درباره «دختران گمشده Lost Girls» ساخته ليز گاربوس
آنان كه به خانه بازنگشتند
ياسمن اسمعيلزادگان
اولين فيلم سينمايي بلند «ليز گاربوس» «liz garbus»، مستندساز مستعد و حرفهاي، «دختران گمشده Lost Girls» درام جنايي است بر اساس كتابي از «رابرت كالكر» «robert kolker»: «دختران گمشده، يك رمز و راز حل نشده امريكايي» «Lost Girls: An Unsolved American Mystery» كه به ماجراي ناپديد شدن دختران در سال ۲۰۱۰ در لانگ آيلند نيويورك و در واقع يكي از پروندههاي مختومه معروف در امريكا ميپردازد. اثري جمع و جور و خوشساخت با فضاي بصري غمگين و سرد كه مخاطب را به خوبي در اين ماجراي تيره و تار همراه ميكند.
كنش آغازين داستان «دختران گمشده» در اولين دقايق فيلم و با تلفني از ماري گيلبرت(ايمي رايان) به دخترش شانن گيلبرت شكل ميگيرد، تماسي كه در طول مكالمه مشخص ميشود، شانن براي شام به ديدن مادر و خواهرانش ميرود. پس از اين تماس مادر و دو خواهر ديگر شانن ساعتها منتظر ميمانند اما خبري از او نميشود. در نهايت پس از گذشت دو روز و نيامدن شانن و پاسخ ندادن به تماسهاي تلفني و عادي نبودن اوضاع، ماري تصميم ميگيرد، موضوع را با پليس در جريان بگذارد.
پليس اما اعلام ميكند، ساعت 4:51 صبح، شانن از ساحل اوك با آنها تماس گرفته و با صدايي لرزان و در حال دويدن از آنها درخواست كمك كرده و نيروها كه با يك ساعت تاخير به منطقه اعزام شدند هيچ اثري از او پيدا نكردند. ماري به همراه نيروهاي پليس به دنبال دخترش ميگردد اما در طول اين ماجرا اجسادي در همان منطقهاي كه آخرين بار شانن از آنجا تماس گرفته بود، پيدا ميشوند. اجساد پيدا شده اما همگي كارگر جنسي بودهاند. با وجود دستورات مقامات بالا براي جلوگيري از انتشار خبر قتل و بر هم نريختن افكار عمومي اين جريان از طريق رسانهها عنوان قتلهاي زنجيرهاي را ميگيرد و قربانيان آن زنان فاحشه ناميده ميشوند. پيدا نشدن شانن و عدم پيگيري سر وقت پليس و اهميت ندادن به اين ماجرا و تحقير كردن قربانيان، سرآغاز پيگيريهاي ماري و دستيابي به حقيقت ميشود.
«دختران گمشده» شروع نفسگير و تنشزايي دارد كه خواه ناخواه مخاطب را همراه ميكند. دختري كه قرار است به خانه مادرش برود ولي به طرز ناگهاني ناپديد ميشود. در واقع فيلم با مساله رازپوشي و امر پنهاني شروع ميشود و تا انتها اين راز حل نشده، باقي ميماند.
ناپديد شدن به يكباره كاراكتر شانن مساله پنهاني است كه همين پنهاني بودن و حل نشدنش، اتصالاتي را با نيروي شر برقرار ميكند و اما در نهايت با پيدا شدن اجساد در مسير جستوجو بر اساس نگاتيويته پا گرفته از مرگ، ناپديد شدن شانن قطعا خبر از امر شر ميدهد.
كاراكتر شانن با وجود اينكه هيچ وقت در فيلم ديده نميشود در تمام مدت حضور فانتوم دارد. صدايي روي پيامگير تلفن، دوران كودكي در نوار ويديويي، عكسهايش، يادش و... هماره حضور مبهم و تاريك شانن را در فيلم رقم ميزند. حضوري كه ماري بيشتر از همه حسش ميكند. گاربوس در صحنههاي كم نور و تا حدودي نا آرام به مخاطب اجازه ميدهد تا عمق عشق مادرانه را مشاهده كند. عشقي كه در واقع آخرين اميد و عنصر رهاييبخش يك زن در زندگي است كه در تمام سطوح تكه تكه شده است.
گاربوس در تمام صحنهها تمركز خود را روي ماري ميگذارد حتي زماني كه شخصيتهاي ديگر صحنه را شلوغ كردهاند او را همچنان در حال جستوجو نشان ميدهد و نقاط طلايي قابش را براي ماري ميگذارد. زني كه دخترش را از دست داده و براي دستيابي به حقيقت تلاش ميكند به مكانهاي هولناك و خانههاي عجيب و غريب سرك ميكشد تا بتواند ردي از جنايت را پيدا كند و حداقل عنوان تحقيرآميز فاحشه را از روي قتلها بردارد تا جامعه قربانيان را انسان در نظر بگيرد نه افرادي كه به دليل شغلشان، زنده بودن يا مردنشان هيچ تفاوتي نداشته باشد.
گاربوس در جهان اثرش به وضوح جمله «مندويل» را نشانمان ميدهد:«جامعه به نقص و فساد خود زنده است، جامعه بر پايه عدم تعادل و ناهمترازي خود عمل ميكند و اتكاي جامعه نه بر خصيصههاي مثبت كه بر كيفيتهاي منفي آن است.» و بر همين نهج امريكايي را نشانمان ميدهد كه با تصورات و تصاوير خوش رنگ و لعاب، زمين تا آسمان فرق دارد. او امريكايي را نشان ميدهد كه اول از همه در رسانهها، موضوع قتلها را مهم قلمداد نميكند سپس قربانيان را فاحشه ميخواند و ابزاري كه تاريخ مصرفشان فرا رسيده است.
گاربوس به زيبايي در درامش نشان ميدهد در اين جامعه و با چنين رويكردي، وقتي مادري دل شكسته ابراز تاسف ميكند از اينكه دختر گمشدهاش ، كارگر جنسي است كه همراه با ساير زنان فراموش شده و همانند يك جنس از آنها نام برده ميشود نه يك انسان مورد اتهام قرار ميگيرد و بهتر است در اين باره صحبتي نداشته باشد.
اين فيلمساز در تازهترين ساختهاش ، نفي برابري و عدالت اجتماعي و در واقع تصويري حقيقي از امريكا سرزمين روياها را نشانمان ميدهد كه سرشار از شكاف اخلاقي است. سرزميني كه در يك طرف آن زنان مرده، افسرده، عصباني و فعال وجود دارند و طرف ديگر مردان قدرتمندي (مظنونين به قتلها و پليس) كه از وضعيت موجود ناراضي نيستند و به راحتي از اين مساله عبور ميكنند. تصاوير واقعگرايانه و شرمآوري از غربي كه زنان قرباني جنسيتشان هستند.
نكته حائز اهميت ديگري كه در فيلم وجود دارد اين است كه گاربوس مستقيما مقامات مسوول را نشانه ميگيرد و آنان را بيكفايت و بيمسووليت ميداند و به وضوح نشان ميدهد؛ با وجود تلفن اضطراري و درخواست كمك، ماموران يك ساعت با تاخير ميرسند ولي وقتي زنان به منطقه خصوصي «دكتر هكت»(دني برني) ميروند كه مظنون اصلي ماجراست كمتر از چند دقيقه ميرسند. منطقه خصوصي كه اجساد در آنجا پيدا شدهاند، متعلق است به دكتر هكت، كاراكتر مرموز و غريبي كه تا انتها هم مشخص نميشود به واقع كيست و چرا قربانيان در منطقه او پيدا شدهاند. از جهتي به نظر ميرسد، هكت نماينده جامعه مردسالارانهاي است كه گاربوس نشانمان ميدهد: پزشكي كه در واقع شغل او نجات دادن است ولي گويا در همين راستا، موجودات بيارزشي همچون كارگرهاي جنسي نانجيب كه به زعم او جامعه را به فساد ميكشانند، ميكشد تا باقي مردم را نجات دهد. دكتري كه در ورودي منطقه خصوصياش روي تابلويي نوشته است: يا نجيب باش يا از اينجا برو.
در نهايت بايد گفت «دختران گمشده» يك درام سرد است كه ريشه در يك غم و اندوه تاريك دارد. ريشه در واقعيت تلخ شهر كوچك النويل و اطراف آن كه زير آسمان پوشيده از ابر قرار گرفتهاند و بيهويتي و فراموش شدگي طبقه متوسط مطرود مانده را نشان ميدهند. درامي احساسي و تاثيرگذار كه در تمامي لحظات در مخاطب همذاتپنداري عميقي را به وجود ميآورد و با وصل شدن تكههاي تصاوير واقعي از اين ماجراي تلخ به فيلم، اثرگذاري آن بيشتر هم ميشود و پس از پايان، راهي جز رفتن به عمق واقعيت را باقي نميگذارد.