اشغال ايران از سوي متفقين
اشغال ايران در جنگ جهاني دوم
محمود فاضلي
اشغال ايران توسط متفقين در سوم شهرور 1320 بيشك يكي از مهمترين رويدادهاي اين دوره زماني است. اگر چه ايران اعلام بيطرفي كرده بود اما به دليل گستردگي مرز ايران با شوروي و درگيري با آلمان اين بيطرفي ناپايدار بود. گروهي معتقدند اعلام بيطرفي در چنين جنگي يك اقدام اشتباه از سوي ايران محسوب ميشود، زيرا هيچ گريزي از ورود به جنگ جهاني نيست و خواسته يا ناخواسته، مستقيم يا غيرمستقيم با توجه به موقعيت جغرافيايي ايران و مرز مشترك با شوروي و منافع و مستعمرات انگليس، ايران لاجرم درگير جنگ ميشد. موقعيت جغرافيايي خاص و وجود راههاي مناسب در ايران براي انتقال نيروي نظامي و مهمات، جلوگيري از گسترش نفوذ آلمان در ايران و مقابله با برنامههاي اين كشور براي ضربه زدن به منافع كشورهاي متفق، اشغال ايران از نظر كشورهاي شوروي و انگليس را اجتنابناپذير جلوه ميداد. ارتش متفقين به بهانه حضور جاسوسان آلماني وارد خاك ايران شد. با آغاز جنگ جهاني اعتراضها نسبت به وجود اين افراد در خاك ايران از سوي كشورهاي متفق بيش از پيش شد. به همين منظور كشورهاي متفق در اقدام نخست از ايران خواستند تا علاوه بر كاهش تعداد كارشناسان آلماني در ايران نظارت بيشتري نيز بر اين افراد داشته باشند. به ادعاي شوروي و انگليس، اين كارشناسان به عنوان خطر ستون پنجم آلمان در ايران فعاليت داشتند. آلمان توانسته بود نفوذ اقتصادي و فرهنگي زيادي در ايران داشته باشد و در ميان كشورهاي اروپايي صاحب بيشترين كارشناس در خصوص مسائل مختلف اقتصادي در ايران بود. آلمان همچنين از نفوذ خوبي در منطقه برخوردار بود و اين مساله ميتوانست خطر بسيار بزرگي براي منافع انگليس و شوروي به شمار آيد. آلمان در صدر فهرست صادركنندگان انواع كالا به ايران قرار داشت و روابط تجاري ايران و آلمان زنگ خطر جدي براي كشورهاي متفق ايجاد كرده بود. نكته مهمتر اينكه دليل گرايش ايرانيان به دولت آلمان اين است كه هيچگونه خشم و نفرتي در ميان مردم ايران از كشور آلمان وجود نداشت، زيرا در طول تاريخ هيچگاه نه به صورت مستقيم و نه غيرمستقيم ضربهاي از جانب آلمان به ايران وارد نشده بود، اما ايرانيان از شوروي به خاطر جنگهاي دوران قاجار و از انگليس به دليل قراردادهاي يكجانبه، دل خوشي نداشتند. رضاشاه با فرض اينكه هيتلر پيروز جنگ جهاني خواهد شد، جواب مثبتي به خواستههاي متفقين نداد و در انجام خواستههاي آنها تعلل ميكرد. نيروهاي شوروي از شمال و شرق و نيروهاي انگليسي از جنوب و غرب، از زمين و هوا به ايران حمله كردند و شهرهاي مختلف از جمله تهران را اشغال كردند. رضاشاه طي تلگرافي به روزولت، رييسجمهوري وقت امريكا از وي خواست مانع پيشروي انگليس و روسيه در داخل ايران شود، اما دولت امريكا ضمن رد اين درخواست تاكيد كرد كه امريكا، هدف انگليس را هدف خود ميشمارد. رضاشاه ناچار به استعفا شد و متفقين با انتقال سلطنت به محمدرضا موافقت كردند. انگليس با اكراه و به منظور اجتناب از بروز هرگونه اغتشاش و بحران حكومتي، با پادشاهي محمدرضا مشروط بر حسن رفتار شاه جديد موافقت كرد. روز 5 شهريور رجبعلي منصور در جلسه فوقالعاده هيات دولت كه در حضور رضاشاه تشكيل شده بود، نااميدانه از مقام رييسالوزرايي استعفا داد و رضاشاه، مجيد آهي وزير دادگستري را مامور تشكيل كابينه كرد، اما وي نيز از پذيرفتن اين سمت خودداري كرد و به ناچار مسووليت نخستوزيري كشور به محمدعلي فروغي واگذار شد. فروغي در منزل خود با سفيران انگليس و روسيه راجع به ترك مخاصمه و توقف جنگ مذاكره كرد. در همين نشست فروغي از نيت انگليسها براي بركناري و تبعيد رضاشاه باخبر شد. جمع اتباع آلماني كه در زمان حمله متفقين به ايران در كشور ما به سر ميبردند از دو هزار نفر تجاوز نميكرد كه غالب آنها مهندس، متخصص و كارشناس در رشتههاي گوناگون بودند كه در موسسات صنعتي و توليدي ايران سرگرم كار و فعاليت بودند، ولي دولت فروغي به دليل فشارهاي مداوم مقامات اشغالگر عده زيادي از اين افراد را يا از ايران به كشورشان بازگردانيد يا اينكه مقامات نظامي شوروي و انگلستان آنها را دستگير كرده و به بازداشتگاههاي خود بردند. حمله متفقين به ايران ضعف دستگاه ديپلماسي و سياسي ايران و وضعيت بسيار به هم ريخته دستگاه نظامي را روشن كرد. نيروي نظامي ايران به عنوان يكي از مهمترين دستاوردهايي كه رضاشاه به عنوان ارمغان حكومت خود از آن ياد ميكرد، فروپاشيده بود. ارتش اگرچه از سلاحهاي نسبتا مدرن برخوردار بود و نظاميان تحت نظر تمرينات حرفهاي آموزش ديده بودند ولي با نخستين حملات متفقين به خاك ايران ارتش ايران كاملا فروپاشيد. شهرهاي كشور و به ويژه تهران با كمبود نان و ساير ارزاق مورد نياز مردم روبهرو بود. كشوري كه در جنگ جهاني دخالتي نداشت و بارها بيطرفي خود را به طرفين درگيري اعلام كرده بود، بيشترين صدمات جنگ را تحمل كرد. هزاران غيرنظامي زير بمباران شهرهاي مختلف جان باختند و خسارات بسيار سنگيني به تاسيسات اقتصادي كشور و زندگي مردم وارد آمد. كشور دچار قحطي شد و مردم از لحاظ نان و ارزاق به شدت در مضيقه قرار گرفتند. در اين زمان دولتهاي مختلفي بر سر كار آمدند كه نه برنامهاي داشتند و نه توانستند مشكلات پيش آمده را به خوبي حل كنند. مجلس دست نشانده، پس از استعفا و خروج اجباري رضا شاه، دگرگون شد و صداي مخالفت از هر گوشهاي برخاست. مردم در سختترين مضيقهها قرار گرفتند و كسي هم جرات نداشت از ترس متفقين و هم از ترس دستگاه دولتي شاه، چيزي بگويد. با يورش نيروهاي بيگانه تماميت ارضي وحاكميت سياسي ايران پايمال اجانب شد و كشور تا مدتهاي مديدي نتوانست خود را از قيد و بند قدرتهاي سلطهگر برهاند.