشاوران جمهوريخواه جنگطلب ترامپ نيز محدود نميشود. با اين وجود ترامپ نخستين رييسجمهور امريكاست كه علنا از اروپا خواسته است نه تنها به واشنگتن وفادار بماند بلكه پول بيشتري هم به اين كشور بپردازد. طي سه سال و نيم گذشته، پيامي كه امريكا به جهان مخابره كرده اين بوده است كه اگر اروپا، به ويژه آلمان، سهم خود را پرداخت نكند، ديگر نميتواند براساس بند پنجم پيمان ناتو روي امريكا براي محافظت از خود حساب كند.
به عقيده ترامپ، جهان جايي است كه هر كس قويتر باشد، ميتواند به بقيه زور بگويد. او انگار فراموش كرده كه قدرت امريكا از اتحاد آن با ديگر كشورها نشات ميگيرد و اين چيزي است كه امريكا را از چين و روسيه متمايز ميكند. ترامپ همه شركا و متحدين امريكا را به چشم اهداف بالقوهاي براي اخاذي ميبيند.
اروپا تا كنون بايد فهميده باشد كه ديگر نبايد در برابر ماري مثل امريكا، نقش موش را بازي كند. امريكا هر كاري كه فكر ميكند درستتر است انجام ميدهد و اگر ترامپ بتواند براي بار دوم در انتخابات ماه نوامبر پيروز شود، ديگر حتي ناتو هم در امان نيست. اما حتي اگر رقيب ظاهرا دموكرات او، يعني جو بايدن، پيروز شود، باز هم امريكا فورا به وضعيت سابق خود باز نميگردد. چه ترامپ باشد و چه نباشد، امريكا تمركز اصلي خود را روي آسيا گذاشته است و ديگر به اروپا مثل قبل اعتنا نميكند. تا چند سال آينده، اكثريت شهروندان امريكا ديگر اصالت اروپايي نخواهند داشت.
علاوه بر اين، دو سوم امريكاييها معتقدند كشورشان بيش از حد نقش پليس جهان را ايفا ميكند و اين مساله نشان ميدهد دولت بعدي امريكا براي كاهش حضور نظامي اين كشور در خاور نزديك و ميانه تحت فشار افكار عمومي قرار خواهد گرفت. اين مساله باعث ميشود اهميت آلمان به عنوان پايگاه اصلي عملياتهاي امريكا در خاورميانه، آفريقا و ديگر نقاط جهان بيش از پيش كاهش يابد.
در چنين شرايطي، اروپا بايد براي خود منافعي را تعريف كرده و ابزارهاي (نظامي، اقتصادي و سياسي) لازم براي پيشبرد اين منافع را مشخص كند. مثلا آلمانيها نبايد اجازه دهند ديدگاههاي رييسجمهور امريكا روي بحثهاي داخلي بر سر بودجه نظامي اين كشور تاثير بگذارد.
همين مساله در مورد روابط اروپا با چين نيز صدق ميكند. اتحاديه اروپا چگونه ميتواند اعضاي خود را از اتخاذ سياستهاي متفاوت در قبال چين منع كند؟ اگر اروپا ميخواهد روابط خود با امريكا را به درستي مديريت كند، پاسخ به اين سوال و تدوين يك راهبرد جامع در رابطه با چين، بسيار مهمتر از ميزان كمك مالي به ناتو، كاهش تعداد نيروهاي نظامي يا مسائل تجاري است.
خوشبختانه با توجه به ديناميكهاي ژئوپليتيكي قرن بيست و يكم، حتي امريكا هم به زودي متوجه ميشود كه تكروي، بازي خطرناكي است. تنها با اقدام جمعي است كه ميتوان در برابر تهديدهاي جهاني مانند تغييرات آب و هوايي، اشاعه سلاحهاي اتمي و ويروسهاي همهگيري چون كرونا ايستادگي كرد. با اين حال، احياي رابطه ميان اروپا و امريكا تنها در صورتي ممكن است كه اروپا بر سر مسائل كليدي اتحاد داشته باشد. اروپايي كه متحد نباشد براي هيچكس شريك قابل اعتمادي نيست.
اروپاييها بايد بدانند كه براي تجديد نظر «بنيادي» در روابط با امريكا، ابتدا بايد نوع نگاه خود به قاره سبز و جايگاه جهاني آن را تغيير دهند. ديگر گذشت آن روزهايي كه كشورهاي اروپايي ميتوانستند سر جاي خود بنشينند و ببينند چطور ناوهاي هواپيمابر امريكا منافع اروپا را تضمين ميكنند.
وزير خارجه سابق
و رهبر حزب سوسيال دموكرات كشور آلمان
منبع: پروجكت سينديكي