اشراقي سهرورد
در اين حرف ميماند. حالا امروز ما شاهديم كه در شرق و غرب عالم درباره آرا، نظريهها و كتابهاي سهروردي بحث ميشود. در كشوري مثل امريكا، در غرب دنيا، دورههاي دكتراي تخصصي سهروردي تاسيس شده است. همچنين غلامرضا اعواني در چين، شرق دنيا درباره سهروردي درس ميدهد و در آنجا در باب حكمت اشراق او بحث ميشود. خلاصه اينكه او فيلسوفي جهاني است، گرچه متعلق به ايران و اسلام است. به نظرم، امروز مقايسه حكمت اشراق يا حكمت ايرانيان در انديشه سهروردي و آنچه در آثاري مثل«شاهنامه»ي فردوسي آمده، لازم است. شايد مطالبي كه سهروردي در كتب اشراق خود آورده در«شاهنامه»ي فردوسي هم باشد ولي نحوه بيان و تلقي سهروردي شگفتانگيز است. اگر فردوسي در«شاهنامه» ميگويد كه كيخسرو در آخر عمرش افراد خود را در جايي جمع و وصيت كرد و بعد رفت، سهروردي از عروج به آسمان و صعود معنوي او سخن ميگويدكه با مفهوم حكمت اشراق ايراني سازگارتر است. نحوه تامل سهروردي با نحوه تامل فردوسي در اين باب بسيار متفاوت است. به نظرم مقايسه تلقي و درك متفاوت مفاهيم ديگري ازايندست در«شاهنامه» و نزد سهروردي قابل بحث و بررسي است. در دوره اخير براي اولين بار دكتر محمد معين است كه به سهروردي ميپردازد. در سالهاي 22-1320 مقالاتي درباره سهروردي در مجلات آموزش وپرورش چاپ ميشود كه عمده آنها از معين است. معين در اين دوره روي رساله دكتراي خودش درباره سهروردي و حكمت ايران باستان كار ميكند و اين مقالات نتيجه همين پژوهشهاي اوست. افزون بر اين معين در اين رساله دو، سه نيايش كوچك از سهروردي نقل ميكند كه امروز ازدسترفته است و در كتابخانههاي ما در دسترس نيست. من بعضي از اين نيايشها را در كتاب «سه رساله از شيخ اشراق» آوردهام. بنابراين محمد معين در شناخت سهروردي در ايران جزو متقدمين است. البته بعدها هم حسين نصر، هانري كربن و ديگران نيز كارهاي بيشتري انجام دادند. وقتي در سالهاي 50-49 دانشجوي دكترا بودم و قرار بود رساله دكتراي خودم را بنويسم در دانشكده الهيات گرايش حكمت اشراق تاسيس شده بود كه متاسفانه بعدها از بين رفت. من در آن دوره رسالهام را در حكمت اشراق سهروردي نوشتم و وقتي اين رساله تمام شد، استاد حائري يزدي رساله را از اول تا آخر خواند و حاشيههايي بر آن نوشت كه بخشي از آنها توضيح خواستن بود و بخش ديگر ايرادهايي به سخن خود سهروردي. بالاخره، پارسال با اصرار آقاي اوجبي اين رساله را منتشر كردم. يادداشتهاي دكتر حائري را به صورت پاورقي در اين كتاب آوردهام تا اگر كسي اين رساله را ميخواند اين موارد را در نظر بگيرد و حتي درباره آنها تحقيق كند. يكي از بحثهايي كه از زمان نگارش رساله دكتر معين مطرح بود نسبت دادن زرتشتيگري به سهروردي بود. در همان زمان گروهي در ايران كتابهايي مينوشتند و بدين گمان كه سهروردي تقيه ميكرده است، ميكوشيدند او را به زرتشتيگري متهم كنند. من در همان زمان در پاورقي به اين مساله جواب دادم. پرسيدم كسي كه جان خودش را در اين راه داده است، چگونه تقيه كرده است؟ براي حفظ جان تقيه ميكنند. اگر سهروردي تقيه ميكرد، كشته نميشد. پس، تقيهاي در كار نبوده است. خود سهروردي بيش از تمام فيلسوفاني كه تا زمان او ميشناسيم با صداقت و اعتقاد كامل در آثار خودش به قرآن تمسك ميجويد. حتي در«الواح المعاديه» ميگويد، ميخواهم براي هر بحث فلسفي حداقل دو آيه از قرآن كريم استشهاد بياورم و همين كار را ميكند. آدمي كه با چنين ايماني با اسلام و قرآن كار ميكند و هم اوست كه ميگويد، وقتي قرآن ميخواني چنان بخوان كه گويي بر تو نازل شده است، نميتواند در حال تقيه كردن باشد. ادعاي زرتشتيگري هم بيدليل بود و هرگز رواج نيافت. سهرورد در زمان شهابالدين يحيي سهروردي جايگاه مهمي بوده است. حدود 60-50 نفر بزرگ از سهرورد برخاستهاند كه برخي از آنها با عنوان سهروردي و بقيه با عناوين ديگر مطرح شدند. يكي از اين افراد پسرعموي شهابالدين سهروردي است كه دو، سه سالي از او بزرگتر و بعد از او نيز زنده بوده است. او يكي از مشايخ صوفيه است و امروز فرقه سهرورديه در هند به همين صوفي برميگردد. البته، او ضد فلسفه بوده و متاسفانه گفته ميشود كه بارها كتاب «شفا»ي ابنسينا را در آتش انداخت. اما شهابالدين سهروردي طرفدار فلسفه است و با حمايت از تاسيس و راهاندازي بنياد سهروردي ميتوانيم هم جايگاهي در خور اين فيلسوف جهاني ايراني فراهم آوريم و هم به مردم سهرورد كمك شود. پس از مردم ايران در سراسر ايران و جهان ميخواهم با حمايت مالي تحت نظارت انجمن فلسفه ايران در راهاندازي اين بنياد در شهر سهرورد مشاركت كنند.